29

آبان

1403


حوادث

30 فروردین 1391 08:32 0 کامنت

صبح ساحل، حوادث _ 29ساله، متولد شيراز و ساكن حاجي آباد. پدرش ارتشي بوده و مادرش خانه دار. این جوان به همراه مادر و دو خواهر ديگرش به علت شغل پدر، چند سالي را در شيراز وسپس انديمشك زندگي می كرد و بعد از اينكه پدر بازنشسته شد این خانواده به حاجي آباد آمده و در آنجا زندگي خود را ادامه دادند.  علي رغم اخلاق تند پدر و بهانه جويي هاي هميشگي، این جوان در مدرسه دانش آموزي فعال،درسخوانی بوده و حتي چندين بار نيز عضو شوراي دانش آموزي مدرسه شد، اما اخلاق پدرش هميشه باعث ناراحتي و عذابش بوده و متاسفانه پدرهميشه بهانه اي براي كتك زدن وی پيدا مي كرد.

 این شرح حال(سامان–ح) است که چند ماه پیش به جرم قتل پدرش در حاجی آباد ،دستگیر و هم اکنون در زندان به سر می برد. این جوان می گوید:"اين بدرفتاري پدر از زمان كودكي من وجود داشت يادم مي آيد در 8 سالگي زماني كه پدرم از من خواست تا آچار لوله گير را برايش بياورم كه من به اشتباه انبر دست را به وي دادم، پدرم عصباني شد و انبر دست را به سوي من پرتاب كرد و بيني ام را شكست". وی ادامه می دهد:"پدرم علاوه بر اخلاق بد وتند،خصوصيت بد ديگري نيز داشت و آن هوسبازي او بود به طوري كه در زمان سكونتمان در انديمشك، دو زن صيغه اي داشت. رفتار خشونت بار پدر حتي در مورد مادرم نيز اجرا مي شد به طوري كه بارها با چشم خود ديدم كه وی سيگارش را روي دست مادرم خاموش مي كرد و من در اين محيط بود که پا گرفتم،رشد كردم و روزها سپری شدند و من دل خوشي از پدرم نداشتم".

آغاز دوره نوجوانی با  اعتیاد

 سال سوم راهنمايي بود كه به سيگار و كم كم به ترياك رو آورد، به دليل اعتياد در سال دوم دبيرستان ترك تحصيل كرد، همه ي این عوامل دست به دست هم دادند تا رابطه ي او و پدرش تيره تر شود و زمانی که احساس کرد ديگر جايي در خانه ي پدري ندارد به بندرعباس آمد و در خانه ي خاله اش سكني گزيد. او در آنجا به كارگري مشغول شد و از همين طريق خرج اعتيادش را در مي آورد، در طي اين سالها هر چند رابطه ي خوبي با خانواده اش نداشت اما هر از چند گاهي به آنها سر مي زد. 

شروع یک اتفاق سرنوشت ساز

  "در 23 سالگي اتفاقي برايم افتاد كه زندگيم را تحت الشعاع خودش قرار داده و سرنوشت امروز من حاكي از همان اتفاق و ديدار است".

سامان با بیان این مطلب می گوید:"يك روز به خانه ي دايي ام رفتم ولي زن دايي در خانه نبود و من هم وارد آشپزخانه شدم، مشغول مهيا كردن بساط قليان بودم كه متوجه شدم زن دايي ام به خانه آمده و از آنجايي كه با وی راحت بودم براي غافلگيری اش، از پشت محكم به او زدم اما زماني كه او به طرف من برگشت، متوجه شدم كه او خاله ي زن دايي ام سیما است كه لباسهاي وی را پوشيده بود".

سیما كه بعد از 14سال زندگي مشترك با پسر عمه اش به دليل بچه دار نشدن طلاق گرفته به خانه ي خواهر زاده اش آمده بود و با خياطي امورات زندگي خويش را مي گذراند 

  ناکامی در  ازدواج

این جوان ادامه می دهد:"به دليل رفت و آمدهاي مكرر به خانه ي دايي رابطه ي ما هر روز بيشتر مي شد،عليرغم اختلاف سني 12 ساله ام با سیما  به يكديگر علاقه مند شديم و بعد از مدتي تصميم به ازدواج با او گرفتم ولي به دليل شرايط زندگي او و اختلاف سني زيادش با من، پدرم بسيار مخالفت كرد اما  به سيما علاقه ي زيادي داشتم و به همين خاطر به قصد ازدواج  با هم نامزد شدیم".

