01

دی

1403


حوادث

22 آبان 1400 08:45 0 کامنت

چشمانشان پر از اشک است، دستانشان می‌لرزد، نگاهی به برگه اهدا عضو می‌اندازند، لحظات تلخی است؛ تلخ ازاین‌جهت که نمی‌خواهند و نمی‌تواند باور کنند پرونده زندگی کودک دلبندشان بسته‌شده است، دخترکی که یک بهار از عمرش را تجربه کرده است و دقایق آخر زندگی‌اش را می‌گذراند. با صدایی لرزان موافقت خود را اعلام و برگه رضایت‌نامه را امضا می‌کنند.
مرد و زن جوان در واپسین ساعات عمر جگرگوشه‌شان، می‌خواهند او را ببیند، انگار همین دیروز بود که دختر شیرین‌زبان و بازیگوشان بالباس قرمز و سفید راه‌راه کنار کیک صورتی یک‌سالگی‌اش نشسته و به آن‌ها زل زده که می‌خواستند او را بخنداند تا عکس‌های یادگاری زیبایی را به ثبت برسانند از آن روز دو ماه می‌گذرد. «موسی» و « آرمینه» به‌سختی قدم از قدم برمی‌دارند، وقتی بالای سر دخترشان می‌رسند او را در آغوش می‌گیرند. مادر بی‌تاب است و هرلحظه صورت، دست‌های و پاهای دخترک را بوسه‌باران می‌کند. گریه امانش را بریده است. «سما ، دختر کوچولوی من، چطور دوری تو را تحمل‌کنم ...خداحافظی خیلی برایم سخت است». گریه‌های مادر دل هرکسی را که شاهد این صحنه‌ها است به لرزه درمی‌آورد. مادر و پدر از فرزندشان دل نمی‌کنند نمی‌خواهند از تخت جدا شوند اما راهی جزء وداع و جدا شدن نیست، آن‌ها باخدا معامله کرده‌اند و می‌دانند که با اهدای اعضای بدن دخترشان آرام‌تر خواهند شد. آن‌طرف تر مرد میان‌سالی که هنوز مرگ مغزی نوه‌اش را باور نکرده، کنار تخت او چمباتمه زده بلند می‌شود. او درحالی‌که به مانیتور بالای تخت چشم می‌دوزد، بوسه‌ای به گونه دخترک می‌زند و کمک می‌کند دختر و دامادش از اتاق خارج شوند. پیکر نیمه‌جان دختربچه از بیمارستان کودکان به سمت بیمارستان شهید محمدی منتقل می‌شود و ساعتی بعد قلب «سما سرودی گلستانی» با بالگرد اورژانس 115 به‌سوی بیمارستان رجایی تهران و کبد و دو کلیه این دخترک با اورژانس هوایی به بیمارستان پیوند ابوعلی سینا شیراز انتقال می‌یابد. قلب سنا اولین قلبی است که از هرمزگان جدا می‌شود ودر سینه  پسرک 14 ماهه ای می نشیند و ضربان ممی گیرد. پسر 16 ماهه‌ای که روزهای زیادی به علت مشکلات قلبی رنج می‌برد. دو کلیه این دختربچه نیز به پسر 10 ساله هرمزگانی در شیراز پیوند زده می‌شود.

          

شب حادثه
زن 27 ساله اهل پل بندر خمیر باکمی مکث و صدای بغض‌آلود از جزییات حادثه مرگبار دخترش می‌گوید:» شنبه 15 آبان ماه بود پسرم سامی دو سال و نیمه که بیماری آسم دارد حالش خوب نبود، سما را نزد خواهرم گذاشتم و پسرم را به مطب دکتر بردم، بعدازظهر هم به همراه خواهرم به خانه پدرم رفتیم، سما مانند همیشه اطراف سطل آب درون حیاط می‌گشت دوست داشت با آن بازی کند و کنجکاو بود که درون سطل را ببیند، به همین علت سطل‌ها را از دید او مخفی می‌کردیم، چند باری به درون حیاط رفت و او را به داخل خانه آوردیم».
شب است،عده‌ای از اهالی خانه در حیاط مشغولی کاری هستند و چشم از دخترک بازیگوش برنمی‌دارند اما ناگهان این دخترک لحظه‌ای از دید آن‌ها مخفی می‌شود.
آرمینه بازآزرده ادامه می‌دهد: «ساعت حدود 8 شب بود حال سامی بد شد، به‌سرعت به درون اتاق دیگری رفتم و اسپری هوا را آوردم و مشغول دارو دادن و رسیدگی به پسرم بودم، سنا دختر دیگرم نیز در حال بازی بود، متوجه نشدم چه زمانی سما به بیرون از اتاق رفته است. تا نبود دخترم را حس کردم به حیاط رفتم، سما مشغول بازی و شیطنت بود، به درون خانه آمدم و مراقب سامی بودم حتی چند باری از همسرم که توی حیاط بود حال سما را پرسیدم، دقایقی نگذشته بود که پدرم سراسیمه وارد خانه شد درحالی‌که سما رو روی دودستانش قرار داشت کبود و بی‌حال».
   
