29

آبان

1403


اجتماعی

20 مرداد 1401 08:34 0 کامنت
تا به حال احساس کرده‌اید از فرط وابستگی به والدین، قادر نیستید قدم از قدم بردارید؟ یا اینکه فکر کنید والدین‌تان سعی می‌کنند فضای زندگی را بیش از حد برای شما هموار یا دلپذیر کنند؟
آیا تا به حال پیش آمده که والدین شما مدام و مدام از خوبی‌ها و فداکاری‌هایی که در حق‌تان انجام داده‌اند، بگویند و احساس کنید آدم بدی هستید که با وجود این مهربانی‌ها و از خود گذشتگی‌ها سعی کرده‌اید زندگی خودتان را داشته باشد؟ به یاد دارم که اواخر دهه‌ی 1370، از شبکه‌های صدا و سیما سریالی با عنوان «تولدی دیگر» پخش شد. در این سریال، زن و شوهری مرفه،‌ به همراه دو فرزند خود در خانه‌ی مجللی همراه با مادر مرد زندگی می‌کردند.
زندگی زن و مرد به واسطه‌ی تسلطی که مادر شوهر بر زندگی آن‌ها داشت، در حال فروپاشی بود. شخصیت مادر شوهر فردی مستبد، ظاهرا با اعتماد به نفس و به شدت وابسته به فرزند خود بود. وابستگی‌ای که مداوما با دخالت‌ها و امر و نهی‌های مادرشوهر در زندگی به تصویر کشیده می‌شد. مرد داستان هم در مقابل دخالت‌ها و استبدادهای مادر خود، کاملا ناتوان بود، چون احساس می‌کرد، اگر دم بزند، به محبت‌های مادر خیانت کرده است، بنابراین ترجیح می‌داد، سکوت کند و شاهد از هم پاشیدن زندگی خانودگی‌اش باشد تا رنجیدن مادرش. 
یکی از شیوه‌هایی که والدین ناسالم برای کنار خود نگه داشتن و وابسته ماندن فرزندان از آن استفاده می‌کنند، القا احساس گناه و حس قربانی بودن است. آن‌ها با هر تقلا و تلاش فرزند، برای استقلال و خودمختاری شروع می‌کنند به گفتن از فداکاری‌ها و اینکه من از هستی و زندگی خودم گذشتم تا تو زندگی راحتی داشته باشی، حالا ببین جواب زحمت‌های مرا چگونه می‌دهی! در بسیاری از مواقع حق با والدین است، چرا که آن‌ها واقعا بیش از حد توان خود و بیشتر از حد لزوم برای آسایش و تامین نیاز فرزندان تلاش کرده‌اند، اما این کارها معطوف به نیاز خودشیفته‌وار والدین بوده است، هدف این فداکاری‌های بیش از حد، درکنار خود نگه داشتن فرزندان است.
در واقع این والدین قادر به تحمل جدایی و مستقل شدن فرزندان نیستند، از تنهایی وحشت دارند، و با رفتارهای ظاهرا خیرخواهانه فرزندان را وابسته و ضعیف بار می‌آورند و در نهایت آن‌ها را از طریق بازی‌های روانی و عاطفی به بند بردگی پنهان می‌کشانند. نمونه‌ی این فرزندان در بزرگسالی کسانی هستند که اصطلاحا گفته می‌شود، بند ناف روانی‌شان را با والدین هنوز باز نکرده‌اند. آن‌ها قادر نخواهند بود ازدواجهای موفقی داشته باشند، در تصمیم گیری‌های به مشکل بر می‌خورند، توانایی انجام کارهایشان را بدون نظرخواهی و کمک والدین نخواهند داشت و به طورکلی، از وجدانی معذب و بار پنهانی بر دوش خود همیشه در عذاب هستند.
والدینی که چنین رویه‌ای برای فرزندان در پیش می‌گیرند، لزوما از رنجی که به فرزندان خود می‌دهند آگاهی ندارند، و این کارها را به واسطه‌ی خلاهای روانی که دارند انجام می‌دهند. این والدین و فرزندان‌ آن‌ها به شدت به کمک‌های بالینی و گرفتن خدمات روان‌درمانی نیازمند هستند. بنابراین اگر با چنین افرادی برای ارتباط یا ازدواج آشنا شدید، فکر اینکه به مرور زمان اوضاع تغییر می‌کند را از سرتان بیرون کنید.
روزنامه صبح ساحل
دیدگاه ها (0)
img