آب ریزید کمی پُشتِ سرِ پنجرهها
تا درآید اُفُقی در نظرِ پنجرهها
بسپارید به پیغمبری قاصدکی
که به دیوار رسانَد خبرِ پنجرهها
شاعرِ نور در این صفحهی شب با قلمش
بکشد منظره در چشم ترِ پنجرهها
دُختِ طنّازِ ستاره که به ایمایِ قَمَر
بگذارد سَرِ شب سربهسر پنجرهها
خبر آمدنِ لشکرِ باران شبِ قبل
بادِ قوسی بزند خود به درِ پنجرهها
شاکرم من که در این خلوتِ محصور بشر
به من اُفتاده چه زیبا گُذرِ پنجرهها
جای پا در بدن و دست و سر و گوش و دهن
چشم خواهم که شَوَم همسفرِ پنجرهها
بینِ صد رنگ و دوصد منظره تصویرِ خدا
کشفِ یک آینه باشد هنر پنجرهها
نویسنده: محمدعبدالله بارکار(منظر)
ویژه نامه بستک