29

آبان

1403


اجتماعی

07 مهر 1400 08:29 0 کامنت

تقویم ورق خورد، رسیدیم به 7 مهرماه. روز آتش‌نشان، روز مردان آتش، روز سرخ پوشان و جهادگرانی که از جان و آسایش خود در راه حفظ جان و آسایش دیگر انسان‌ها می‌گذرند. شغلی که در آن برکت جوذری ها و اسحق مرادزاده ها بی‌ادعا در جدال آتش وزندگی، بی‌محابا دل به آتش می‌زنند و جانشان را می‌دهند تا یک انسان دیگر از لبه پرتگاه مرگ به زندگی برگردد...

 

خط 125 به صدا درمی‌آید، ثانیه‌ای بعد زنگ ایستگاه آتش‌نشانی شنیده می‌شود،آتش‌نشانان به‌سرعت سوار بر خودرو، ایستگاه را به سمت محل حادثه ترک می‌کنند، خودروها آژیرکشان از ترافیک خیابان‌ها عبور می‌کند، دود سیاه ناشی از شعله‌های برافروخته آتش، منطقه را فراگرفته است. آتش‌نشانان به‌سختی از میان ازدحام جمعیت رد می‌شوند و به صحنه حادثه می‌رسند. آن‌ها بلافاصله با برداشتن وسایل و امکانات اطفا و نجات، دل به آتشی می‌زنند که نزدیک شدن به آن کار سختی است، شعله‌های سرکش و سوزان بی‌رحمانه می‌تازد، وحشتی سراسر وجود ساکنان منطقه را فرا می‌گیرد، صدای فریاد کمک خواهی افراد درمانده، هر لحظه بلند و بلندتر می‌شود، آتش‌نشانان بی درنگ راه  را باز می‌کنند و یکی‌یکی افراد که به‌سختی در حال نفس کشیدن هستند نجات می‌دهند. سطح سوختگی بدن بعضی  از افراد  عمیق است که به سرعت با اورژانس راهی بیمارستان می‌شوند. دقایق دلهره‌آور در حال گذر است ... حریق در حال زبانه کشیدن است که یک زن در حال دویدن به محل حادثه  می رسد، با جیغ و فریاد  پسرش را صدا می‌زند و می گوید پسر 5 ساله ام  داخل خانه خواب بود طبقه سوم...یکی از  آتش‌نشانان در همان لحظه وارد ساختمان می شود، بلافاصله در میان دود و آتش خود را به طبقه سوم می رساند، به سختی درب واحد  را می شکند. کودک کنار درب افتاده است و به سختی نفس می کشید. وی  را با بدن نیمه‌جان نجات می‌دهد، ماسک خود را به‌صورت او می‌زند و کودک را از مرگ حتمی نجات می‌دهد اما خود دچار مشکل تنفسی می‌شود و به بیمارستان انتقال می‌یابد...

امروز هفتم مهرماه است و یادآور تلاش و رشادت‌های قهرمانان و فداکاران متعهد و شجاع کشورمان. در وصف این اسطوره‌های شجاعت بارها و بارها نوشته‌ایم. به‌خصوص هرساله در چنین روزی با گفتگو با آتش‌نشانان گذری به خاطراتی از حوادث و عملیات، سختی و از خود گذشتگی‌های آن‌ها داشتیم. امروز نیز با دو تن از مردان آتش در بندرعباس به گفتگو می‌نشینیم و آن‌ها از خاطرات و خطرات این شغل سراسر استرس و دلواپسی سخن می‌گویند.

