اجتماعی
سکانس اول : انتظار درد می کشد و شب و روز خواب ندارد. وضع جسمانی او هر لحظه وخیمتر می شود و امید به زندگی کمتر. با مرگ دست و پنجه نرم میکند.شاهد خاموش شدن لحظه لحظه شمع زندگی اش است و کاری از دست اش بر نمی آید. او در صف انتظار است و چشم به انتظار سخاوتی از جنس جان، تا شاید از این وضعیت بغرنج رهایی یابد. ناامید است و تنها به معجزه الهی دل بسته است. شاید به فکرش هم خطور نکند اهدایی به او پیوند زده شود و پس از سالها درد و رنج، عضو زندگی را از نو تجریه کند،شربت زندگی را بنوشد و فرصت دوباره برای حیات پیدا کند. ماه ها می گذرد و روزگار بر او سخت.خانواده درد و زجر او را می بینند هر روز دست به دعا ، از خدا نجات عزیزه شان را می خواهند...
سکانس اول : انتظار
درد می کشد و شب و روز خواب ندارد. وضع جسمانی او هر لحظه وخیمتر می شود و امید به زندگی کمتر. با مرگ دست و پنجه نرم میکند.شاهد خاموش شدن لحظه لحظه شمع زندگی اش است و کاری از دست اش بر نمی آید. او در صف انتظار است و چشم به انتظار سخاوتی از جنس جان، تا شاید از این وضعیت بغرنج رهایی یابد. ناامید است و تنها به معجزه الهی دل بسته است. شاید به فکرش هم خطور نکند اهدایی به او پیوند زده شود و پس از سالها درد و رنج، عضو زندگی را از نو تجریه کند،شربت زندگی را بنوشد و فرصت دوباره برای حیات پیدا کند. ماه ها می گذرد و روزگار بر او سخت.خانواده درد و زجر او را می بینند هر روز دست به دعا ، از خدا نجات عزیزه شان را می خواهند...
سکانس دوم : خداحافظی
دستان لرزان، خودکار آبی را بر روی برگه رضایتنامه به حرکت در می آورد و نقش زیبای تصمیم بزرگ را روایت می کند... دقایق ، دقایق خداحافظی است، خداحافظی با پاره تن و عزیزی که نیمه جان بر روی تخت بیمارستان آرامیده است .خط های مانتینورینگ بالای سرش امواج وار در حرکت هستند و صدای بوق های آن نشان می دهد که بیمار زنده است. اما زنده ای که فقط با دستگاه، نفس می کشد. در پرونده اش حک شده بیمار مرگ مغزی. بی تاب هستند و صدای ناله و گریه های شان محیط «آی سی یو» را در بر گرفته است. مادر یک طرف و پدر طرف دیگر تخت ایستاده اند .یکی چشم های جوانش را می بوسد و نوازشش می کند ودیگری سرش برروی قلب اوگذاشته و صدای تپش زندگیش را می شنود. خواهر و برادرها هر کدام با صدای بریده بریده با او صحبت می کنند وآخرین حرف های دل شان را به زبان می آوردند ...
سکانس سوم : خبر زندگی
بیمار حالش وخیم است و نفس ها به شماره افتاده .خود را آماده مرگ می بیند. هر شب قبل از خواب دختر و پسر کوچکش را دل سیر نگاه می کند ، می بوسد آنها را راهی اتاق خواب می کند و خود با هر سختی چشم بر روی هم می گذارد تا خوابش ببرد و نمی داند که صبح دیگری را خواهد دید یا نه. تا اینکه خبری می رسد، خبر پیوند اعضا . ذوق زده و خوشحال است که خدا صدایش را شنیده و می تواند با دریافت عضوی از بدن قهرمانی که از بد روزگار دستش از دنیا كوتاه شده و دچار مرگ مغزی شده است به زندگی ادامه دهد...آماده سفر می شود و فرسنگها را عبور می کنند تا به بیمارستان پیوند برسد ، دلهره عجیبی دارد ، نمی داند آیا عضو پیوندی به بدنش سازگار باشد یا نه ...