سیما هميشه اعتياد سامان را بهانه مي كرد وسامان به دليل علاقه بسيار به او، بارها تصميم به ترک اعتیاد گرفت اما موفق نشد و به همين علت نيز نتوانست با او ازدواج كند. در همان زمان بود كه پدر و مادرش  به دليل استفاده از حقوق پدر بزرگ خانواده، براي سامان دادن به زندگي شان تصميم به طلاق توافقي گرفتند كه بعد از آنكه حقوق پدر بزرگ به نام مادر  شد با هم صيغه كنند. اين تصميم عملي شد اما پدر سامان هرگز بعد از طلاقشان، به همسرش رجوع نكرد و زن ناکام هم براي ادامه ي زندگيش به يكي از روستاي هاي ميناب رفت.

خبر بد در زندان

سامان می گوید:"اين در حالي بود كه اين اواخر پدر و مادرم براي ادامه زندگي به بندرعباس آمده بودند و بعد از اين اتفاق من و پدرم با هم زندگي كرديم. حدود يكسال بعد از اين اتفاق، با پدرم درگيري پيدا كردم، پدر نيز مرا به نيروي انتظامي معرفي كرد و من به زندان افتادم".

وی اضافه می کند:"دو ماهي از زنداني شدن من مي گذشت كه باخبر شدم پدرم با سیما كه دو سال نامزد من بوده ازدواج كرده است بعد از شنيدن اين خبر بسيار شوكه شدم اما كاري از دستم بر نمي آمد سیما ديگر همسر قانوني پدرم بود".

شعله ور شدن عشق دوباره

 بعد از آنكه سعید از زندان آزاد شد در كارگاهي مشغول به كار گردید و رابطه اش را تا جايي كه مي توانست با پدرش قطع كرد اما  از راه دور از وی خبر داشت و حتي شنيده بود كه پدرش وسیما بچه دار شده اند.زندگي این جوان درهمان كارگاه مي گذشت تا اينكه خواهر وشوهرخواهرش با محموله حشيش در يزد دستگير شدند، براي گرفتن سند براي آزادي خواهرش دوباره رابطه اش با پدر برقرار شد، در همين حين مادر و خواهر و خواهر زاده سامان به خانه ي پدر آمدند.

سامان در این رابطه می گوید:"همين رفت وآمدهاي من با آنها باعث شد تا دوباره آتش عشق من و سیما پس از مدتها شعله ور شود و با پرده برداشتن سيما از راز زندگيش، زندگي من دچار تلاطم شده و رابطه ي من و سيما صميمي تر، فرزند سيما پسر من بود نه پدرم".

 در اين حين این جوان متوجه شدكه سيما به خاطر حقوق بازنشستگي پدرش ابتدا با پدر او صيغه موقت نموده و بعد از به دنيا آمدن فرزندشان به خاطر شناسنامه با يكديگر عقد دائم كردند، مدتي بعد نيز آنها طلاق و به صيغه يكديگر در آمده اند و به زودی مدت صیغه آنها به پایان می رسید. 

یک اتفاق ناگوار

"بعد از اتمام مدت صيغه ي پدرم و سیما،  با تهيه كردن وسايل اوليه ي زندگي، سیما را به عقد موقت خودم در آوردم و زندگي شيريني را به همراه او و پسرم امير حسين آغاز كردم. بهترين روزهاي زندگي من وهمسرم سپري مي شد، امير حسين، مرا بابا صدا مي زد كه اين برايم بسيار لذت بخش بود، حدود 40 روز از ازدواج من وسیما  مي گذشت و كسي هم از اين جريان خبر نداشت،در اين فاصله يكبار پدرم با من تماس گرفت و از من خواست که در بندرعباس به دنبال سیما  و امير حسين  بگردم ولي من كارم را بهانه كردم". سامان با بیان این مطلب ادامه می دهد:"تا اينكه يكروز به خانه آمدم، خانه را خالي از اسباب، سیما و امیرحسین ديدم، از طريق تماس تلفني متوجه شدم كه پدرم به خانه ام آمده، همسرم  و امير حسين را با خودش به حاجي آباد برده است، چندين بار به پدرم تلفن زدم و حتي او را تهديد كردم اما او فقط در پاسخ، به من مي خنديد".

قتل پدر

 با مشورت كردن با يكي از دوستانش تصميم گرفت كه براي خاتمه دادن  به اين مسئله به خانه پدر برود. به اين ترتيب با يكي از دوستانش به نام عیسی كه از اين اتفاقات بي خبر بود و به گمان اينكه همسر و پسر سامان را به گروگان گرفته اند راهي حاجي آباد شد.

