لب‌قند‌؛

دهقان فداکار



باران شدیدی می بارید مثل همان سال ها پیش. سر تا پای ریزعلی خیس شده بود مثل همان سال ها پیش.
گوشش را چسباند به ریل. قطار داشت نزدیک می شد. پیراهنش را مثل همان سال ها پیش درآورد. نفت فانوسش را خالی کرد روی پیراهن و مثل همان سال ها پیش به طرز معجزه آسایی پیراهن آتش گرفت. قطار خیلی نزدیک شده بود. ریزعلی مثل همان سال ها پیش با تمام قدرت پیراهن گُر گرفته را دور سرش می چرخاند.
لوکوموتیوران با دیدن آتشی از دور یاد اتفاق سال ها پیش افتاد. ترمز قطار را کشید. قطار با سر و صدای زیادی متوقف شد. لوکوموتیوران و مسافران مثل همان سال ها پیش سراسیمه به بیرون ریختند. برقی در چشمان ریزعلی درخشید. به میان جمعیت رفت و برگه های انتخاباتی کاندیدای ریاست جمهوری آقای.....* را بین مسافران توزیع کرد!
پاورقی:
* - این اسم بعد از انتخابات و در صورت انتخاب نشدن کاندیدای مورد نظر افشا می شود که!
نویسنده : عباس حسین نژاد
روزنامه صبح ساحل
برای این مطلب تا کنون نظری ثبت نشده‌ است.
0 / 200
  • نظر شما پس از بررسی و تایید منتشر خواهد شد.
  • لطفا از بکاربردن الفاظ رکیک، توهین و تهمت به اشخاص حقیقی و حقوقی خودداری کنید.

آخرین خبرها