سکانس چهارم : غمِ از یك سو و شادی از سوی دیگر
تخت جوان به سرعت وارد اتاق جراحی آی سی یو می شود و درب اتاق بسته. فضای اتاق سبز است و نورانی . صدای زندگی همچنان ادامه دارد ، اعضای بدن این بیمار مرگ مغزی از بدن جدا می شود راهی بیمارستان پیوند... حالا او یكی از هزاران نام آوران اهدای عضوی است كه خاطراتش قابی می شود در زندگی همه افرادی که او را می شناسند، چون او زنده است ارگان های اهدایی اش به بیماران نیازمند زندگی می بخشد...اعضاء بدن به بیمارستان پیوند می رسد، ساعاتی بعد در بدن بیماری قرار می گیرد که تا آخر عمر صاحب این اعضا را دعا می کند و تا آخر عمر زندگیش را مدیون اوست...
دیروز 31 اردیبهشتماه بود و روز اهدای عضو. روزی که چند سالی است در تقویم رسمی کشور حکشده است. روزی برای تمامی افرادی که در مرگشان، زندگی نهفته است و این نفس را بدون هیچ چشمداشتی به کالبد بیماران نیازمند میدمند و خانوادههایی با ایثارگری، نفسهای عزیز ازدسترفتهشان را به بیماران نیازمند پیوند، اهدا کردند.
«اعضای بدن جوانمرگ مغزی به چند بیمار زندگی دوباره بخشید»
«اهدای اعضای بدن خانم میانسال مرگ مغزی «
«کبد و دو کلیه مرد جوان بندرعباسی اهدا شد»
جملههایی ازایندست كه بارها و بارها در تیتر اخبار حوادث قرارگرفته است؛ اخباری درآمیخته باغم و شادی، اشکها و لبخندها. غم از دست رفتن جانی و شادی از به دست آمدن جانهای دیگر و این جملات در ذهنها تداعی میشود كه مرگ پایان زندگی نیست.
هیچوقت فکر نمیکردم یکی از عزیزترین فرد زندگیام دچار مشکل کلیوی، دیالیز و پیوند شود
چشمانش خیس اشک است و با دست، اشکهایی كه پهنای صورتش را گرفته، پاك میکند و خاطرات روزهای سخت بیماری همسر مانند سکانسهای فیلم از جلوی چشمانش میگذرد.
عضو مسئول هماهنگکننده اعضا پیوند استان هرمزگان است و سالیان سال در بخشهای مختلفی مانند دیالیز فعالیت داشته است و دردها و زجرها و اشکهای بیماران را از نزدیک لمس کرده است.
«ارتباط خوبی با بیماران دیالیز برقرار کردم حتی اگر روزی نبودم جویای احوالم میشدند، لحظات سخت آنها را میدیدم و گاها اشک من در این مواقع جاری میشد اما هیچوقت فکر نمیکردم یکی از عزیزترین فرد زندگیام دچار مشکل کلیوی، دیالیز و پیوند شود.»
27 اسفندماه 97 است و زن جوان قصد رفتن به محل کار را دارد که ناگهان متوجه بدی حال همسرش حمید میشود.
«همسرم دارای بیماری زمینهای فشارخونی است 3 روز حالت تهوع داشت ولی به خاطر اینکه من ناراحت نشوم این موضوع مهم را از من پنهان کرده بود تا اینکه خودم متوجه این موضوع شدم، بلافاصله به بیمارستان ام لیلا رفتیم، بعد از انجام آزمایشهای مختلف، چون حال حمید بد بود او را اورژانسی به بیمارستان شهید محمدی منتقل کردم، پس از جواب آزمایش متوجه وخیم بودن حال او شدم به تشخیص پزشک، سریعاً همسرم دیالیز شد، خیلی درد کشید و من هم پابهپای او درد میکشیدم.»
