03

دی

1403


حوادث

07 مهر 1397 07:59 0 کامنت

صبح ساحل ، حوادث -  اعظم رام :شعله‌های آتش زبانه می‌کشد، رهگذران نگران اهالی ساختمان هستند، مردی وحشت‌زده با آتش‌نشانی تماس می‌گیرد.

ناگهان صدای شکسته شدن شیشه‌ها ساختمان به صدا درمی‌آید، چشم‌های نگران رهگذران و اهالی محل به درب خروج ساختمان دوخته‌شده است، تعدادی از ساکنان سراسیمه در حال خروج از ساختمان هستند. 

صدای آژیر خودروهای آتش‌نشان در محله می‌پیچید و فرمانده عملیات از طریق بلندگو، از افراد می‌خواهند راه را باز کنند. راننده با سختی از میان ترافیک، خودرو را هدایت می‌کند تا اینکه به محل حادثه می‌رسند.

امدادگران، به‌سرعت وارد عملیات می‌شوند، لحظات پراسترسی است، شعله‌های سرکش، واحدهای ساختمان را یکی بعد از دیگری به اسارت خود درمی‌آورند. آتش‌نشانان درحالی‌که به تلاش خود برای خاموش کردن آتش ادامه می‌دهند محبوس شدگان در واحدها را نجات می‌دهند و به بیرون از ساختمان می‌برند.

دقایقی می‌گذرد که یکی از آتش‌نشانان صدای گریه کودکی دریکی از واحدها را می‌شنود دود غلیظی از آن واحد بیرون می‌آید درب را می‌شکند و خود را به دل آتش می‌زند، درحالی‌که از ناحیه دست دچار سوختگی می‌شود کودک را در آغوش می‌گیرد و آن را به پایین ساختمان منتقل می‌کند و به نیروهای اورژانس تحویل می‌دهد. باز به درون ساختمان می‌رود تاجانی را نجات دهد...

امروز هفتم مهر‌ماه  روز آتش‌نشان

امروز هفتم مهر است روز این فرشته‌های نجاتی که هنگام بروز حوادث جان‌به‌کف و بی‌محابا بادل دریایی خود به درون آتش می‌زدند تا دلیرانه جانی را میان دود و آتش یا زیر خروارها آوار را نجات دهند یا از پیشروی آتش جلوگیری کنند.

روز آتش‌نشان. آتش‌نشانی که می‌داند مأموریت‌های محوله خطرات جانی به آن‌ها دارد و شاید در همین مأموریت‌ها جانش را از دست دهد و بازندگی وداع کند اما بازهم خود را به دل آتش‌های خشمگین می‌زند تا از جان و مال هم‌وطنان خود محافظت کنند و.

پدر و پسر آتش‌نشان

حسن امینی زاده، یکی از همین آتش‌نشانی‌های فداکار و نام‌آشنا در میان آتش‌نشان‌های موفق استان هرمزگان است که بارها و بارها در عملیات‌های مختلف جانش به خطر افتاده اما تسلیم نشده و در هر عملیاتی حضور دارد.

این مرد 43 ساله که از سال 80 باعلاقه فراوان و به تشویق پدر آتش‌نشانش، پا به این عرصه گذاشته اکنون به‌عنوان معاون عملیاتی سازمان آتش‌نشانی بندرعباس مشغول به خدمت است.

وی از علاقه‌اش به این شغل می‌گوید: علاقه مهم‌ترین بعد هر حرفه است و آتش‎نشانی به‌عنوان یک حرفه پرخطر ارتباط مستقیمی باعلاقه مندی دارد که من از همان دوران کودکی عشق خدمت به مردم داشتم و با دیدن شغل پدر که برای نجات هم‌وطنش جانش را به خطر می‌اندازد روزبه‌روز علاقه‌مندیم به این حرفه زیاد می‌شد.

امینی زاده درزمانی که قصد داشت به شغل آتش‌نشانی روی آورد در زمان بازگو کردن آن، با نارضایتی مادرش روبرو بود. مادرش می‌گفت: (پدر شما آتش‌نشان بوده و از لحظه‌ای که به محل کار می‌رفت تا زمانی که به خانه می‌آید، استرس تمام بدنم را می‌گرفت که نکند اتفاقی برایش بیافتد والان هم که می‌بیند براثر استرس و سختی کار مریض‌احوال است)؛ اما پدر (قنبر امینی زاده) مشوق بود و می‌گفت تو علاقه‌مند به این حرفه هستی و می‌دانم که در این شغل موفق می‌شوید ...