افتادن درون سطل آب
سما دوان‌دوان به‌دوراز چشم خانواده، پله‌ها را طی می‌کند و پشت حیاط‌خلوت می‌رود، او سطل آب 20 لیتری را می‌بیند اما قدش نمی‌رسد که داخل سطل را نگاهی بیندازد روی یک صندلی کوچک قرار می‌گیرد به درون سطل چشم می‌دوزد اما ناگهان با سر داخل سطل آب می‌افتد. آب کمی درون سطل است ولی شدت برخورد سرش به کف آن موجب می‌شود دچار آسیب جدی گردد. یک‌دقیقه‌ای از این ماجرا نمی‌گذرد که پدربزرگش در سر صحنه می‌رسد و ترس همه وجودش را فرامی‌گیرد.
زن جوان می‌گوید: « پدرم نگاهی به اطراف می‌اندازد اما دخترم را نمی‌بیند، به‌سرعت به سمت حیاط‌خلوت رفت چون می‌دانست که او به سمت سطل آب می‌رود، اما زمانی که به محل رسید سما با سر درون سطل افتاده بود که حدود یک لیتری آب داشت، او کبود بود و نفسش بندآمده بود. وضعیتی که تا پیش از آن هیچ‌وقت ندیده بودیم شوکه شده بودیم و باورمان نمی‌شد، سینه‌اش را ماساژ دادیم، پدرم با صدای بلند فریاد زد قلب سما می‌تپد، به‌سرعت او را به بیمارستان بندر خمیر انتقال دادیم. در مسیر به او تنفس مصنوعی دادم قبل از این اتفاق شیر خورده بود که همه را بالا داد».
  
خبر تلخ
دختربچه یک‌ساله و دو ماه پس از انتقال به بیمارستان خمیر و تلاش کادر درمان، حال عمومش بهتر می‌شود، آن‌ها به والدینش امیدواری می‌دهند که فرزندشان حالش خوب می‌شود.آرمینه ادامه می‌دهد: «کادر درمان به‌سرعت بر سر بالین سما حاضر شدند و با احیا، حال دخترم بهتر و ضربان قلبش منظم‌تر شد اما هنوز ازنظر تنفس مشکل داشت تا اینکه روز یکشنبه دخترم به بخش آی سی یو بیمارستان کودکان بندرعباس منتقل شد، سحرگاه بود که پس از استراحتی کوتاه به نزد دخترم رفتم، چشمانش را باز کردم تا با دستمال آن را تمیز کنم، اما چشمانش ورم داشت و ترسی توی دلم ایجاد شد به‌سرعت پرستارها را صدا زدم».
کادر درمان بر بالین دختر کودک حاضر می‌شوند، حال دختر خوب نبود اما به مادر و پدر پریشان‌حال و بی‌قرار، امید می‌دهند که سما حالش رو به بهبودی است
مادر سما می‌گوید:»نمی‌دانم چطور شب تا صبح را گذراندم، اما صبح از گفته‌های کادر درمان با یکدیگر حس کردم دخترم مرگ مغزی شده است ولی پزشک معالجش چیزی به من نگفت، مصر بودم حتماً رئیس بیمارستان ببینم، بعدازظهر روز دوشنبه بود که به مطب او رفتم و خواهش کردم ماجرای دخترم را به من بگویند، در آنجا فهمیدم احتمال مرگ مغزی دخترم هست و اگر زنده بماند به علت ضربه به سر در آخر عمر فلج می‌شود، دنیا روی سرم خراب شد تا اینکه صبح سه‌شنبه کادر درمان از مرگ مغزی دلبندم خبر دادند».
   
دقایق سرنوشت‌ساز
 آن روز زن و شوهر جوان واقعیت تلخی را که از پزشکان می‌شوند باورشان نمی‌شود، اما راهی جز تسلیم شدن در برابر آنچه اتفاق افتاده است ندارند. خبر، خبری تکان‌دهنده و شوکه آور است، زن جوان وقتی متوجه می‌شود دیگر امیدی به بازگشت دخترش به زندگی وجود ندارد خودش پیش‌قدم می‌شود تا اعضای بدن او را به چند بیمار نیازمند اهدا کنند.آرمینه می‌گوید:»شوکه بودم و نمی‌دانستم باید چطور با این غم سنگین کنار بیایم ولی مطمئن بودیم که دخترمان به این جهان خاکی برنمی‌گردد، من اعلام آمادگی کردم تا اعضای بدن دلبندم به‌خصوص قلبش به بیماران نیازمند اهدا شود، خودم را جای پدر و مادر کودکان دیگری گذاشتم که دیگر جانی برای عزیزانشان نمانده و منتظر پیوند عضو هستند. گفتم به‌جای اینکه بدن فرزندم را به خاک بسپارم آن را به بیماران نیازمند اهدا می‌کنم. در آن لحظات هم به خدا گفتم راضی‌ام به رضای تو و هرچه تقدیرم باشد می‌پذیرم».
زوج جوان با اهدا عضو فرزندشان رضایت می‌دهند اما پدربزرگ سما هنوز امیدوار است که نوه‌اش بهبود می‌یابد.وی می‌افزاید:» پدرم رضایت نمی‌داد چون اصرار داشت که صبر کنیم تا حال سما بهبود یابد، اما به او اطمینان دادیم که دیگر فرزندمان زنده نمی‌شود و می‌توانیم به کودکان دیگری که از بیماری رنج می‌بردند و در انتظار دریافت اعضای اهدایی بودند کمک کنیم موافقت وی را برای اهدا عضو گرفتیم».
   