 

خانواده آتش نشان

 

 

عبد المهدی حسین پور، مسئول ایستگاه شماره 10 آتش‌نشانی بندرعباس، متولد 1360 در بندرعباس است و از سال 1385 در سن 25 سالگی وارد سازمان آتش‌نشانی بندرعباس شد. پدر و برادر وی نیز آتش‌نشانان بودند که در حال حاضر بازنشسته هستند. او دارای دو فرزند به نام محمد و فاطمه است که هر دو نفر علاقه زیادی به شغل پدردارند و می‌خواهند در آینده وارد آتش‌نشانی شوند. عبدالمهدی می‌گوید: «پدرم حسین، جز اولین آتش‌نشانان استان است که من از کودکی به شغل پدرم افتخار می‌کردم و دوست داشتم مانند وی، جان هم‌وطنانم را نجات دهم، وی بهترین دوست و مشوق من در طی زندگی و شغلیم بوده است، قبل از من برادرم عبدالرسول وارد این شغل شریف شد».

 وی در دوران نوجوانی اکثر اوقات با دوچرخه از محل زندگی‌اش دز سه‌راه برق به محل کار برادر در ایستگاه آتش‌نشانی دو هزار، می‌رفت، ساعت‌ها به تماشای فعالیت‌های مردان آتش می‌پرداخت و در رؤیاها، خود را در لباس آتش‌نشان می‌دید.

«زمانی که از طریق آزمون موفق شدم وارد این شغل شوم خیلی خوشحال بودم و امروزه باافتخار می‌گویم که یک آتش‌نشانم و درراه خدمت به مردمم دریغ نمی‌کنم».

 

مرگ دو پسربچه بر اثر خفگی

او در طی 15 سال سابقه کار، خاطرات زیادی در دل دارد که به گفته خود بیشتر خاطرات تلخ است.

«آتش‌نشانان خاطرات تلخ و شیرین بسیاری دارند به‌عبارت‌دیگر می‌توان حافظه آتش‌نشانان را صندوقچه‌ای پر از حوادث اتفاق افتاده دانست که با شادی مردم شاد و با غم آنان اندوهگین شده‌اند».

 او از مرگ دو کودک در یکی از مجتمع‌های پیامبر اعظم می‌گوید که یکی از غم‌انگیزترین خاطراتش است

«صبح یک روز پاییزی چند سال گذشته بود که به ما اطلاع دادند یکی از واحدهای مجتمع 99 ساله در حال سوختن است، بلافاصله به همراه همکارانم به محل اعلام‌شده اعزام شدیم، دود سیاهی ساختمان را فراگرفته بود، به طبقه پنجم رسیدیم که دود از درزهای درب به بیرون سرایت می‌کرد. درب خانه قفل بود، در را شکستیم وارد خانه شدیم و در آنجا یکی از همسایگان گفت شاید دو پسربچه در خانه باشند و گرفتار در آتش. اتاق پر از دود و شعله آتش بود به‌سختی کودکان رو پیدا کردیم، آن‌ها در زیر یک پتو خفه‌شده بودند. پدرشان در محل کارش بود و مادرشان هنگام رفتن به باشگاه، درب را بر روی کودکانش قفل کرده بود. آن‌ها براثر شیطنت باعث حریق خانه شده بودند و برای در امان ماندن، مظلومانه خود را زیر پتو مخفی کردند که متأسفانه جان داده بودند.

خودم دارای دو فرزند هستم زمانی که این حادثه را دیدم تا چند روز حال روحی و روانی من بسیار بد بود، در کلاس آموزشی بارها به والدین می‌گوییم به‌هیچ‌عنوان درب را بر روی فرزندانشان که در خانه تنها هستند قفل نکنند یا اگر مجبور شدند درب خانه را قفل کنند کلید را به همسایه بدهند که اگر اتفاقی افتاد آن‌ها بتوانند کودکانشان را نجات دهند ...».

 

نجات  جان مرد مسن غرق شده

 حسین پور نجات جان مرد مسن در ساحل را یکی از شیرین‌ترین خاطراتش عنوان می‌کند.

 «چند سال پیش آقای مسنی همراه نوه حدود 11 ساله‌اش مانند اکثر اوقات برای شنا به ساحل نیمه دایره پشت حوضچه استانداری رفته اما آن روز در آنجا غرق شد. با فریادهای پسربچه، حاضران در محل به کمک آن‌ها آمده و هر دو نفر را از آب بیرون کشیدند.