این جوان اظهار می کند:"پدرم كه از حضور بي خبر من به در خانه شان شوكه شده بود دليل را جويا شد،من هم بهانه ي فروش موتورم و اينكه به دنبال اسناد آن به اينجا آمده ام را آوردم، هنگامي كه كيف مدارك  را آورد به عیسی اشاره كردم، او پدرم را از پشت گرفت و من هم شروع به مشت و لگد زدن به پدرم كردم كه بر اثر ضربات وارده  بيهوش شد".

عیسی که بر اثر تاثير مصرف مواد مخدر فكر  مي كرد این مرد میانسال زن و فرزند دوستش را دزديده است، با چاقو چند ضربه به وی وارد كرد اما سامان مانع شد تا ضربات بيشتري به او نزند. هنگام خروج از خانه، آنها متوجه شدند كه این مرد به هوش آمده و دستش تكان مي خورد. عیسی با اين عقيده كه این مرد، سامان  را مي شناسد و صورت او را نيز ديده است پيشنهاد قتل او را داد سامان  هم تائيد كرد و گفت که فقط براي كشتنش آمده  است. سامان  چاقو را از دوستش گرفت و سر و خرخره پدرش را بريد، بعد از قتل پدر با كمك و راهنمايي سيما از آنجا فرار كردند.

این فرار زیاد دوام نداشت چرا که در كمتر از 16 ساعت، آنها توسط نيروي انتظامي دستگير و بازداشت شدند.

  تجزیه و تحلیل:

  عوامل فردی و روانی در این موضوع از عمده دلایل روانشناختی وقوع این جنایت می باشد. به گفته کارشناسان مرکز مشاوره آرامش معاونت اجتماعي فرماندهي انتظامي استان هرمزگان، طبق نظریه آسیب شناسی روانی"آلفرد آدلر"کودکانی که مورد سوء استفاده قرار گرفته و کتک خورده اند، به جای کمک کردن به جامعه می خواهند از آن انتقام بگیرند. این افراد هنگام نوجوانی و بزرگسالی اغلب سبک زندگی تبهکارانه را پرورش می دهند که می خواهند با تعرض به جامعه ای که به نظر خیلی سرد و بی رحم می رسد، به برتری برسند. کسانی که سبک زندگی منفعل- پرخاشگر را اختیار می کنند، به صورت انفعالی انتقام می گیرند و از طریق بی توجهی دائمی به دیگران صدمه می زنند. 

نجمه شيخ زاده کارشناس ارشدجامعه شناسی با بیان اینکه آدلر معتقد است حس حقارت و تلاش برای برتری انگیزه اصلی شخصیت انسان است.(نظریه های روان درمانی، نورکراس) می گوید:" سامان  کودکی اش پر از تحقیر است. پدرش دائما او را تحقیر می کند و کتکش می زند. او در سن 29 سالگی هنوز به یاد خاطرات تلخ کودکی اش است و آنها را زمزمه می کند و همین باعث می شود احساس نفرت و کینه اش نسبت به پدر بیشتر شود".

 وی ادامه می دهد:"نتیجه MMPI test سامان، موید دیدگاه بدبینانه و مأیوسانه و منفی او نسبت به زندگی است. اینکه از زندگی اش ناخشنود و ناراضی است. در پذیرش ارزش ها و معیارهای جامعه مشکل دارد و در مقابل مراجع قدرت «خصوصا پدر» سرکش و نافرمان است. او دائما از مکانیزم های دفاعی (طبق نظریه شخصیت فروید) استفاده می کند که البته شکل گیری مکانیزم های دفاعی به افراد اجازه نمی دهد تا از امیال درونی تجاوز کردن و نابود کردن آگاه شود". 

شيخ زاده تصریح می کند:" او از مکانیزم انکار و دلیل تراشی برای جنایتش استفاده می کند، تمامی تنش ها و فشارهای روانی که به روحش دارد می شود را انکار می کند و برای قتل پدرش دلایلی را بیان می کند که از اساس بی پایه است و می توان گفت به گونه ای عملش را توجیه می کند. در میان صحبت های او چندین بار سکوت مشاهده می شود که تمامی این سکوت ها بار عاطفی منفی ناشی از قتل صورت گرفته می باشد".

  عوامل اجتماعی- خانوادگی

   سامان در خانواده ای متوسط بزرگ شده است. پدر و مادرش به گفته خودش همیشه با یکدیگر اختلاف  داشته اند و این یعنی زندگی در اوضاع متشنج و به دور از آرامش، خواهر وی با فردی ازدواج می کند که به جرم حمل مواد مخدر به زندان می افتد.

