29

آبان

1403


فرهنگی و هنری

09 بهمن 1400 11:46 0 کامنت
خری که در چمنزار مشغول غلت زدن و خوردن علف و عرعر استحقاقی بود ناگهان گل ِ کوچکی را لا به لای علف‌ها مشاهده کرد و خورد و زنبوری که درون گل رفته و مشغول مکیدن شیره آن بود ناگهان خود را لا به لای دندان های خر احساس کرد و نوک زبان خر را نیش زد و وقتی خر از درد دهانش را باز کرد تا فریاد بزند از دهانش بیرون پرید و به سوی کندو پرواز کرد.
خر با دهان باز و زبان بادکرده زنبور را دنبال کرد و به کندو رسید و به عرعر اعتراضی پرداخت. در اثر عرعر اعتراضی خر، زنبور نگهبان از کندو بیرون آمد و علت عرعر اعتراضی خر را جویا شد. خر نیز ماجرا را برای وی تعریف کرد و ادامه داد: باید زنبور نیش زننده را مجازات کنید. زنبور نگهبان دستور داد زنبور نیش زننده را از کندو بیرون بیاورند. وقتی زنبور نیش زنند را از کندو بیرون آوردند از او پرسید: چرا زبان این خر را نیش زدی؟ زنبور گفت: من مشغول جمع آوری شهد گل بودم که ناگهان خودم را لا به لای دندان های ایشان دیدم و برای آن که خورده نشوم مجبور شدم از نیش خود استفاده کنم.
زنبور نگهبان پس از شنیدن ماجرا به خر گفت: زنبور نیش زننده برای نجات جانش مجبور به نیش زدن زبان شما شده با این حال مجموعه کندو به طور رسمی از شما عذر خواهی می کند. خر گفت: من این چیزها حالیم نیست. این زنبور باید مجازات شود وگرنه مجموعه کندو را روی سر مجموعه نشینانش خراب خواهم کرد. زنبور نگهبان گفت: شما چقدر غیرمنطقی هستید. خر گفت: من خرم و اقتضای طبیعتم همین است. زنبور گفت: اقتضای طبیعت زنبور هم این است که هنگام احساس خطر از نیش خود استفاده کند. الآن نیز ما همگی احساس خطر کرده ایم و نیش بزرگ خود را به خر نشان داد.
خر که از درد نیش آگاهی یافته بود، به رغم خریتش منطقی فکر کرد و گفت: باشد. من از حق خودم گذشتم. وی سپس افزود: عسل چند؟ زنبور نگهبان گفت: قابل شما را ندارد و ۹۰۰گرم عسل چهل گیاه با ساکاروز زیر یک درصد به خر داد. خر نیز عسل را گرفت و برای مدتی خاموش شد.
نویسنده: «برزو بیطرف»
روزنامه صبح ساحل
دیدگاه ها (0)
img