پیمان دوازده ساله که مشغول پاک کردن شیشه ماشینها بر سر چهارراههاست، پدرش را در خردسالی از دست داده، مادرش مجددا ازدواج کرده و حالا ناپدریاش با بیرون راندن او از خانه مسبب خیابانگردی و کار او در خیابان شده است. او هرگز به مدرسه نرفته و برای شمردن پولهایی که به دست میآورد به کودکان بزرگتری که همراه او مشغول کار کردن هستند، متکی است. پیمان شبها در پارک میخوابد و بزرگترین کابوسش نه تعرض، خفتگیری و دزدی که شناسایی شدن توسط بهزیستی است. او تعریف میکند:" پارسال مرا توی خیابان گرفتند. بعد چند خانم و آقا مرا به جایی بردند چند نفری با من حرف زدند و مرا در بیمارستان بستری کردند. چند روز توی بیمارستان بودم و بعد دوباره مرا مجبور کردند به خانهی ناپدریام برگردم و خیلی کتک خوردم. حالا که دوباره از خانه بیرون زدم، دیگر اجازه نمیدهم مرا بگیرند!.
به نام آبادی دست به اقدامی خواهند زند که پشت صحنه سرمایهگذاری در آن کاملاً ملموس است. به نام حفظ آب به ربودن آب اقدام خواهند کرد و باز دستان سرمایهداری برای نابود کردن آبادیها و طبیعت بیجان باقیمانده شروع به کار میکند.
این روزها همه جا صحبت از ولنتاین، هدیه و عشق است. اکثر زوجها این روز را با خوشحالی به یکدیگر تبریک گفته و در پی خرید هدیههایی درخور برای یکدیگر میروند. در ورطهی گذار از روزی که در میان عشاق با نام "روز عشق" نامگذاری شده، خالی از لطف نیست که نگاهی به مناسک باب شدهی این روز انداخته و کنش جمعیمان را واررسی کنیم، بلکه بتوانیم به خوانش مجددی از عشق دست پیدا کرد و رابطهی عاطفی خود را از چاه سرمایهداری بیرون بکشیم.
از زمان شکلگیری دوران سرمایهداری و همراه شدن میزان سود و منافع فردی با کنترل دیگران، ما این اصل را در خود درونی کردهایم که همواره باید دیگران را مورد کنترل خود قرار دهیم و خود نیز از جهاتی مورد کنترل دیگران باشیم.
در جهان امروز، جوامع به طبقات مختلفی تقسیم میشوند، اکثریت مردم با توجه به معیشت و وضعیت اقتصادی در طبقهی فرودست و متوسط، و گروه قلیلی در طبقهی فرادست قرار میگیرند.
بدن ما به عنوان عینیتی که به وسیلهی آن با جهان خارج ارتباط برقرار میکنیم، همواره مورد توجه جهان سرمایهداری بوده است. این روزها نسبت به دورههای قبل، بدن بیش از هر مفهوم دیگری میتواند برای سرمایهداران سود ایجاد کند.