آسیه دولتی کارشناس ارشد مطالعات اجتماعی در این باره می گوید:"انحراف و سرپیچی از قوانین جامعه نشان دهنده عدم پایبندی اعضای خانواده نسبت به هنجارهای جامعه است،وقتی از نحوه آشنائی اش با سیما صحبت و چگونگی وابستگی اش را بیان می کند، می توان پی به وجود خلاء های عاطفی شدید و عدم آگاهی از معیارهای انتخاب همسر، عدم آگاهی روانی برای ازدواج،عدم همانند سازی و الگوبرداری درست و اصولی در خصوص انتخاب همسرپی برد". 

وی ادامه می دهد:"سامان  به دلیل روابط نابسامانی که با پدرش داشته و هم چنین عدم آگاهی والدین و روابط ناسازگارانه آنها با یکدیگر فرصتی برای بالا بردن اطلاعات خود در خصوص این گونه مسائل (ازدواج و انتخاب همسر) نداشته است، به همین دلیل با اولین برخورد با سیما به او علاقمند شده ومصر به ازدواج با او می شود".

دولتی عنوان می کند:"پدر که از همسرش جدا شده سیما  را به دلیل مطلقه بودن و اختلاف سنی بسیار زیادش با سامان  شخص مناسبی برای خودش می بیند و در اینجا باز هم مثل گذشته هیچ توجهی به احساسات، علایق و دغدغه های سعید  نمی کند. اما  این فرد  29 ساله با  سیما، 8 ساله متفاوت است. دیگر توانایی دفاع از قلمرو اش را دارد و به دلیل عدم توانمندی، این پدر و پسر در مهارت های گفتگو و برقراری ارتباط،سامان  از سر راه برداشتن پدر را با قتلش تنها راه رسیدن به معشوقش می داند".

ارائه راهکار:

 اسماعیل امیدی مدیر مرکز مشاوره آرامش معاونت اجتماعي فرماندهي انتظامي استان معتقد است:"ایده آل خانواده ای است که در آن پدر و مادر مهربان، صمیمی و با محبت باشند. مادر تکیه گاه عاطفی و روانی و پدر راهنما و مشاور واقعی و اصلی است".

وی می گوید:"مهمترین قدم در فرآیند تعلیم و تربیت برقراری روابط انسانی و محبت آمیز با فرزندان است به نحوی که ضروری است آنان در محیط خانواده احساس کرامت و ارزشمندی داشته باشند، والدین لازم است مهارت حل مسائل زندگی را خودشان آموزش ببینند و حتی الامکان آن را به فرزندان آموزش دهند و با رفتارهای منفعلانه و پرخاشگرانه خود وضعیت روانی فرزندان را حادتر ننمایند. همواره هر مشکلی راه حلی دارد و پرخاشگری تنها و آخرین راه حل نیست".

 امیدی می افزاید:"خانواده ها سعی نمایند در تمام مراحل مختلف زندگی، همواره حمایتگر و پشتیبان فرزندان خود باشند.فرزندان،وحدت و یکپارچگی شخصیت والدین را دوست دارند. دوگانگی، تعارض و تناقض در رفتار و الگوهای تربیتی والدین امنیت روانی آنها را مختل کرده و زمینه ارتکاب به جرم را در آنان افزایش می دهد". وی آموزش مهارت های زندگی از طریق رسانه ها به خانواده ها خصوصا مهارت های برقراری ارتباط و تعامل با فرزندان را از دیگر خانواده ایده آل دانست و می گوید:"به طور کلی می توان گفت وجود مهر و محبت در کانون خانواده، تقویت ایمان، تائید ارزش های اخلاقی و به وجود آمدن خودپنداری مثبت در فرزندان اثر مهمی در رفتارآنها دارد".

وی با بیان اینکه سلامت جامعه همواره در گروه سلامت خانواده مي باشد، پيامدهاي سوء ناشي از هم گسستگي خانواده موجب به هم خوردن نظم و آرامش جامعه مي شودمی گوید:"براي كنترل و پيشگيري از آسيب هاي رواني در خانواده، مراجعه افراد آسيب پذير و در معرض آسيب به مراكز مشاوره براي دريافت انواع خدمات مشاوره اي در ابعاد مختلف خانوادگي،تربيتي،ازدواج،تحصيلي،حقوقي، روانسنجي ، مددكاري مي تواند باعث تحكيم بنيان خانواده شود" .

 

دیدگاه ها (0)
img