محتکر!



بِهت می گم مشدی ابول، یک ماهه روغن ندارم
اگر بخوام آش بپزم، سبزی و بنشن ندارم
تو هر چی جنس و منس داری، تو پستو قایم می کنی
من واسه این دو کفترم، یک دونه ارزن ندارم
لوبیا چش.......م بلبلی، تو کیسه چشمک می زنه
تو هی می گی جونِ پری، به مرگ بهمن ندارم
اشکامو من پاک می کنم، می گم یه من پیاز بده
لبات به خنده باز می شه، که سنگ یک من ندارم
می خوام بهت نشون بدم، سینه ی چاک چاکمو
روتو می گردونی می گی، من نخ و سوزن ندارم
می گم دو سیر شکر بده، یه بسته چایی هم بالاش
ابروتو بالا می ندازی، می گی که «اصلن!» ندارم
به من می گی جای شکر، یک دونه روسری ببر
خوب می دونی مشدی ابول، که چاکرت زن ندارم
اگر که من ز دست تو، پیرهنمو جر نمی دم
واسه اینه که غیر از این، یک دونه پیرهن ندارم
مگر من از تو غیرت و، مروت و حیا می خوام
که هی می گی: من ندارم، من ندارم، من ندارم؟!
«فلانی»
برای این مطلب تا کنون نظری ثبت نشده‌ است.
0 / 200
  • نظر شما پس از بررسی و تایید منتشر خواهد شد.
  • لطفا از بکاربردن الفاظ رکیک، توهین و تهمت به اشخاص حقیقی و حقوقی خودداری کنید.

آخرین خبرها