هوای جیبم امشب سخت،
اخم آلود و بحرانی است.
چرا که آخر برج است و دیناری درونش یوخ!
به هر جا رو کنم سیل طلبکار از پس و پیش است
دلم ریش است
چه بی رحمانه وضع مالی بنده قاراشمیش است!
از این سو قسطِ یخچالم،
پس افتاده است و کارم خیط
ز دیگر سوی، اولتیماتوم ِ این موجر قزمیط!
(یا قزمیت!) که یا بر مبلغ ات افزا و یا الساعه کن خالی که از این بیش
جایت دیگر این جا نیست
کنون من ماندم و این بخت لاکردارِ بدفرجام
به جان عمّه و بابام بگیرد این دلم آرام گهی با دیم دیریم ریم ریم!
گهی با دام دارام رام رام!
«م. شبدر»
روزنامه صبح ساحل