03

دی

1403


اجتماعی

03 آبان 1402 08:33 0 کامنت
همیشه اولویت کار ما به تصویر کشیدن زیبایی  اندیشه های نیکی است که بی منت خدمت می کنند وبی توقع می بخشند .
اینبار به قصد و نیت نشان دادن مهربانی ها و فداکاری های مدد کاران و مسئولین و مدیرانی  که در مرکز توانبخشی جناح خدمت می کنند راهی این شهر زیبا شدیم تا خود از نزدیک ببینیم که شاید بهتر بتوانیم گوشه های کوچکی از فداکاری های  آنان را که چون قطره های باران بر زمین خشکیده است را به تصویر بکشیم وهمچنین پیدا و پنهان هایی که در این مرکز هست وشاید کمتر کسی به آن توجه می کند واهمیت می دهد.
وقتی به محل رسیدیم حال عجیبی داشتم گویی  اضطراب مبهمی درمن رخنه می کرد .دری بزرگ که سردر آن تابلویی نصب شده بود که نام مرکز ونام خیر روی آن ثبت شده بود. باخود فکر کردم  درپشت این دربسته شاید هزاران رمز  و راز  و ناگفته هایی از زندگی مددجویان سالمند ومعلول نهفته است که اکنون روزها و شبها ی تکراری را با همدیگر می گذرانند .روی نام خیر مدتی تمرکز کردم، زنی نیک اندیش وصد البته نیک کردار وشاید مادری مهربان که دردها  را حس  وغم دیگران را درک کرده بود، زنده یاد خیرالنسا عباسی .از خداوند برای این بانوی ارجمند   شادی و آرامش روح می طلبیم .وارد محوطه شدیم، محوطه چشم اندازی زیبا داشت وشاید درنوع خود بی نظیر بود ساختما ن های متعدد که در  هر کدام از این ساختمان ها خدماتی متفاوت ارائه می شد.فضای سبز وزیبای حیاط فوق العاده دیدنی بود وبوی زندگی وتازگی می داد. مسئول بخش آقای روشن ومدد کار مهربان خانم  گلد به پیشواز  آمدند تا مارا به بخشهای مختلف همراهی کنند ،درنگاه هر دو مهربانی و صداقت موج می زد، لحنی  دلنشین داشتند  و زیبایی درون شان از کلام شان پیدا بود .خانم گلد ابتدا مارا به بخش سالمندان زن برد، اتاقی ترتمیز ومرتب با تخت هایی  که دورتا دور اتاق را گرفته بود، فضای فیزیکی اتاق عالی به نظر می رسید ومددکاران این فرشتگان بی بال لحظه به لحظه در حال رسیدگی بودند،، دستهایشان بسان شبنمی بود که بر گلبرگهای نیمه خشکیده ی گل ها می نشیند  بلکه   بتواند به آن ها روحی دوباره وتازه ببخشد.
به چشمان  این مادران سالمند نگاه می کردم هر کدام ازاین نگاه ها در خود حرف های نگفته ی بسیاری داشت، در  پس نگاه خسته و اندوهبارشان کوهی از درد ها و ناملایمات  زندگی  نهفته بود  مادرانی که چشم انتظار لبخند مهری از یک نگاه آشنا بودند که به آن ها بگویند فراموش تان نکرده ایم، این ها   مادران  جوان دیروز بودند که بال و پر ریختند تا فرزندان شان بال پرواز بگیرند، آن ها که با اشک چشمان شان خاک زیر پای نهال زندگی شان را آبیاری کردند تا رشد کنند وبزرگ شوند.
آن ها که با لبخند فرزندان شان خندیدند وبا گریه هایشان اشک ریختند. مادرانی که خستگیها وغصه هایشان را پای گهواره ها لالایی خواب وترانه ی آرامش فرزندانشان کرده اند وزندگی را در آسایش آنان دیده اند.درنگاه هرکدام یک سوال مشترک بود که شاید هرگز جوابش را نشنوند، چرا فرزندم ؟ آیا سزاوار این تنهایی بودم ؟
وصد البته هرکدام یک آرزوی مشترک داشتند.