 اولین عملیات موفق

حسن امینی زاده پس از پذیرفتن در آزمون‌های مختلف در یکم مردادماه سال 80 وارد ایستگاه شماره 3 داماهی شد و کارش را شروع کرد. وی از اولین روز کاریش گفت: احساس غرور می‌کردم که لباس آتش‌نشان به تن دارم و خود را آماده عملیات می‌دیدم تا آنکه نزدیک غروب، فردی دوان‌دوان وارد اتاق شد و با صدای نفس‌زنان بیان کرد که موتورسیکلت پر از بنزین اطراف ایستگاه در حال سوختن است. به‌سرعت با برداشتن کپسول اطفا حریق، به صحنه رفتم و قبل از پیش آمدن هر اتفاقی، حریق را خاموش کردم که این امر باعث تشویق شدن از سوی فرمانده وقت ایستگاه شد.

زنگ حریق، زنگ استرس

وی در خصوص نواختن زنگ حریق، یک آتش‌نشان چه حسی می‌تواند داشته باشد، افزود: «زنگ حریق برای یک آتش‌نشان یعنی بروز خطر، آتش‌سوزی و درخواست کمک یک هم نوع است؛ که با به صدا درآمدن این زنگ، استرس غیرقابل‌توصیفی به آتش‌نشان وارد می‌شود که هر استرسی سلامتی بدن را تحت شعاع قرار می‌دهد یک دقیقه از عمر را کم می‌کند». امینی زاده ادامه داد: «آتش‌نشانان بر اساس ماهیت شغل ویژه خود، به‌طور 24 ساعته در معرض بسیاری از استرس‌های روحی و روانی و صدمات فیزیکی، شیمیایی و غیره قرار می‌گیرند». 

وی این را هم بیان کرد که شنیدن صدای زنگ حریق و حادثه همچنین پاسخ فوری و بی‌درنگ به نجات وامداد شهروندان به‌ویژه در هنگام شب، به حدی شدت دارد که مقدار قابل‌توجهی هورمون آدرنالین به‌طور ناگهانی در آتش‌نشانان آزاد می‌گردد. این امر می‌تواند تغییراتی در ضربان قلب، فشارخون و متابولیسم بدن آتش‌نشانان به وجود آورد.

«نصف شب زنگ ایستگاه به صدا درمی‌آید. سراسیمه از خواب بیدار می‌شویم و باید برویم به دل یک حادثه. حادثه‌ای که می‌تواند بالا آوردن جسدی از یک چاه صد متری باشد، یا جمع‌کردن تکه‌های متلاشی‌شده اجساد یک تصادف و یا نجات جسدهای جزغاله شده در آتش. تصورش هم سخت است؛ اما عشق هر کاری می‌کند».

جسد سوخته خواب و خوراک از من گرفت

شب است کادر آتش‌نشانی ایستگاه 3 در حال استراحت. زنگ حریق به صدا درآمد آن‌ها به‌سرعت سوار بر خودروی آتش‌نشانی به آدرسی که اعلام‌شده اعزام شدند ...

«حدود یک ماه بود که کارم را شروع کرده بودم و در این مدت عملیاتی نداشتم که مستقیماً چشمم به جسد افراد بیافتد تا آنکه آن روز فرارسید و به (گردنه ذرتو) برای اطفا حریق یک خودرو حامل پارچه که با خودروی دیگری تصادف کرده بود اعزام شدیم. شعله‌های حریق تا چند کیلومتری دیده می‌شد ... دقایقی طول کشید تا حریق کاملاً اطفا شود، هوا تاریک بود خسته بودم یک‌تخته سنگ را پیدا کردم می‌خواستم بر روی آن بنشینم که یکی از همکاران با فریاد گفت نشین، جسد آدم».

 راننده خودرو درحالی‌که در احاطه آتش بود در همان دقایق اولیه، خود را به بیرون کشانده بود اما به علت سوختگی زیاد چند متر آن‌طرف‌تر جان داده بود. «شوکه شده بودم و حال خوبی نداشتم تا دو هفته نمی‌توانستم به‌خوبی بخوابم و غذا بخورم، زمان برد تا این امر برایم عادی شد».

