ستون لب قند؛

شعر نو طنز



هوای جیبم امشب سخت،
اخم آلود و بحرانی است.
چرا که آخر برج است و دیناری درونش یوخ!
به هر جا رو کنم سیل طلبکار از پس و پیش است
دلم ریش است
چه بی رحمانه وضع مالی بنده قاراشمیش است!
از این سو قسطِ یخچالم،
پس افتاده است و کارم خیط
ز دیگر سوی، اولتیماتوم ِ این موجر قزمیط!
(یا قزمیت!) که یا بر مبلغ ات افزا   و یا الساعه کن خالی که از این بیش
جایت دیگر این جا نیست
کنون من ماندم و این بخت لاکردارِ بدفرجام
به جان عمّه و بابام  بگیرد این دلم آرام   گهی با دیم دیریم ریم ریم!
گهی با دام دارام رام رام!
«م. شبدر»

روزنامه صبح ساحل

برای این مطلب تا کنون نظری ثبت نشده‌ است.
0 / 200
  • نظر شما پس از بررسی و تایید منتشر خواهد شد.
  • لطفا از بکاربردن الفاظ رکیک، توهین و تهمت به اشخاص حقیقی و حقوقی خودداری کنید.

آخرین خبرها