بعد از اتمام دیالیز، آزمایشهای مختلفی ازجمله سونوگرافی بر روی مرد جوان انجام میشود و در آنجا میفهمند که کلیههای حمید ازکارافتاده است
«باورکردنی نبود 86 درصد از کلیهها ازکارافتاده و باید دنبال پیوند کلیه میبودیم، بعد از تعطیلات عید نوروز و در اردیبهشتماه پی گیری کارهایش شدیم و 3 ماه بعد به شیراز رفتیم، آزمایشها را انجام دادیم و در کمیسیون پزشکی پیوند اعضای بوعلی سینای شیراز به تائید رسید که حمید نیاز به پیوند دارد.»
روزهای دلهرهآور، مشقتبار و سختی است تا اینکه روز موعد فرامیرسد
«25 فروردین 99 است که از بیمارستان پیوند شیراز تماس گرفتند و گفتند که برای پیوند سریع خودمان به آنجا برسانیم همان صبح به سمت شیراز حرکت کردیم و همسرم شب بستری شد، پس از آزمایشهای مختلف، پزشک معالج بیان کرد که شاید حمید در اتاق جراحی جان دهد اما همسرم دیگر تحمل درد را نداشت رضایت خود را اعلام کرد و راهی اتاق عمل شد.»
26 فروردین. بیمار از ساعت 11 ظهر تا عصر در اتاق جراحی است و خانواده مضطرب و نگران در پشت درهای اتاق عمل
«زمانی که از اتاق بیرون آمد خدا را هزار بار شکر کردم، 3 روز اجازه ملاقات نداشتم و روز چهارم با التماس توانستم همسرم را از دور ببینم و او دستش را تکان داد که حالش خوب است، واقعاً روزها و شبهای کابوس باری را گذراندم.»
حمید عوض زاده یکی از هنرمندان استان هرمزگان است که چند سال گذشته در سوانح جادهای مجروح میشود و به علت داشتن بیماری زمینهای، فشار زیادی بر روی بدن متحمل و درنهایت منجر به از کار افتادن کلیههایش میشود.
«دارای 4 فرزند هستم از 11 تا 21 ساله همگی قبل از پیوند روزها و شبهای پر استرسی را تجربه کردند زمانی که همسرم در محل کار بود، من از درد به خود می پیچیدم و در حیاط قدم میزدم آنها از پنجره خانه نگاه میکردند و مواظب من بودند.»
از روزهای سخت دیالیز میگوید
«بستری شدن بر روی تخت دیالیز آنهایی که تجربه کردند حرف من را میفهمند خیلی سخت است هرروز که از خواب بیدار میشدم آرزو میکردم کاش مرده بودم و باز به دیالیز نمیرفتم، 3 بار در هفته آنهم هر بار 4 ساعت که فقط میتوانستم سقف را نگاه کنم، پزشکان به من گفته بودند که هر چه زودتر باید پیوند شوم و راهکار دیگری وجود ندارد.»
زندگیاش دگرگونشده است، چراکه دیگر از رنج و درد غیر تحمل خبری نیست، حیاتی دیگر را تجربه میکند و اینکه چند روز بعد از روز تولدش، عمل پیوند انجام داده است وزندگی جدیدی آغاز میکند.
«در خانه بودم که همسرم به من گفت از بیمارستان پیوند تماس گرفتند و سریع باید به شیراز برویم، باور نمیکردم، چند بار از او خواستم این جمله را تکرار کند، آن لحظه زیبا قابل توصیف نیست، خوشحال بودم و ذوقزده بااینحال که بدنم ضعیف بود و درد داشتم نمیدانم چطوری با چه سرعتی آماده شدم و خودم را به درون خودرو رساندم.»
پیوند سختی است اما رضایتبخش و حمید پس از چند روز بستری و تحت درمان، از بیمارستان ترخیص میشود ...
«پس از مدتی بستری و بازگشت دوباره به شهر محل زندگیام، تحت نظر پزشکم بهطور مرتب پایش میشدم، چراکه احتمال پسزدگی و مشکلات پس از پیوند نیز وجود داشت که خوشبختانه این مسئله اتفاق نیفتاد، اما اگر زود پیوند نمیشدم، مطمئن بودم که دیگر زنده نخواهم بود.»
