29

آبان

1403


اجتماعی

09 اسفند 1401 08:10 0 کامنت
احتمالا بیشتر‌‌ما می‌توانیم روزهای تلخی از کودکی خود را به یاد بیاوریم که وحشت و غم جدا ماندن از والدین تمام وجودمان را در برگرفته بود، مثل روز اول مهد کودک، مدرسه یا کلاس‌هایی که لازم بوده از والدین جدا شویم.
اما میزان ترس و اندوهی که هر کدام از ما تجربه‌ کرده‌ایم، به شکل معنا داری متفاوت است. این تفاوت از کجا نشات می‌گیرد؟ تا چه حدی از این نگرانی طبیعی و چه شکلی از آن غیر طبیعی محسوب می‌شود؟ روانشناسان در این زمینه معتقد هستند تا سن سه سالگی که کودک در انجام کارهای خود ناتوان و برای ادامه‌ی زندگی به شکل مشهودی به مراقبت‌کنندگان اولیه نیازمند است، وابستگی طبیعی است. کودک در این سن با جدا ماندن از والدین یا در حضور غریبه‌ها قرار گرفتن، مجموعه‌ای ازاحساسات ناخوشایند را تجربه می‌کند و آن‌ها را به شکل گریه، ترس، فریاد کشیدن و غیره نشان می‌دهد. 
از سه تا پنج سالگی کودک وارد دوره‌ی طلایی می‌شود که با تربیت صحیح والدین می‌تواند وابستگی خود را تبدیل به دلبستگی ایمن کند. اگر والدین با روش‌های تربیتی نادرست در ارتباط با وابستگی کودک عمل کنند، او وابستگی شدید و بیمارگون خود را به والدین حفظ می‌کند و تا بزرگسالی از هیجانات ناخوشایند ناشی از آن رنج کشیده و در حیطه‌ی ارتباطات، زندگی شغلی و حتی تحصیلی خود با مشکلات مختلفی مواجه می‌شود. یکی از کارهایی که والدین به واسطه‌ی آن کودک را در مرحله‌ی وابستگی نگه می‌دارند، این است که مداوما به کودک القا می‌کنند که آن‌ها می‌دانند چه مسیری خوب است و کودک حتما باید از این مسیر برای موفقیت عبور کند. سرگرمی‌ها، دوستان، اساب‌بازیها، لباس‌ها و شیوه‌ی رفتاری را والدین تعیین می‌کنند، طوری که انگار کودک فقط وسیله‌ای برای تحقق رویای والدین است، هیچ فرصتی برای استقلال، انتخاب و به عهده گرفتن نتایج انتخاب خود را پیدا نمی‌کند و بنابراین محکوم است همیشه به شکل آسیب‌زننده‌یی به والدین خود وابسته بماند. چنین کودکی در تمام حیطه‌های زندگی کنترل می‌شود و اجازه ندارد احساسی جز آنچه والدین برای او تعریف کرده‌اند داشته باشد.
اگر کودک بخواهد مسیری را جز مسیر انتخابی مراقبت‌کنندگان برگزیند، با سیلی از انتقادها و القاء عذاب وجدان روبه‌رو می‌شود. والدین مدام به او گوشزد می‌کنند که چقدر برای او زحمت کشیده‌اند، زندگی خود را وقف او کرده‌اند، بجز کودک هیچ چیز دیگری در زندگی برای آن‌ها نمانده و غیره. کودک با مواجهه با این گزاره‌ها طبیعتا حجم زیادی از احساس گناه را تجربه می‌کند و همین احساس گناه او را بیشتر به والدین وابسته می‌کند. این کودکان در بزرگسالی نمی‌توانند از این احساس گناه خلاص شوند و در مورد هر تصمیمی با تردید و دودلی روبه‌رو هستند. اگر والدین به رفتارهای خود آگاه باشند و بدانند شیوه‌ی تربیتی آن‌ها چه تاثیری بر کل زندگی فرزندشان می‌گذارد، می‌توانند از بروز چنین فجایعی در زندگی کودک جلوگیری کنند. 

روزنامه صبح ساحل

دیدگاه ها (0)
img