دود ماهی کبابی، آتش‌نشان را به طبقه چهارم کشاند

یک آتش‌نشان همواره با مجموعه‌ای از خاطرات تلخ و شیرین زندگی می‌کند... ایستگاه شماره 3 بودم یکی از عابران، به ایستگاه آمد و گفت از بالکن ساختمان نزدیک ایستگاه شما، دود غلیظی دیده می‌شود گویا منزلی آتش‌گرفته است. من به همراه 3 نفر از همکارانم به آدرس موردنظر اعزام شدیم، ساختمان 4 طبقه‌ای بود که با مشقت زیاد و با سرعت خودم را به بالکن رساندم اما یک‌دفعه با مردی روبرو شدم که با دیدن من شوکه شده بود و با صدای بلند و عصبانی گفت شما برای چی اینجا هستید؟ علت را گفتم و به پیک‌نیک و تابه و ماهی اشاره کرد که داشت ماهی کباب می‌کرد و این دود ناشی از کباب کردن بود ... با خنده به سمت ایستگاه آتش‌نشانی به راه افتادیم.

پشیمانی از خودکشی اما...

یکی از خاطرات شیرین این آتش‌نشان مربوط به خودکشی جوانی در ده سال گذشته بود.» غروب یکی از روزهای زمستان سال 87، اطلاع یافتم فردی در ساختمان نیمه‌کاره در بلوار امام حسین قصد خودکشی دارد.

به همراه چند نفر از همکاران به محل موردنظر رفتیم نیروهای اورژانس نیز حضور داشتند. پسری حدود 19 ساله، در لبه ساختمان چهارم ایستاده بود و قصد داشت خود را به پایین پرتاب کند عده‌ زیادی از مردم جلوی ساختمان جمع شده‌ بودند، او با صدای بلند فریاد می‌زد که کسی نزدیک ساختمان نشود و اگرنه خودم را به پایین می‌اندازم.

رو به من کرد و گفت: تو هم نزدیک نشو، با پسرخاله‌ام تماس بگیرید که بیاید و اگرنه خودم را می‌اندازم. با شماره‌ای که وی با صدای بلند اعلام کرد تماس گرفتم و پسرخاله‌اش گفت میایم اما آن جوان حرف ما را قبول نکرد...»

 امینی زاده بعد از کلی حرف زدن برای انصراف از خودکشی، به او گفت تا شماره 20 بشمارد اگر پسرخاله‌اش نیامد خود را پرت کند و آن فرد قبول کرد اما یک‌دفعه با سرعت شروع به شمردن اعداد کرد و از یک تا 10 شمرد و یک‌راست رفت سراغ 20 و بلافاصله خود را پرتاب کرد...

«انتظار چنین صحنه‌ای را نداشتیم او در حیاط ساختمان نیمه‌ساز افتاده بود دعا می‌کردم زنده باشد از بالای دیوار نگاهی انداختم جوان از ناحیه پا دچار آسیب‌دیدگی شدیدی شده بود خودم را درون حیاط رساندم و گفتم که قرار نبود تند بشمارید او که از درد به خود می‌پیچید می‌گفت از کرده خود پشیمان است...».

5 سال از آن اتفاق گذشت تا آنکه روزی امینی زاده که غواص بین‌المللی هم هست در هنگام تدریس، با شنیدن فامیل یکی از افراد حاضر در کلاس غواصی، به یاد آن جوان افتاد و چون اسم و فامیلش را می‌دانست از آن فرد پرسید که وی را می‌شناسد و آن مرد میان‌سال بیان داشت دایی آن جوان است.

«خیلی خوشحال شدم که فهمیدم آن جوانی که قصد خودکشی داشت زنده است، ازدواج‌کرده و در یک بنگاه املاک مشغول به کار است، به همین خاطر آدرس بنگاه را گرفتم و همان بعدازظهر به آدرس موردنظر رفتم.

آن جوان من را نشناخت و گفتم دنبال خانه‌ای می‌گردم که نیمه‌کاره باشد که بتوانم بروم بالا و خودکشی کنم از زندگی خسته شدم... یک‌دفعه از جایش بلند شد و با تعجب پرسید که کی هستم... و ماجرا را برایش تعریف کردم... او سال‌های زیادی سختی کشید تا دوباره بتواند روی پاهایش حرکت کند».

سقوط مرگبار دختر 4 ساله درون چاه

«یکی از خاطرات تلخ من مربوط به زمستان سال 84 است. در نزدیکی پلیس‌راه جدید، دختربچه‌ای به نام گلنام در اطراف چاه بازی می‌کرد که پایش لیز خورد و درون چاه به عمق 70 متر سقوط کرد، من به درون چاه رفتم درون آب‌گشتم کودک را نیافتم دوباره گشتم تا آنکه دختر را یافتم و چند بار عملیات احیا قلبی را انجام دادم تا معجزه‌ای گردد ولی دختربچه مرده بود...».

