12

مهر

1403


فرهنگی و هنری

09 مرداد 1402 08:16 0 کامنت
از پسندیده ترینِ خصلت ها بداخلاقی و از بهترین اعمال دعوا و کتک کاری است. من از این بابت که همه به این امر شریف اهتمام می ورزند خوشحال هستم اما از این که توفیق دست نمی دهد تا خودم قدمی در این راه بردارم مکدرم. به هر روی امروز نیت کردم لااقل یک دعوا راه بیندازم که زمان را به بطالت نگذرانده باشم.
داشتم می رفتم و در خیابان نگاه می کردم دو تا آدم عصبانی پیدا کنم و عجیب آن که نمی یافتم. چشمم افتاد به یک آقای عزیز و محترمی که بسیار جنتلمن بودند. اصولاً از آن‌هایی بودند که موقر و متین بودن شان فرو می‌رفت توی چشم آدم! با یک ماشین شیک داشتند دنده عقب مشرف می شدند به داخل جای پارک. از آن سو یک خانمی که هم مِش بودند، هم کوپ بودند، هم شینیون بودند، هم مانیکور بودند، هم پدیکور بودند، هم اپیلاسیون بودند، همه چیز که روی تابلوی آرایشگاه های زنانه می‌نویسند بودند، با یک ماشین جگری رنگ به حالتِ فرت آمدند رفتند داخل همان جای پارک. شش ثانیه به سکوت گذشت و بعد بینگ بنگ حاصل شد! آقا آمد پایین و گفت زنیکه ی.... با اون.... از ریختتت معلومه که..... و خانم نزول اجلال فرمودند از پشت فرمان به خیابان که مرتیکه ی....یک مقدار زیادی کِش و.... باز هم میزان معتنابهی کِش و.... اساساً ایشان ول کن کش نبودند. بعد دو سه نفر از آقا حمایت کردند، چند نفر از گذرندگان هم طرف خانم را گرفتند. یک عده گفتند اول آقا داشت پاک می کرد، در مقابل گفتند خانم زرنگ تر بود و حاصل این گفتگو این بود که چهل ثانیه بعد، چهل و یک نفر داشتند می‌کوبیدند توی کت و کول هم، یکی چاقو در آورده بود با والده و همشیره ی کس دیگری کار داشت که پیش از آن یک بار هم ندیده بودش و یکی دیگر با قفل فرمان در حالی که با صدای بلند اعضاء و جوارح همسرِ یک آقای دیگری را فریاد می کرد به سمت او می دوید تا عجالتاً مغزش را بریزد کف خیابان تا بعدها ببیند اصلاً طرف را می‌شناسد یا نه.... من؟ واقعاً من؟! هیچی، من داشتم به هزار و یک بدبختی این ها را از هم جدا می کردم! صد نفر هم داشتند با گوشی فیلم می گرفتند. این هم شد روزگار ما.
 
ابراهیم رها
دیدگاه ها (0)
img