آقای عوض زاده از اینکه به زندگی دوباره بازگشته، خوشحال است
«در همه حال شاکر و سپاسگزار از خانواده اهداکننده هستم که با اقدام ارزشمندشان نجاتبخش زندگیام شدند و از همه خانوادههای ایرانی میخواهم در صورت چنین رخدادی، حتی مرگ مغزی عزیزانمان به اهدای عضو فکر کنیم و در اقدام به این کار ارزشمند تردید نکنیم.»
در میان سخنانش، کلمه شکر و دعا برای اهداکننده تکرار میشود که هرروز یاد آن اهداکننده است ...
«خیلی از شبها خواب نجاتدهنده زندگیام را میبینم اما چهرهاش را نمیبینم، همیشه دعا میکنم بهترین جای بهشت نصیبش شود و آرزوی بهترینها برای خانواده محروم رادارم که بزرگترین ایثار در حق من کرده و فرصت زندگی دوبارهای را به من هدیه دادند«
این مرد جوان به فرهنگ اهدا اشاره میکند
«باید در خصوص فرهنگ اهدا عضو در جامعه کار شود کسی که دچار تصادف و مرگ مغزی شد دیگر با دستگاه نفس میکشد و بدون آن، قلبش از تپش میایستد، گرچه خانوادههای اهداکنندگان در لحظاتی دشوار برای این کار بزرگ تصمیم میگیرند اما این تصمیم امید به زندگی خیلیهاست و جانهایی را به این دنیا برمیگردد و اینکه همیشه یاد اهداکنندگان در قلبهای ما هست «...
آرزوی دیدن خانواده اهداکننده رادارم
گیرنده کبد و اهل قشم است. دو سالی است که پیوند اعضا انجام داده است. هرروز فرد اهداکننده را دعا میکند و آرزو دارد کاش خانواده آن فرد را ببیند از صمیم قلب از این خانواده فداکار تشکر کند که حیات را باز به او بخشیدند. این جوان از زندگی پر از دردش حکایت دارد...
«نمیدانم دلیل اصلی از دست دادن کبدم چی بوده است اما پزشک معالج بیان کرد که یکی از علتهای اصلی آن نوشیدنهای انرژیزا با شکم خالی بود که دو سال مداوم هرروز این نوشیدنیها را مصرف میکردم تا اینکه یک روز دچار خونریزی معده شدم، آزمایشهای زیادی انجام دادم تا اینکه در تهران لیزر شدم ولی چند ماه بعد معده باز دچار خونریزی شد»
این جوان 27 ساله به نام وحید، در آن زمان بهناچار برای درمان راهی شیراز شد تا اینکه تشخیص داده شد طحال وی ورمکرده است و آنجا دریافت که مشکل کبدی دارد و باید پیوند زده شود
«برایم این موضوع باورکردنی نبود، هرروز باید درد را تحمل میکردم یک سال در شیراز زندگی کردم و تحت درمان بودم آرزوی مرگ داشتم، بیحال میشدم و شکمم ورم میکرد و لحظاتی بعد درد شدید به سراغم میآمد.»
دو سال گذشت و محمد همچنان در انتظار کبد
«در بیمارستان پیوند اعضا شیراز پرونده داشتم و هرلحظه چشمانتظار یک کبد تا اینکه در ساعت 8 صبح 18 آبان ماه 98 اطلاع دادند برای پیوند کبد آمادهباشم چون شیراز بودم سریع خودم را به بیمارستان رساندم. نمیتوان آن لحظه زیبا را توصیف کرد ساعت 23 عمل پیوند بر روی من انجام شد و ساعت 5 صبح به هوش آمدم «
از جستجو برای یافتن اهداکننده میگوید
«پرسوجو کردیم که اهداکننده را بیابیم اما فقط فهمیدیم که هرمزگانی است، نمیدانم چطور میتوانم ایثارگری خانواده اهداکننده را جبران کنم آنها زندگی جدیدی برای من ساختند، هرچند الآن هم درد دارم 6 ماه یکبار باید تحت نظر پزشک باشم اما خدا را شکر میکنم که زنده ماندم و این روزهای زیبا را دیدم.»