اولین اهداکننده قلب هرمزگان
روز چهارشنبه 19 آبان ماه است. اتاق عمل بیمارستان شهید محمدی آماده جراحی، ساعت 8 و نیم صبح. تیم جراحی شیراز وارد اتاق می‌شوند، دخترک با دستگاه تنفس دارد، دقایق حساسی است نیم ساعت بعد تیم جراحی قلب تهران نیز به محل می‌رسند، این اولین بار است که قلب از بیماری در هرمزگان، راهی تهران و اتاق پیوند اعضا می‌شود که بایدکمتر از 2 ساعت به بیمارستان برسد.   11 صبح عملیات جداسازی اعضا بدن سما کوچولو به طول می‌کشد و سپس بدن بی‌جان وی به سردخانه انتقال می‌یابد.
    
روایتی از انتقال نفس گیر  قلب به تهران
رئیس اهدا عضو استان هرمزگان دراین‌باره می‌گوید: « سما کوچک‌ترین عضو خانواده سرودی گلستانی از اهالی خیراندیش شهر بندر پل و اهل تسنن بوده که در تاریخ ۱۵ آبان به علت خفگی به بیمارستان کودکان منتقل شد».
دکتر محمود حسین پور ادامه می‌دهد: به‌رغم تلاش کادر درمان، به علت اینکه سلول‌های مغزی به خاطر خفگی طولانی‌مدت، دچار آسیب غیرقابل‌برگشت شده بود؛ این فرشته کوچک در تاریخ ۱۸ آبان مرگ مغزی شد. وی می‌افزاید : «بعد از تائید مرگ مغزی توسط متخصصین مربوطه، هماهنگی جهت اخذ رضایت برای اهدا عضو از خانواده انجام و بعد از رضایت خانواده جهت اهدا؛ هماهنگی‌های لازم با رئیس اورژانس پیش بیمارستانی و مدیر حوادث دانشگاه هرمزگان جهت اعزام جت اورژانس هوایی از تهران انجام شد».
دکتر حسین پور این را می‌افزاید:» برای اولین بار در کل کشور فرآیند انتقال جراح پیوند قلب و انتقال اعضا تماماً با بالگرد اورژانس ۱۱۵ انجام‌شده است، جراح قلب از تهران باجت فالکون سازمان اورژانس کشور، عازم بندرعباس شده و بعد از انجام عمل هاروست قلب، مجدداً قلب با بالگرد از بیمارستان شهید محمدی تا فرودگاه با بالگرد اورژانس ۱۱۵ هرمزگان و از آنجا با جت مجدداً به تهران اعزام شد». به گفته این مقام مسئول بالگرد اورژانس تهران نیز قلب را از فرودگاه مهرآباد تا بیمارستان رجائی جهت پیوند منتقل کرده است. کلیه و کبد نیز با بالگرد دوم اورژانس ۱۱۵ هرمزگان به لارستان و ازآنجا با بالگرد اورژانس هوایی شیراز به بیمارستان ابوعلی سینا منتقل شد.دکتر حسین پور ضمن تقدیر از خانواده سرودی گلستانی به خاطر این کار خداپسندانه می‌گوید:» این دومین اهدا از شهر بندر پل بود از خانواده خیراندیش اهل تسنن بودند. قلب سما در بیمارستان رجائی تهران به یک پسر ۱۶ ماهه پیوند شد و کلیه‌ها، به یک پسر ۱۰ ساله از هرمزگان پیوند خواهد شد».
   
خاکسپاری
پنج‌شنبه 20 آبان ماه 1400 است و «سما « در آرامستان بندر پل خمیر به خاک سپرده می‌شود. سنا 5 ساله و سامی دو سال و نیمه هنوزنمی دانند که دیگر نمی‌توانند خواهر کوچولویشان را ببیند و با او بازی کنند صدای خنده‌ها و جیغ زنده‌هایش را بشنوند و.... هنوز نمی‌دانند که با فداکاری مادر و پدرشان، سما با اهدای قلب، دو کلیه و کبد جان سه نفر را نجات داده است. افرادی که روز و شب با درد و رنج سپری می‌کردند مرگ را جلوی چشمشان می‌دیدند. سما فرشته‌ای است که با آمدنش در این جهان، جان 3 بیمار را نجات می‌دهد.

دیدگاه ها (0)
img