03

دی

1403


فرهنگی و هنری

09 آذر 1394 08:44 0 کامنت

 صبح ساحل ، هنری -  جمشید مشایخی کمال الملک سینمای ایران در روز تولدش از خاطرات جوانی، جرقه آغاز بازیگری و پایان حواشی اختلافات خود با رضا عطاران گفت.به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان؛ سالروز تولد این بار بهانه‌ای شد تا به سراغ کسی برویم که 81 سال پیش در چنین روزی چشم به جهان گشود و امروز از او به عنوان پدر سینما و تئاتر ایران یاد می‌کنیم. هنرمندی که با آمدنش دریچه‌ی تازه‌ای را به روی تئاتر و سینمای ایران گشود.مهمان خانه گرم و مهربانی‌های او بودیم، خانه‌ای که از بدو ورود به آن با وجود کلی تابلوی رنگارنگ عطر و بوی هنر در آن موج می‌زد.در کنار همه این‌ها ویترینی توجه آدم را به خودش جلب می‌کرد، جایی که در آن لوح‌ها، تندیس‌ها، تقدیرنامه‌ها و ... خودنمایی می‌کردند و انگار حضورمان را در کنار یک استاد یادآور می‌شدند، حضور چند ساعتی که پر از حرف و خاطراتی به ماندگاری یک امضا پای کتابی که یادآور کارهای او بودند شد.و اما گفتگو و حرف‌های شنیدنی جمشید خان مشایخی در سالروز تولدش؛خاطره‌ای از دوران کودکی‌ خودتون برایمون بگویید؟ پدرم تحصیلات خود را در آلمان و سوئد گذراند. از اولین افسران تحصیل‌کرده بود. وقتی از اروپا به ایران می‌آید با مادرم ازدواج می‌کند. در پارچین با هم زندگی خود را شروع می‌کنند و در اواخر رئیس فنی کارخانجات تسلیحات ارتش در پارچین بودند و من در پارچین به دنیا آمدم. رابطه شما با خواهر و برادرتان چطور بود؟ فرزند ارشد خانواده بودم. دومین فرزند برادرم علی و بعد فرهاد که شش سال از من کوچکتر بود. یکی از خاطرات من زمانی است که فرهاد به دنیا آمد، خانه ما در کنار تپه و نهری قرار داشت و یکی از دوستان هم به اسم رحمت در محله ما کار می‌کرد. قسمتی از تپه که بریده شده بود درخت کاشته بودند من به همراه رحمت و داریوش دانه‌کار یکی دیگر از همسایمون برای گردش به تپه رفتیم و برای پایین آمدن از آن تپه رحمت پرید، من هم در عالم بچگی پریدم اما یکی از شاخه‌های درخت که شکسته بود رفت تو سرم من هم همانجا گیر کردم، رحمت منو به پایین آورد. مادرم با اینکه حالش خوب نبود و دومین فرزند خود را به دنیا آورده بود به همراه پدرم پیش من آمدند. جرقه‌های حضور در تئاتر چگونه شکل گرفت؟ زمان بچگی وقتی از پارچین به تهران می‌آمدیم. البته به دلیل نبود ماشین ماهی یک بار به این شهر می‌آمدیم. خانواده بیشتر من را به تئاتر می‌بردند از همان بچگی من به تئاتر علاقمند شدم و در دوران مدرسه نمایشنامه می‌نوشتم و با دوستانم تئاتر اجرا می‌کردم تا اینکه من به دانشکده افسری رفتم اما به خاطر اینکه با روحیه من سازگار نبود فرار کردم. پدرم گفت نمی‌گذارم تو رو به خدمت سربازی ببرند اما برعکس این جمله عمل کرد که به آنها گفته بود حتما من رو