باغ آلبالو، استعاره‌ای از جامعه‌ی روبه زوال


نویسنده: محیا تکنده

آنتوان چخوف نویسنده شهیر روسی که در زمینه‌ی خلق داستان‌های کوتاه زبانزد است و ید طولایی در زمینه‌ی نمایشنامه نویسی هم دارد، تا پیش از مرگش بیشتر از هفتصد اثر ادبی شگفت‌انگیز  از خود به جا گذاشت.
درون مایه‌ی آثار چخوف، مانند بسیاری از نویسنده‌های روسی تضاد طبقاتی، تقابل خیر و شر و مدح فرصت از دست رفته است که در سبک رئالیسم اما با ادبیاتی لطیف و درخور بیان می‌شود. کتاب "باغ آلبالو" نمایشنامه‌ای از آنتوان چخوف است که به نوعی رئالیسم انتقادی محسوب می‌شود و بارها در سرتاسر جهان از جمله ایران،  بر روی صحنه به اجرا درآمده است. نویسنده در این کتاب به انتقاد از اوضاع حاکم بر جامعه پرداخته و با نگرشی انتقادی در پی تغییر وضع موجود است. چخوف با دستمایه قرار دادن موضوع زوال اشرافیت و روی کار آمدن بورژوازی در روسیه‌ی عصر نیکولای دوم و با بیان داستانی از زندگی یک خانواده‌ی اشرافی؛ در پی بازنمایی و تحلیل واقعیت‌های اجتماعی موجود در آن برهه از تاریخ روسیه است. چخوف با ادبیات گیرا و جذاب خود انتقادی تند و تیز را متوجه فضای سرد و تیره‌ی حاکم بر جامعه کرده و بر اشرافیت خواب‌زده ، روشنفکران بی‌عمل و شخصیت‌های ایستا و مقاوم در برابر تغییر، تحول و پیشرفت می‌تازد.
کلیت داستان حول محور خانواده‌ی اشراف‌زاده و متمولی می‌گردد که به تازگی از خارج بازگشته‌اند،  در باغ آلبالو دور هم جمع شده‌اند و درباره‌ی بدهی‌ها و گیر افتادن باغ در گرو بانک صحبت ‌می‌کنند. اما این صحبت‌ها و کلام هر کدام از شخصیت‌ها بیشتر شبیه تک‌گویی بی سر و تهی است که نه در دیگران تاثیری می‌گذارد و نه راه به جایی می‌برد. 
در واقع باغ استعاره از فضای جامعه، بانک نماد قوانین، بازار و نظم جدید حاکم شده بر جامعه و هر کدام از شخصیت‌ها نماینده‌ی قشر مشخصی در جامعه هستند. برای مثال شخصیت آندریونا رانوسکی، بیانگر طبقه‌ی مرفه است که بر اثر بی‌کفایتی و ابتذال، تمام ثروت خود را از دست داده اما دست از تجمل‌گرایی و مصرف بر‌نمی‌دارد. او مانند بیماری است که می‌داند اوضاع وخیم است، اما توان خارج شدن از روند معمول زندگی خود را ندارد. 
کتاب باغ آلبالو، مانند دیگر آثار چخوف طنزی ظریف و خلاقانه را با خود حمل می‌کند، طنزی که انتقاد چخوف را بهتر و تیزتر بیان می‌کند. علاوه بر این طنز، پایان این اثر هم مانند سایر آثار چخوف، خیره کننده و تحسین برانگیز است. پایان کتاب، با فضایی تاریک و حزن‌انگیز صدای تبر بر تن درختان باغ را به گوش همه می‌رساند، اما همچنان هرکس در دنیای خویش فرو رفته است. انگار که چخوف مستقیما به ما می‌گوید که جامعه در لوای انفعال و در خود فرورفتگی اعضای جامعه به ورطه‌ی نابودی کشیده خواهد شد.  

روزنامه صبح ساحل

برای این مطلب تا کنون نظری ثبت نشده‌ است.
0 / 200
  • نظر شما پس از بررسی و تایید منتشر خواهد شد.
  • لطفا از بکاربردن الفاظ رکیک، توهین و تهمت به اشخاص حقیقی و حقوقی خودداری کنید.

آخرین خبرها