03

آذر

1403


فرهنگی و هنری

10 شهریور 1401 08:32 0 کامنت
سال‌ها پیش درخت انبه پرباری داشتیم که خواب و آسایش بر ما حرام کرده بود. شب و روز باران سنگ بود که حواله این درخت می شد.
یک روز خانم مغازه دار محله به خواهرم پیشنهاد کرد که: پسرم میره بالا درخت تکان میده، شوهرم حمل می کنه، من می فروشم، نصف پولش مال من نصفش مال شما..
خواهرم گفت:باشه
سال بعد گفت:بچه ام رفته سربازی، برادرت یعنی من بره تکون بده، شوهرم حمل میکنه، نصف پولش مال من، نصفش مال شما..
سال بعد گفت:شوهرم رفته سر کار، برادرت تکون بده، بابات حمل کنه، من می فروشم، نصف پولش مال من، نصفش مال شما..
سال بعد گغت:ا مسال حامله‌ام، حوصله و وقت ندارم، برادرت تکون بده، بابات حمل کنه، خودت بفروش، نصف پولش مال من، نصفش مال شما..
اتفاقا آن سال درخت انبه ثمر چندانی نداد، در حد استفاده خانگی بود. گفتم برای اینکه بنده خدا ضرری نکند، نصف میانگین فروش سال قبل را پول نقد به وی تقدیم کنیم تا شرمنده ایشان نباشیم.
احمدفیاضی-بندرعباس
روزنامه صبح ساحل
دیدگاه ها (0)
img