29

آبان

1403


img
افسوس‌های جزیره‌نشینی

گریزی نیست. دورتادورت را آب فرا گرفته‌است. باید بمانی و با طبیعت گلاویز شوی. نانت را از حال ناپایدار دریا در بیاوری و پیه هر چیزی را به تنت بمالی. یک روز دریا دلش را می‌گشاید تا لقمه نانی در سفره‌ات بگذارد. یک روز هم شکم برای بلعیدنت فراخ می‌کند. مرز قهر و آشتی دریا مغشوش است. هم‌چون نگاه فتنه‌گر معشوقی که نمی‌دانی عشق به دامنت می‌ریزد یا کمر به قتلت بسته‌است. جزیره هرمز یکی از همین معشوق‌هاست. برای گردشگرانی که عمر بودن‌شان اندازه عکس انداختن با زیبایی‌های «پشت کوه» است، فریبنده به‌نظر می‌رسد. اما مردمی که خودشان را بین رنج‌های آن شناخته‌اند، مفتون این خودنمایی نمی‌شوند.