12

مهر

1403


اجتماعی

02 بهمن 1402 08:51 0 کامنت
عشق، به‌خصوص در فرهنگ ما تا حدودی به مثابه یک امر تقدس‌یافته‌است که فرد ورای انگیزه‌های مادی، به مهر ورزیدن می‌پردازد.
اکثر ما فکر می‌کنیم که عشق ناگهان بر سر راه ظاهر شده و در لحظه‌ی تمام هستی ما را به طور غیرقابل پیش‌بینی تحت تاثیر قرار می‌دهد. در واقع عشق را مساله‌یی بیرونی می‌پنداریم که کاملا متمرکز به طرف مقابل است. اما روانکاوان چنین اعتقادی ندارند. از زمان زیگموند فروید، پدر روانکاوی، این عقیده شکل گرفته که عشق و میل ورزیدن به دیگری، تا حد زیادی تحت تاثیر گذشته‌ی فرد قرار دارد و نوع برخورد والدین، محیطی که فرد در آن رشد یافته و هیجاناتی که تجربه کرده‌است، به صورت ناخوداگاه تعیین می‌کنند که عاشق چه کسی بشویم. فروید معتقد بود تثبیت شدن در ارتباط با والدین، یا ماندن در مراحل کودکی می‌توانند در عشق آینده‌ی کودک تاثیر مستقیم داشته باشند، به این معنی که فرد بزرگسال، میل خود را ناهوشیارانه بر روی کسانی متمرکز می‌کند که از نظر روانی یا جسمی یادآور والد باشند. اگر کودک نتواند همانند سازی خود را با والدین به عنوان الگو کامل کند و دچارگره‌هایی در این مرحله بشود، در آینده به احتمال زیاد عشق از نوع خودشیفتگی را تجربه خواهد کرد، به این صورت که از گذشتن از مرزهای خود ناتوان می‌ماند و قادر نیست عشق کامل به دیگری را تجربه کند. فروید و دیگر روانکاوان چهار نوع عشق خودشیفته را نام بردند. در نوع اول افراد، ناخوداگاه جذب کسانی می‌شوند که در آن‌ها شباهت‌هایی با خودشان را درمی‌یابند، مثلا مردی بلند قد نمی‌تواند عشق ورزیدن به زنی کوتاه قد را بپذیرد، یا یک پزشک فقط میل دارد که همسری پزشک انتخاب کند. این نوع عشق با عنوان همانندسازی با خودکنونی شناخته می‌شود و می‌تواند زندگی عاطفی فرد را با مشکل مواجه کند. نوع دوم عشق به مثابه خودشیفتگی، به همانند سازی با خویشتن گذشته متمرکز است. عشقی که این روزها زیاد دیده می‌شود، زنان یا مردانی که به افراد بسیار جوان‌تر از خود جذب می‌شوند، در آنان به دنبال آنچه که خودشان در گذشته بود‌ه‌اند می‌گردند. مفاهیمی مثل زیبایی، جوانی، موفقیت، جذابیت و تمام المان‌هایی که فرد درگیر این نوع عشق گمان می‌کند قبلا واجد ان‌ها بوده و حالا با گذشت زمان آن‌ها را از دست داده است. در مورد بعدی، عموما افرادی وارد می‌شوند که والدینی انحصارطلب داشته‌اند که آن‌ها را مانند دارایی یا بخشی از آنِ خود به شدن محصور و معذب کرده‌اند. بنابراین فرد در بزرگسالی به دنبال کسانی می‌گردد تا به عنوان بخشی از خود آن‌ها را در مالکیت گرفته و تصاحب کند. رایج‌ترین نوع عشق خودشیفته، همانندسازی با کسانی است، که فرد دوست دارد جای آن‌ها باشد. مانند عشق بین استاد و شاگرد، فقیر و پولدار، رئیس و کارمند و تمام مواردی که قدرت و برتری عامل اصلی عشق به حساب می‌آید. در این مورد، فرد با همانند سازی با فرد برتر یا قدرتمندتر خود را در جایگاه آنان می‌بیند و از داشتن چنین مقامی لذت می‌برد. تمام موارد گفته شده، مصادیقی از عشق‌های خودشیفته‌وار است. عشق‌هایی که در آن، طرف مقابل نه به مثابه یک فرد مجزا و دارای موجودیت، که به عنوان ابزاری برای رفع چالش‌های روانی در نظر گرفته می‌شوند. افرادی که این عشق‌ها را تجربه می‌کنند، عموما ا ز ریشه‌ی آن اطلاعی ندارند، اما به هرحال چنین میل و مهرورزی‌یی بسیار آسیب‌زا و مخرب است. چرا که مقابل تجربه‌ی مستقیم ایستاده و همه‌چیز را در هاله‌یی از ابهام و تناقض پنهان می‌کند. 

دیدگاه ها (0)
img