به سربازی بفرستند. زمانی که در سال 1336 خدمتم در ارومیه تمام شد مرحوم داییم بهم گفت: «تو که به تئاتر علاقه داری الان اداره‌ای تاسیس شده به نام هنرهای دراماتیک». به خاطر همین من را به آقای شهابی معرفی کرد و بعد برای تست بازیگری پیش آقای فروغ رفتم ابتدا متنی را از یک کتاب خواندم حتی خط منو امتحان کرد و بعد قبول شدم و به عنوان اولین نفر در اداره تئاتر استخدام شدم. هم دوره‌های شما در آن زمان چه کسانی بودند؟ اسماعیل شنگله، جمیله شیخی، رکن‌الدین خسروی، محمدعلی کشاورز، علی نصیریان، عزت‌الله انتظامی، فخری خوروش و مرحوم اسماعیل داورفر.اولین کارهای جدی شما؟ آن زمان سالن تمرین نداشتیم. اداره‌ هنرهای زیبا که بعد وزارت فرهنگ شد هر شب یک برنامه در کانال دو به عنوان تلویزیون شخصی داشت و ما هم شب‌های پنج‌شنبه یک تئاتر زنده اجرا می‌کردیم تا اینکه اوایل دهه چهل تالار « 25 شهریور» ساخته شد و برنامه‌ها را روی صحنه اجرا می‌کردیم. در حال حاضر از نظر شما وضعیت سینما چگونه است؟ وضعیت سینمای ما خیلی بد شده است. به هر ترتیب یک هنرمند از واقعیت انسان را به حقیقت می‌رساند تا واقعیت را نگوید فایده ندارد. از طرفی هم در سینما کارگردان‌های بزرگی مثل ناصر تقوایی سال‌ها است که کار نکردند. وضعیت تئاتر چطور؟ بچه‌های تئاتر هم به همین شکل با مشکل روبرو هستند زحمت می‌کشند و کاری سختی دارند. با کدام نقشتون بیشتر خاطره دارید؟ با خیلی از نقش‌های خاطره دارم فیلم‌های قیصر، کمال‌الملک، یک بوس کوچولو، کاغذ بی‌خط، سرب، جرم، نفرین و ...  نسل جدید بازیگری را چطور ارزیابی می‌کنید؟ عده‌ای از بازیگران علاقه و استعداد دارند اما عده‌ای به خاطر شهرت می‌آیند. بعضی در سینما پول می‌دهند متاسفانه سینما به این وضعیت بد در آمده است. ما انجمن بازیگران داریم قاعدتا باید کارگردان و تهیه‌کننده از این بازیگران استفاده کنند اما این طور نیست. زمانی که ما تئاتر را شروع کردیم به شهرت فکر نمی‌کردند به هنر فکر می‌کردیم. جوانان تحصیل کرده و هنرمند در تئاتر داریم اما آدم مشهوری را می‌آورند که مردم به خاطر آن به تئاتر بروند بارها گفتم مردم باید بروند تئاتر ببینند نه اینکه جمشید مشایخی را و دلم برای جوانان نازنین زحمت‌کش تئاتر می‌سوزد. استاد برای شما اتفاق افتاده که با بازیگران جوان مشورت کنید؟ من با بچه‌ها رفیق هستم و ادعایی ندارم. سال‌ها در این عرصه حضور دارم یکی نقش فرزند و دیگری نقش نوه مرا بازی می‌کند. بعضی‌ها دوست یاد بگیرند و آن بحث دیگری است اما من هم از آنها یاد بگیرم می‌توانم از جوانان با استعداد فهیم چیزهایی یاد بگیرم. سینما و تئاتر کار من نیست کار ما است، وقتی می‌گوییم ما این معنی است که باهم یکی شویم. حالتان را چه چیزی خوب می‌کند؟ زمانی که پاکی و صداقت را می‌بینم حالم خوب می‌شود. چه چیزی باعث ناراحتی شما می‌شود؟ وقتی سوار ماشین هستی برای بچه‌هایی که سر چهار راه گل می‌ فروشند خیلی غصه می‌خورم. همچنین از اینکه جوانمردی بی‌رنگ و بی‌ارزش شده است و دروغگو شده‌ایم ناراحتم. به غیر از هنر اهل ورزش هم هستید؟ نظرتون درباره ورزش بگید؟ بازیکنان ما در گذشته پولی نمی‌گرفتند و با عشق و بدون ژست کار می‌کردند. زمانی که در امجدیه دو تیم بازی می‌کردند برخورد بدی ما از آنها نمی‌دیدیم. همچنین در کشتی هم بزرگمردی داشتیم به نام جهان‌ پهلوان تختی. از نزدیک ایشان را دیدم و می‌رفتم کشتی‌هاشونو می‌دیدم، یک بار مسابقه جهانی کشتی در ایران برگزار شد جالب اینجاست همه برای پهلوان تختی صلوات می‌فرستادند اما او سرش پایین بود حتی زمانی که برنده می‌شدند خوشحالی نمی‌کرد. دوستی داشتم به اسم ناصر ضرغام او هم پهلوانی بود و علاقه زیادی به تختی داشت یک روز گفتم چرا جهان‌پهلوان خوشحال نمی‌شود گفت:« برای اینکه پشت یک پهلوانی را زمین می‌زند» و این نکته برای من درسی بود. در زمان بی‌کاری چی کار می‌کنید؟ بیشتر کتاب بزرگان ادب را می‌خوانم. مطالب بزرگان ادب و تاریخ نشریه ادبی به نام بخارا با مدیریت آقای دهباشی، می‌خوانم. خاطره‌ خوبی از سفر دارید؟ هر جا رفتم خاطره خوب دارم. مردم با محبت بودند همه جای ایران را دوست دارم. همه جای ایران سرای من است. اگه به گذشته برگردید همین مسیر را ادامه می‌دهید؟ زمانی که بعضی اتفاقات را می‌بینم دوست داشتم کتابفروش شوم. رابطتون با نوه‌هاتون چطور است؟ رابطه خوبی با نوه‌هایم دارم. سه تا از نوه‌هام ایران نیستند و فارسی هم نمی‌توانند حرف بزنند. نظرتون درباره تندیس‌هایی که گرفتید، بگید؟ تندیس‌ها بیشتر برای سینما و تئاتر است. یکی از آنها را نیز در جشنواره پی‌یونگ یانگ گرفتم. چقدر همسرتون در موفقیت شما تاثیر گذاشت؟ زندگی‌ام را مدیون همسرم هستم. او همیشه و در همه حال در کنار من بوده و در سخت‌ترین شرایطم مرا تنها نگذاشته است. من عاشق گیتی شدم. خیلی هم تلاش کردم تا با او ازدواج کنم و به خاطر همه زحماتی که کشیده از او تشکر می‌کنم. او همیشه آرامش را در خانه فراهم می‌کرد. با گذشت و مهربونی که از شما می‌شناسیم دلخوری که بابت رضا عطاران پیش آمد، فراموش کردید؟ نه تموم شد. ما با هم آشتی کردیم من با کارهاشون مشکلی نداشتم. عطاران هنرمند بزرگی است عزیز رفیق همکار من است، اگر برای یک کار کنار هم باشیم افتخار می‌کنم. حرف‌پایانی؟ هدفم این بود در هنر بازیگری بتوانم به هموطنانم خدمتی کنم. اینجا من نبود بلکه ما است این که تا چه اندازه موفق شدم بسته به نظر شما، منتقدان و مردم دارد. زمانی که با استاد شایگان، شفیعی کدکنی راه بروم منو بیشتر از این دو عزیز می‌شناسند در حالی که آرزوی من این است پنج دقیقه دو زانو در خدمت این دو عزیز بنشینم و کسب فیض کنم و شناختن ما دلیل برتری ما نیست. 

دیدگاه ها (0)
img