آرزوی خوشبختی فرزندان  و باز مهر مادر  از هر چه بی مهری است بزرگ تراست  آن ها  برای فرزندانی  آرزوی خوشبختی می کنند  که تنها رهایشان  کرده اند .در سمت راست اتاق سالمندان اتاق معلولین زن بود  ،آنان که گاه راه رفتن نمی توانند وبعضی حرف زدن و بعضی چون جسمی غیر متحرک بر روی تخت ها گذاشته شده اند  اما باز میبینند وحس میکنند در نگاهشان حس واحساسی است که می گویند ما هم انسانیم وزنده ایم.
می توانیم مهرومهربانی را بفهمیم شاید لبخند زیبای  مادر را ندیده ایم وتن صدای مهربان پدر را نشنیده ایم اما با محبت بیگانه نیستیم.
این ها هم چشم انتظار نگاهی مهربان ولبخندی مهرآمیز بودند  و به لبخند مهربان مددکارانشان واکنش داشتند  و گاه  بانگاهشان سپاسگزاری می کردند. بعد از بازدید از بخش بانوان در محوطه  سالمندان  ومعلولین مرد  نشسته بودند، نزدیکشان شدیم و سلام کردیم  سالمندان با شور شوقی وصف ناپذیر واما به سختی  از نیمکت هابلندشدند وخوش آمد گفتند این ها پدرانی بودند که روزگاری زیر بار ناملایمات قد علم کرده بودند وبرای رسیدن فرزندان شان  به قله ی سعادت وخوشبختی محکم ترین نردبان بودند. پدرانی که پینه دستهایشان با ما حرفها داشت، جوانان دیروز ،که دشت ها با قدم هایشان آشناست وکوهها هنوز صدای آنان را در خود زمزمه می کند.
هریک از این سالمندان و حتی معلولین با وجود تنها رهاشدن شان در این مرکز باز  آرزوهای قشنگی داشتند و از آرزوهایشان  می گفتند این مردان انگار غمها را در پشت پلک هایشان پنهان کرده بودند و نگاهشان را با امید و آرزو به روی زندگی باز کرده بودند، وبا غرور وقدرت چهره های مردانه شان را نشان می دادند گویی پنهان کردن درد ومحکم بودن جز جدایی ناپذیر خلق و خوی  مردان است  که درهرشرایطی محکم می مانند و  اینجا یاد جمله ی  پدر چون کوه پشت فرزند می ماند افتادم باور  کردم یک پدر همیشه استوارچون کوه است.با خداحافظی از  سالمندان به بخش درمانی مرکز رفتیم این بخش نیز فضای فیزیکی خوبی داشت که شامل واحد گفتار درمانی، کار درمانی(درمان های  جسمی وذهنی )،فیزیوتراپی، بینایی سنجی و  پزشک داخلی بود .با همراهی آقای روشن مسئول مرکز به اتاق مدیریت رفتیم  اتاقی مرتب ونسبتا کوچک، که بادومیز و  چند صندلی  و مبل پرشده بود.  چیدمان میز ها وصندلی ها نشان می داد جلسات هیات امناو مدیران دراین اتاق انجام می گیرد.جهت تکمیل اطلاعات خود صحبتی با آقای روشن داشتیم که با صبر و  حوصله به سوالات ما پاسخ دادند .