صحنه دردناک جسد مادر و دختر

تابستان سال 86 بود که پس از اطلاع از سانحه خودرویی در جاده دشت امام، با تیم امدادگری به سر صحنه رفتیم، یک دستگاه خودرو پژو به سمت مشهد درحرکت بود که به علت انحراف با یک دستگاه تریلی شاخ‌به‌شاخ شده بود و تمامی سرنشینان جان‌باخته بودند، اجساد متلاشی‌شده را از درون خودرو بیرون آوردیم و در کاور قراردادیم.

من داشتم یکی از اجساد را درون کاور قرار می‌دادم و فکر کردم سرنشینان این خودرو همین‌ها هستند که یکی از همکارانم آمد و جسد دختربچه 3 ساله‌ای را آورد و گفت که در میان آهن‌پاره‌های خودرو یافتم، درون کاور مادرش بزار تا شناسایی شوند. صحنه‌ای دردناکی بود کودک را کنار مادرش خواباندم

عشق به آتش‌نشانی از پدرم آموختم

حسن امینی زاده دارای مدرک کاردانی تربیت‌بدنی و دانشجوی کارشناسی آتش‌نشانی و همچنین کارشناس حریق است که شغلش را مدیون پدرش می‌داند.» پدرم که در سال 74 پس از 30 سال خدمت در آتش‌نشانی بازنشسته شد که سال‌ها بدون ادعا فداکاری کرد و جان‌ها نجات داد، عشق به آتش‌نشانی از وی آموختم و اینکه تا مصدوم شدم تسلیم نشوم در حوادث مختلف بارها دچار آسیب‌دیدگی‌های جزئی و شدید شدم، این‌ها برای شغل ما طبیعی است، اما برخی همکارانم دچار قطع نخاع یا سوختگی‌های بسیار شدید شده‌اند. هیچ آتش‌نشانی را پیدا نمی‌کنید که مصدومیت نداشته باشد».

همیشه آماده‌باش

آتش‌نشانی یک شغل سخت و استرس‌زا است که هرلحظه امکان دارد آن آتش‌نشان در عملیاتی به‌شدت مصدوم گردد یا جانش را از دست بدهد وزندگی با چنین قشری سختی‌های خود را دارد.

«در دوره آشنایی با همسرم (نادره یاراحمدی) بارها به او از شرایط سخت شغلم گفتم و اینکه شغل ما نوبتی و 24 ساعته می‌باشد و لازم است که در طول شبانه‌روز در آمادگی کامل باشیم و فرقی نمی‌کند که وقوع حادثه در شهر یا خارج از شهر، ایام تعطیل و غیر تعطیل باشد هرلحظه باید سر صحنه حضور یابیم. می‌دانم که زندگی با یک همسر آتش‌نشان سخت است؛ و همسرم شرایط کاری من را پذیرفت».

ممکن است خیلی از افراد استرس‌های کاری خانواده‌های آتش‌نشانان را درک نکنند اما در تمام لحظاتی که این قشر فداکار در محل کار و بیرون از خانه هستند همسرانشان دائم در این فکر هستند که ممکن است هرلحظه اتفاقی بیافتد که سرانجام آن خوش نباشد. وی به علت علاقه زیاد به این حرفه‌اش، حتی تاریخ ازدواجش در روز آتش‌نشان تعیین کرد 7 مهر 1389. «از همسرم تشکر می‌کنم که در نبود من در خانه، جای من را در بین دو فرزندمان به نام‌های آیرا 6 ساله و آرسن 2 ساله پر می‌کند و همیشه کارهای خانه‌داری و بچه‌داری بر دوش وی است».

راه را برای خودروهای امدادی بازکنید

وی از شهروندان می‌خواهد که به خاطر حفظ جان و مال خود نسبت به رعایت نکات ایمنی در حوزه‌ی کاری و مسائل شخصی خود دقت کنند و انتظار می‌رود که در مواقعی که صدای آژیر خودروهای امدادی و اورژانس و 125 را می‌شوند فوراً راه را باز کنند و از تجمع در مکان حوادث خودداری کنند و سعی کنند آرامش خود را حفظ کنند، کمک یار آتش‌نشان باشند، در هنگام عملیات و حریق با تلفن همراه فیلم نگیرند و...

یادی از شهدای عرصه آتش

امروز روز آتش‌نشان است تلاشگران عرصه آتش که با گام‌های محکم خود جان آتش را می‌گیرید تا جان دیگری ببخشند. یادی می‌کنیم از شهیدان خط مقدم آتش‌نشانی که با رشادت و فداکاری و نثار جانشان همیشه افتخارآفرین بودند و خواهند بودند. شهید جوذری، شهید مراد زاده، شهیدان پلاسکو و...

دیدگاه ها (0)
img