همه فکر می‌کردند مرد مسن مرده است چون تنفس و حرکتی نداشت اما زمانی که از ایستگاه شماره یک به محل حادثه اعزام شدیم و احیای قلبی بر روی آن فرد انجام دادیم، وی به زندگی برگشت، خیلی خوشحال شدیم، آن زمان بهترین زمان عمر من و همکارم بود که باز موفق شده بودیم جانی را از مرگ نجات دهیم، بلافاصله او را تحویل اورژانس دادیم مدتی بعد که به عیادتش رفتیم، فیلم نجات همان روز بر روی خودش را نگاه می‌کرد و گریه‌اش بند نمی‌آمد، هرلحظه از ما تشکر می‌کرد» .

 

کمک خواهی مرغ مینا

وی خاطره جالبی رو عنوان می‌کند که مرغ مینا همه را سرکار گذاشته بود.

 «حدود 6 سال پیش که مسئول ایستگاه شماره یک بودم، با تماس شهروندی در کوی فرهنگیانی مبنی بر سقوط فردی از بالای ساختمان به همراه چند نفر از آتش‌نشانان به محل رفتیم، صدای»کمک، کمک « به‌وضوح شنیده می‌شد، پشت درخت‌ها، اطراف پست برق و... همه‌جا را جستجو کردیم اما نتوانستیم فردی را بیابیم درحالی‌که صدای کمک خواهی مردی شنیده می‌شد، یک ساعت از این موضوع گذشت عقربه ساعت روی 3 بامداد قرار گرفت، تا آنکه مردی درب بالکن طبقه سوم مجتمع را باز کرد، با معذرت‌خواهی و با اشاره به قفس مرغ مینا که در بالکن بود به ما فهماند که این پرنده کوچک همه را سرکار گذاشته است، گویا صاحب مرغ مینا به علت سروصدا، او را به بالکن آورده بود، این پرنده نیز با تقلید صدای صاحبش، جمله کمک را تکرار می‌کرد. عملیات را با خنده به پایان رساندیم و به ایستگاه برگشتیم».

 

انصراف از خودکشی

این مرد جوان از نجات دو فردی که قصد خودکشی بر روی پل عابر پیاده شهرک توحید و مجتمع 99 ساله‌ای را داشتند نیز می‌گوید.

 «ساعت حدود 8 شب چند سال گذشته به مأموریتی اعزام شدیم که جوانی بر روی پل عابر پیاده در شهرک توحید قصد خودکشی داشت، زمانی که به محل رسیدیم به‌سختی از ازدحام جمعیت و ترافیک عبور کردیم، جوان طناب ضعیفی بر گردن انداخته بود یک‌لحظه خود را از پل عابر پیاده رها کرد، به‌سرعت پله‌ها پل را طی کردیم موفق شدیم به‌سرعت وی که دست‌وپا می‌زد را بالا بکشیم و از مرگ نجاتش دادیم، خانواده آن جوان در آنجا بودند سریع به سمت ما آمدند، باورشان نمی‌شد که فرزندشان زنده است، کلمه تشکر از زبانشان قطع نمی‌شد، وی را تحویل اورژانس دادیم و با خرسندی راهی ایستگاه شدیم. مدتی قبل نیز مرد جوان دیگری بعد از بحث کردن با مادرش، خود را به بالکن مجتمع محل زندگی‌اش در پیامبر اعظم رسانده و قصد خودکشی از طبقه 6 مجتمع را داشت، من وارد بالکن شدم اول اینکه اجازه نزدیک شدن را نمی‌داد، مردم هم در پایین ساختمان تجمع کرده بودند، با احتیاط فراوان به او نزدیک شدم و با صحبت سعی کردم او را از خودکشی منصرف کنم، با کمک یکی از زنان مسن همسایه، این مرد جوان را متقاعد کردیم که دست از خودکشی بردارد، او صحیح و سالم به خانه رفت و از اینکه از خودکشی منصرفش کرده بودم خیلی خوشحال بودم».