ازکارافتادن کلیه در دوران سربازی
نعمتالله رودانی است و حدود دو سال قبل براثر تشنج در دوران سربازی در تبریز متوجه میشود که کلیههایش ازکارافتاده است باید به دنبال پیوند اعضا باشد
«مدتی بود از ناحیه کلیه دچار مشکل بودم ولی خودم را به بیخیالی میزدم تا آنکه در دوران آموزشی تشنج کردم و پس از آزمایشهای مختلف متوجه شدم کلیههایم آسیبدیده است، از سربازی معاف شدم هفتهای 3 بار دیالیز میشدم، خیلی سخت بود»
این جوان سختیها را تحمل میکند
«روزبهروز لاغرتر و بیروحتر میشدم ساعتها زیر دستگاه دیالیز بودم و هرروز آرزوی مرگ داشتم تا اینکه دو سالی گذشت آبان ماه 98 از شیراز که پرونده داشتم تماس گرفتند، نمیدانستم آن را باور کنم یا نه به همراه خانواده راهی شیراز شدیم اقبال با من یار بود پس از چند ساعت کلیه به من پیوند زده شد »
در میان سخنانش، با صدای بغض خدا رو شکر میکند
«همیشه و در همه حال به یاد اهداکننده هستم اگر اهداکنندهای نبود معلوم نبود چه سرنوشتی در انتظارم باشد، از زندگی خسته شده بودم اما حالا دیگر از رنج و درد خبری نیست و حیاتی دیگر را تجربه میکنم و درواقع لطف خدا شامل حالم شد«...
کوچکترین و بزرگترین اهداءکننده
از آغاز فعالیت واحد اهدای عضو در استان (1397 تاکنون) 42 بیمار مرگ مغزی به 99 بیمار نیازمند عضو زندگی بخشیدند. به گفته دکتر محمود حسین پور رئیس واحد اهدای عضو هرمزگان از سال 97 تاکنون خانواده 42 بیمار مرگ مغزی در استان رضایت خود را مبنی بر اهدای عضو پیوندی به بیماران نیازمند اعلام کردهاند. از آغاز فعالیت واحد اهدای عضو در استان 127 بیمار براثر حوادث و بیماری دچار مرگ مغزی و کاندید اهدای عضو شدند که از این تعداد 39 بیمار به دلیل عدم رضایت خانواده اهداء صورت نگرفت، 46 بیمار غیرقابل اهداء تشخیص داده شد و 42 بیمار موفق به اهدای عضو و نجات جان بیماران نیازمند عضو شدند از بین اهداءکنندگان عضو در هرمزگان 32 نفر آقا و 10 نفر خانم میباشند که با انجام این عمل خیر 99 بیمار نیازمند عضو زندگی دوبارهای را آغاز کردند. در این مدت کوچکترین اهداءکننده عضو پسر یک سال و هفتماهه و بزرگترین فرد نیز آقای 69 ساله بوده است.
تگ ها:
نظرسنجی
اخبار مرتبط
اهدای بیش از ۹۰ واحد خون در پارسیان
پایان زندگی مهندس جوان با بخشش هدیه خاص
3 بیمار در انتظار عضو ، نجات یافتند
فوت روزانه ۷ تا ۱۰ نفر در کشور به دلیل نیاز به پیوند عضو
کبد مهناز در کالبد بیمار، جان گرفت
پربازدیدترین ها
مجموعه سازه گستر گامبرون
شرایط جدیدی برای دریافت کارت اعتباری سهام عدالت اعلام شده که براساس آن شش گروه از سهامداران نمیتوانند کارت اعتباری بگیرند.
مدیر فناوری اطلاعات و ارتباطات سازمان منطقه آزاد قشم از الکترونیکی شدن مراحل ثبت نام و تمدید کارت شهروندی قشم با هدف کاهش مراجعات حضوری برای کنترل بهتر و مقابله با شیوع ویروس کرونا در جزیره خبر داد.
جدیدترین اخبار