«روشن»، مسئول مرکز توانبخشی جناح ضمن اشاره به  نیازها ومشکلات وبرنامه های مرکز گفت :مرکز توانبخشی جناح در سال ۱۳۸۵ توسط خیر بزرگوار خانم خیرالنسا عباسی  با هدف کمک به سالمندان ومعلولینی که بی سرپرست یاگاهی بد سرپرست هستند و  رها شده اند  در زمینی به مساحت سی هزار متر مربع وبا زیر بنای چهار هزار متر مربع  با چهار  سالن  که شامل سالن نگهداری سالمندان ومعلولین زن ،سالن نگهداری سالمندان ومعلولین مرد ،سالن اداری و  خدمات درمانی وبا ظرفیت صد نفر مددجو   احداث شده است، وبا تعداد ۲۸نفر نیروکه با عنوان های شغلی مختلف شامل:پزشک پرستار ،بهیار ،مددکار ،مسئول فنی، تاسیسات، مراقب ،نگهبان ،راننده، آشپز و نظافت چی ورخت شور  و خدماتی شامل گفتار در مانی ،کاردرمانی ،فیزیوتراپی وبینایی سنجی   و  وزیر نظر هیات امنای هفت نفره به مدیریت  دکتر قائدیان اداره می شود.  وی اظهار داشت : مرکز توانبخشی زیر نظر سازمان بهزیستی اداره می شود ، تیم  کارشناسان بهزیستی ضمن برگزاری کمیسیون  و با تشخیص نوع و میزان معلولیت افراد  مطابق ظرفیت مراکز آن ها رابه  مراکز مختلف در استان ویا استان های دیگر ارجاع می دهند .
وی تصریح کرد :این مرکز تنها مرکز نگهداری  در غرب هرمزگان وجنوب فارس است وبیماران مددجویان از شهرهای مختلف کشور اینجا  نگهداری می شوند وما برای پذیرش مددجو محدودیت جغرافیایی نداریم. او همچنین گفت :برای مرکز توانبخشی جناح دو نوع پروانه نگهداری برای پذیرش سالمندان ومعلولین چهارده سال به بالا داریم و مددجویان معلولی که در اینجا نگهداری می شوند گاه مجهول الهویه هستند که توسط بهزیستی فرستاده می شوند وگاهی نیز توسط خانواده ها که توان نگهداری ندارند به بهزیستی معرفی می شوند وباز بهزیستی آن ها را به اینجا میفرستند.
سالمندان نیز که دراینجا نگهداری می شوند توسط خانواده هایشان به اینجا معرفی می شوند و چون برای نگهداری معلولین روانی مجوز نداریم این نوع بیماران در اینجا نگهداری نمی شوند ودرصورت معرفی به بهزیستی آن ها این بیماران را به مرکز استان ارجاع می دهند .
«روشن»، تامین هزینه ی اداره و  نگهداری بیماران درمرکز را اساسی ترین مشکل بر شمرد و گفت: هزینه ی مرکز ماهانه چیزی درحدود هفتصد میلیون تومان است که تنها دویست وپنجاه میلیون تومان آن توسط دولت پرداخت می شود ومابقی هزینه ها نیز گاها توسط خود مردم به صورت کمک های مالی به مرکز پرداخت می شود که گاهی ما باکمبود بودجه جهت پرداخت حقوق پرسنل وگاهی تامین وسایل معیشت ورفاه مددجویان  روبرو هستیم واز مسئولین تقاضای توجه بیشتر وکمک های بهتری دراین زمینه داریم، همچنین از مردم ونیک اندیشان نیز می خواهیم که دراین مورد تا آنجا که در توان دارند کمک های خود را به این مرکز دریغ نکنند تا مددجویان ما در رفاه باشند و کمبودی را احساس نکنند. زیرا کسانی که در اینجا نگهداری می شوند مانند همه ی کسانی که بیرون زندگی می کنند انسان هستند وهمانند بقیه به آسایش وآرامش ورفاه نیاز دارند. درپایان گفتگو آقای روشن شماره حساب جهت کمک به مرکز توانبخشی جناح را در اختیار ما گذاشتند که مانیز برحسب انسانیت اینجا نوشتیم تا هرکسی مایل باشد بتواند کمک های خود را برای این مرکز به این حساب واریز  کند.
شماره حساب بانک مهر :
721211113490911
شماره شبا بانک مهر
IR500600721201111349091001
موسسه خیرالنسا عباسی 
ویژه نامه بستک 
دیدگاه ها (0)
img