 

تصادف تلخ در جاده کهورستان به بندرعباس

این مرد آتش‌نشان به‌تصادف مرگباری اشاره‌ای می‌کند که سرعت زیاد خودرو باعث مرگ همسر راننده شده بود .

« چند سال پیش یک دستگاه پژو پارس پلاک شیراز از سمت جاده کهورستان به بندرعباس می‌آمد که به علت سرعت زیاد به گاردریل جاده برخورد کرده بود براثر این حادثه،جلو خودرو مچاله شده، پاهای راننده جوان گیرکرده و همسر وی براثر شدت برخورد جان سپرده بود. لحظه غم‌انگیزی بود مرد از درد پاها به خود می‌پیچید اما هرلحظه همسرش را صدا می‌زد و امیدوار بود صدایی از او به گوشش برسد، همسری که سروصورتش پر از خون و فوت‌شده بود. به‌سختی راننده را نجات دادیم اما بااینکه هر دوپاهایش شکسته بود حاضر به رفتن درون اورژانس و بیمارستان نبود از ما می‌خواست به همسرش کمک کنیم و نمی‌خواست از نزد او دور شود، زن فوت‌شده بود و کاری از ما برنمی‌آمد، نمی‌دانستیم به او چه بگوییم که آرام گیرد».

 

نجات نافرجام

وی از مرگ راننده تریلری می‌گوید که با مشقت فراوان او را از اتاقک خودرو مچاله شده بیرون آوردند و امید زنده‌بودنش را داشتند ولی درراه بیمارستان فوت شد.

«یکی از خاطرات تلخ من مربوط به ساعات شب یکی از ماه‌های تابستان چند سال گذشته بود. من و 2 نفر از همکارانم پس از شنیدن خبر تصادف در جاده رجایی راهی محل حادثه شدیم، راننده درون اتاقک تریلر حامل بارگیر افتاده بود و براثر شدت تصادف بار»چوب « بر روی اتاقک خودرو خم‌شده و راننده درون اتاقک گیر افتاده بود، شرایط حساس بود هرلحظه مرگ وی احساس می‌شد، یکی از همکارانم که الآن بازنشسته شده است به نام آقای رنجبران، با فداکاری، جان خود را به خطر انداخت و موفق شد بار را به عقب هل دهد و راه نجات او را باز کند، با مشقت فراوان حدود 40 دقیقه‌ای زمان برد، مرد میان‌سال را از درون خودرو بیرون آوردیم و تحویل اورژانس دادیم،5 دقیقه‌ای بعد که در همان مکان در حال استراحت کوتاهی بودیم تیم اورژانس خبر تلخی به ما دادند راننده مصدوم در بین راه فوت شد، خبر دردناکی بود تا رسیدن به ایستگاه هیچ‌کدام نای حرف زدن باهم را نداشتیم، خیلی از این موضوع ناراحت بودیم».

عبد المهدی حسین پور یکی از خاطرات شیرینش را مربوط به چند ماه گذشته و نجات جان یک فردی می‌داند که مابین دیوار گیر افتاده بود.

 

عملیات حساس در شهرک پیامبر اعظم

«یکی از مردهای جوان ساکن یکی از مجتمع های  شهرک پیامبر اعظم، از طبقه ششم به مابین دو مجتمع در طبقه اول سقوط کرده و در دو دیوار 40 سانتی گیر افتاده بود، به فرماندهی آقای امینی و با اجازه صاحب یکی از واحدها، دیوار را خراب کردیم و مرد مصدوم که 6 ساعت در آنجا حبس بود را نجات دادیم، عملیات حساسی بود اما بالاخره با موفقیت به اتمام رسید، همچنین در همین شهرک یک عملیات سخت و حساس دیگر نیز با موفقیت انجام شد عملیات نجات مردی که برای تعمیرات آسانسور به طبقه 8 رفته بود و در حین کار، مابین اتاقک آسانسور و دیوار سقوط کرد.

