07

آذر

1403


فرهنگی و هنری

05 شهریور 1401 08:18 0 کامنت
کتابی از بهومیل هرابال، نویسنده‌ی بی‌بدیل ادبیات چک بدون شک می‌تواند پیشنهاد خوبی برای خواندن باشد. میلان کوندرا در باب هرابال می‌نویسد: « او به یقین بهترین نویسنده ای است، که امروز در چک داریم. سرشار از توان و استعداد، نمود بارز سرشاری روحی، یکی از اصیل‌ترین مظاهر مجسم روح پراگ و نمود زبانی مرصع و فاخر است». 
در کتاب تنهایی پرهیاهو، داستان مردی را می‌خوانیم که در خط آغازین کتاب خود را اینطور معرفی می‌کند:« سی و پنج سال است، که در کار کاغذ باطله هستم و این قصه‌ی عاشقانه‌ی من است.». نام شخصیت اصلی داستان «هانتا» است، و مشغول به کار خمیرکردن و سوزاندن کتابها، دسته‌های گل، آثار نقاشی و هنری است. اما عشقی که هانتا به کتاب می‌ورزد، او را از تمام کارگران هم‌رده‌اش متمایز می‌کند. آن هنگامی که کتاب نفیس یا ارزشمندی، زیر دستش می‌رسد، به جای انداختن آن به دستگاهی که کتاب‌ها را خمیر می‌کند، آن‌ها را با خود به خانه می‌برد. سر تا سر زندگی هانتا، مملو از کتاب است.
محل کارش، خانه و حتی ذهن و رو ح او با کتاب و کلمه آمیخته شده است. هرابال جایی از کتاب درباره‌ی میل و علاقه‌اش به کلمه می‌نویسد: « من وقتی چیزی را می‌خوانم، در واقع نمی‌خوانم. جمله‌ای زیبا را به دهان می‌اندازم و مثل آب‌نبات می‌مکم، یا مثل نوش‌دارو می‌نوشم، تا آن که اندیشه در وجود من حل شود، تا در دلم نفوذ کند و در رگ‌هایم جاری شود و به ریشه‌ی هر گلبول قرمزی برسد». ماجرای هانتا همان جایی بغرنج می‌شود، که زندگی هر کارگری در جهان سرمایه‌داری محکوم به آن است.
ماشین‌آلات صنعتی به عرصه‌ی کارخانه‌ای می‌رسند،که هانتا در آن کار می‌کند، دیگر نیاز به انسانی نیست، که دانه دانه کتاب‌ها را به دست بگیرد، بو کند و انتخاب کند کدام کتاب نباید به دل دستگاه کاغذ خمیرکن انداخته شود. دستگاه‌های عظیم‌الجثه و بی‌رحمی که علاوه بر کتاب‌ ها و کلمه‌ها، انسان‌ها و تاریخشان را هم در دل خود کشیده و خمیر می‌کنند.
در داستان هانتا، دستگاه جدیدی که کارخانه تهیه کرده است، تمام کار و روزمرگی او را می‌دزدد و فکر می‌کنید شخصیت اصلی داستان، در مقابل این وضعیت جدید چه می‌کند؟ کنار می‌رود؟ اپراتور دستگاه می‌شود؟ بازنشتگی را به جان می‌خرد؟ خیر پایان داستان بسیار عظیم‌تر و هولناک‌تر از تمام تصورات ماست. در آخر کار بهومیل هرابال، ما را با سرنوشت تمام کسانی روبه‌رو می‌کند، که هر کدام به نحوی از صحنه‌ی زندگی جدا افتاده‌‌اند و بیگانه شده‌اند. 

دیدگاه ها (0)
img