از ایستگاه شماره یک و 10 به محل رسیدیم، نجات وی خیلی ریسک‌پذیر بود اگر اشتباه کوچکی رخ می‌داد مرد به پایین سقوط می‌کرد و جانش را از دست می‌داد اما تیم ما باظرافت، عملیات امداد و نجات را انجام دادند و مرد مصدوم تحویل اورژانس داده شد.»

 

حرفه سخت و پر استرس

وی حرفه آتش‌نشانی را سخت و پر از استرس می‌خواند :

«کار آتش‌نشانی، کار راحتی نیست و باید بادل، وجدان و عشق کار کرد، آتش‌نشان ساعت ندارد هرزمانی باید برای مأموریت آماده باشد از زمانی که پا به عرصه آتش‌نشانی گذاشته‌ام به‌ندرت پیش‌آمده که در ایام تعطیلات و تفریح در کنار خانواده باشم بیشتر اوقات مأموریت بودم همیشه ما آتش‌نشانان در حالت آماده‌باش هستیم که مبادا در گوشه‌ای از شهر اتفاقی رخ دهد دیر به محل برسیم، زمانی که زنگ 125 به صدا درنیامده است با همکارانم مشغول ورزش می‌شویم باید آتش‌نشان زمان استراحتش را به‌خوبی بگذراند تا بتواند در هرلحظه آماده کمک‌رسانی باشد».

حسین پور در ادامه به کمبود تجهیزات و امکانات اطفای حریق و عملیات امداد و نجات در ایستگاه های آتش نشانی  مرکز استان  اشاره ای دارد که مسوولین در این مورد ورود کنند.وی در پایان بانام بردن اسامی همکارانش از همه آن‌ها تشکرمی کند و این روز را گرامی می‌دارد. وی از یکی از همکارانش به نام محمد پاکارزاده که مدتی قبل به علت کرونا فوت‌شده بود یادی می‌کند.

 

***

 

 

 

 

غلامعلی دهقانی مسئول ایستگاه امداد و نجات آتش نشانی بندرعباس،  40 ساله است و متولد بخش احمدی حاجی‌آباد و دارای دو فرزند پسر 15 سال و 12 ساله به نام‌های علیرضا و حمیدرضا. آن‌ها هم عاشق شغل پدر و دوست دارند در آینده آتش‌نشان شوند. غلامعلی در سال 84 به تشویق پدر همسرش وارد آتش‌نشانی شدودر ایستگاه شماره 4 مشغول به کار شد یک سال بعد به ایستگاه امداد و نجات رفت و از سال 92 تاکنون به‌عنوان مسئول ایستگاه امداد و نجات ساحلی در حال فعالیت است.

 این جوان نیز مانند همکارانش خاطرات زیادی در عملیات دارد که هیچ‌گاه از ذهن او پاک نمی‌شود

 «بیشتر اتفاقاتی که ما با آن سروکار داریم غمگین است و زمانی که با حوادثی روبه‌رو می‌شویم که در آن افراد جان یا مال خود را از دست می‌دهند تا مدت‌ها ناراحتی حادثه همراه ماست. ولی ما بسیار دوست داریم حوادث شاد ‌ یا خنده‌دار را به خاطر بسپاریم، بعضی حوادث وجود دارد که در همان لحظه ما را شوکه می‌کند و باید سریع عکس‌العمل نشان دهیم، ولی بعد از رخ دادن حادثه خاطره آن تا مدت‌ها در ذهنمان مرور می‌شود.»

 

نجات در ساحل خواجه عطا

وی از نجات یک مرد 36 ساله‌ای در ساحل می‌گوید: «این خاطرات مربوط به سال‌ها قبل است مرد جوانی در ساحل خواجه عطا غرق‌شده که با جزر و مد دریا به ساحل آمده بود. زمانی که به محل رسیدیم مردم به تصور اینکه دریا جسد را به ساحل رسانده است به اطراف او پول می‌ریختند اما با «سی پی آر» موفق شدیم او را احیا کنیم و به زندگی برگردانیم».

 

ماجرای کشف مفقودی درآب گل آلود رودخانه

در حین عملیات، اتفاقاتی رخ می‌دهد که تا سال‌ها با یادآوری آن موجب خنده می‌شود یکی از این اتفاقات مربوط به چند سال گذشته و در بشاگرد رخ‌داده بود.

 «دریکی از رودخانه‌های بشاگرد فردی غرق‌شده بود و من به همراه یکی از همکاران به محل اعزام‌شده بودیم تا او را بیابیم، آب گل‌آلود و بود در زیرآب هیچ‌چیزی دیده نمی‌شد، به همکارم گفتم که کنار هم باشیم که با کمک هم در این آب گل‌آلود فرد را پیدا کنیم اگر دستمان به بدن فرد خورد با تکان دادن دست اطلاع دهیم. یک‌دفعه دیدم دست من را گرفت با سرعت به سطح آب آورد، زمانی که چشم به چشم هم شدیم فهمیدم او فکر کرده بود دست آن فرد مفقودی را گرفته است، با این اتفاق خنده‌دار، دو بار جست‌وجو را شروع کردیم»

 

چاله ساحل سورو و مرگ کودکان

دهقانی غرق شدن پسربچه های  7، 10 و 11 ساله در ساحل سورو از خاطرات بدش یاد می کند که سالیان سال است با یادآوری چنین حوادثی، ناراحت می‌شود. بعدازظهر یک روز بهاری، مرد جوان مسافری که از ناحیه دست قادر به حرکت نبود به همراه پسرش به ساحل سورو آمده و سمت چاله‌های ساحل رفته بود که در آنجا گیر افتاده و توانست فقط خود را نجات دهد اما به علت معلولیت دست، نتوانسته بود پسرش را نجات دهد و در جلوی چشمانش پسر 7 ساله‌اش غرق

شد. من و همکارانم نیز در محل در پی یافتن این کودک بودیم ولی امواج او را با خود برده بود و شب جسد

پسرک کشف شد صحنه خیلی رنج‌آوری بود دیدن ضجه‌های یک پدر داغدار و...عید نوروز چند سال گذشته نیز

دو پسر 10 و 11 ساله‌ای درون ساحل سورو غرق شدند

آن‌ها مسافر نوروزی بودند که اجساد آن‌ها پس از چند ساعت یافتیم، آن‌ها درون چاله‌های ساحل گیر افتاده بودند».

 

شغل آتش نشان ...

وی با تبریک روز آتش‌نشان، شغل آتش‌نشانی جزو یکی از مشاغل و حرفه سخت و پرمخاطره در دنیا می‌داند و از آن به‌عنوان یکی از مقدس‌ترین شغل‌ها نام ‌می‌برد چراکه با نجات جان انسان‌ها و درواقع نجات زندگی افراد سروکار دارد.

«شغل آتش‌نشانی آمیخته با عشق و علاقه است و پرداختن به این حرفه بدون عشق و علاقه، ممکن نیست، در حین انجام عملیات در معرض خطرات گوناگون هستیم و در بسیاری موارد دچار صدمه و آسیب‌های زیادی می‌شویم و حتی در برخی موارد یک حادثه ممکن است منجر به قطع عضو آتش‌نشان و یا مرگ او شود».

 

روز هفتم مهرماه است،روزی  به یاد شهدای آتش‌نشان

آتش نشانانی که  در دوران جنگ تحمیلی در حین عملیات خاموش کردن آتش‌سوزی پالایشگاه آبادان در روز هفتم مهرماه سال ۵۹ در بمباران دولت بعثی عراق شهید شدند .هرمزگان دارای دو شهید آتش‌نشان به نام برکت جوذری و اسحق مرادزاده است که در حین عملیات جانشان را از دست دادند. همچنین ابراهیم جعفری و علی چنگ و محمد رضا پاکارزاده شهید خدمت نام گرفتند که در حین شیفت کاری دچار مشکل شدند جان باختند.

دیدگاه ها (0)
img