07

دی

1403


فرهنگی و هنری

06 آذر 1403 08:15 0 کامنت

 حالا، چند صباحی است که با توجه به رشد جنبش‌های فمنیستی، گسترش دید روانشناسانه به مسائل و واکاوی امور ورای تعصبات استقبال‌ قابل توجهی از آثار کیت شوپن صورت گرفته است. رمان "بیداری" در 1898 منتشر شد، اما موضوع کتاب، رخدادهای سیاسی و اتفاقات اجتماعی و همچنین موضوع کتاب، همگی دست به دست هم دادند تا کتاب اقبال چندانی نیابد. بسیاری قلم کیت شوپن را قلمی زنانه و حاوی عقاید فمنیستی می‌دانند اما بهتر است او را بیشتر داعیه دار مسائل اجتماعی بدانیم.پیشنهاد من به مخاطبان کتاب این است که پیش از شروع کتاب از خود بپرسند که آیا ذهنیت من حاوی تعصبات و قضاوت‌های پیشگویانه است؟ آیا تفکرات مردسالارانه سیستم فکری من را احاطه کرده‌اند؟ و در پایان کتاب مجددا این سوالات را از خود بپرسند و بررسی کنند تا چه حد از شخصیت اصلی کتاب و عملکرد او متنفر و منزجر شده‌اند. 

 بیداری
زمانی که  کتاب "بیداری" منتشر شد، شوپن عمدتاً به عنوان یک نویسنده «منطقه‌ای» شناخته می‌شد و صحنه‌های توصیفی در واقع یکی از بهترین قسمت‌های کتاب او بود: توصیف اواخر قرن نوزدهم لوئیزیانا، از ساحل گراند ایسل تا نیواورلئان، سرسبز و خاطره‌انگیز است و شخصیت های او اغلب بین فرانسوی‌ها و انگلیسی‌ها جابجا می‌شوند، که به دیالوگ‌های کتاب شکلی چند بعدی و جذاب می‌بخشد. بنابراین چیزهای زیادی برای لذت بردن از این کتاب وجود دارد، حتی برای خوانندگان مدرن که ممکن است تعجب کنند که این همه هیاهو در مورد رفتار ادنا (شخصیت اصلی) برای چیست. ادنا پونتلیه همسر نسبتا ثروتمند یک تاجر نیواورلئان با دو فرزند، خانه‌ای مجهز، خدمتکاران و زندگی مرفه و کامل است. حلقه اجتماعی خاص طبقات مرفه او را احاطه کرده و شوهرش به روش‌های مرسوم و معمول آن زمان مهر و محبت خود را به او نشان می‌دهد، برای مثال از هیچ هزینه‌ای برای خانه دریغ نمی‌کند، به تربیت فرزندان علاقه‌مند است، هدایای شخصی و مجلل برای همسرش می‌خرد و تعطیلات تابستانی پرهزینه‌ای برای همسر و فرزندانش مهیا می‌کند و دوست دارد روال زندگی‌ همسرش ادنا طور خاصی باشد و به نقش زنانه‌اش در خانه و جامعه اهمیت زیادی می‌دهد و برایش مهم است که وظایف زن خانه مانند برخورد با خدمتکاران، تضمین شام با کیفیت بالا، برآوردن نیازهای همسر و غیره به طور کامل و بی‌نقص انجام شود. شوهر ادنا گهگاه بی‌ادب و بداخلاق است، او گاهی اوقات شب خود را با دوستانش بیرون می‌گذراند و ادنا را ناعادلانه به خاطر اتفاقاتی که کاملاً به ادنا بی‌ربط است، سرزنش می‌کند. خواننده کاملا احساس می‌کند که اضطرابی در وجود ادنا در حال رشد است. ناتوانی او در برقراری ارتباط با همسر و فرزندان و همچنین ناتوانی از لذت بردن از روال معمول زندگی طبقات مرفه باعث می‌شود او احساس کسالت و استیصال کرده و سردرگم شود. ادنا همه‌چیز دارد اما به شدت در زندگی خود احساس نارضایتی دارد. این خانواده هر تابستان را در ساحل لوئیزیانا، در یک خانه ساحلی می‌گذرانند. دایه از بچه‌ها مراقبت می‌کند و ادنا آزاد است روزهایش را هر طور که دوست دارد بگذراند و در این حین با پسر مجرد صاحب خانه ساحلی - رابرت - قایق سواری و شنا می‌کند.  به تدریج و با کمک رابرت جوان جرقه ای روشن می شود: به طور خلاصه، خانم پونتلیه شروع به درک موقعیت خود در جهان به عنوان یک انسان و شناخت روابط خود به عنوان یک فرد با دنیای درون و پیرامون خود می‌کند. به عبارت دیگر، پس از هفت سال ازدواج، بالاخره ادنا در مورد معنای واقعی همسر و مادر بودن درس‌های عمیقی می‌گیرد. خانم پوتلیه بر سر دوراهی قرار دارد،  به یاد قدم زدن بی‌هدف در یک چمنزار در دوران کودکی می‌افتد و حسرت زمانی را می‌خورد (قبل از ازدواج و قبل از بچه‌ها) که مجبور نبود هر قدم را محاسبه کند. او آرزو دارد، از زیر بار مسئولیت‌هایی که کوکورانه به عهده گرفته، شانه خالی کند و به او اجازه داده شود بی‌هدف، سرگردان و آزاد به زندگی ادامه دهد. ادنا از تنهایی رنج می‌برد، اما می‌ترسد که شجاعت لازم برای سرپیچی از محدودیت‌های اجتماعی و تبدیل شدن به موجودی آزاد را نداشته باشد. دوگانگی و دگرگونی ادنا، خواننده را به یاد چندین داستان در ادبیات جهان می‌اندازد، از هیولای فرانکنشتاین گرفته تا سوسک کافکا. ادنا جدید و سرکش خودش را متفاوت از آنچه سابقا بود، می‌شناسد و انگار به یک آفرینش جدید در حوزه‌ی عشق، مسئولیت اجتماعی و زندگی زناشویی دست می‌زند. ادنا پس از شش سال ازدواج نسبتاً آرام با یک مرد مسن‌تر احساس ناآرامی می‌کند و احساس می‌کند چیزی در زندگی او کم است و پس از آن حادثه‌ای رخ می‌دهد که به زودی او را در مسیری قرار می‌دهد که قابل تغییر نیست. او نمی‌داند چه اتفاقی دقیقا در حال رخ دادن است، نمی‌داند می‌تواند به سلامت از این مسیر خارج شود یا خیر و حتی نمی‌داند طوفانی که در حال وقوع زندگی‌اش را تا کجا تحت تاثیر قرار می‌دهد، اما مصمم است که بفهمد و این مسیر ناشناخته را تا انتها طی کند. در این کتاب می‌خوانیم: « آقای پونتلیه عینک می‌زد. مردی بود چهل‌ساله، متوسط‌القامت، باریک‌اندام و کمی قوزکرده. ریشش مرتب و آراسته بود و موهایش قهوه‌ای و صاف، که یک‌وری شانه‌شان کرده بود. گهگاهی چشم از روزنامه می‌گرفت و به اطراف نگاهی می‌انداخت. سروصدای «عمارت» از همیشه بلندتر بود. به ساختمان اصلی می‌گفتند «عمارت» تا آن را از باقی کلبه‌ها متمایز کنند. دو پرنده،‌ ورّاج و سوت‌زنان، همچنان مشغول بودند. دو دختر جوان، دوقلوهای فاریوال، با پیانو دوئتی از اپرای زامپا‌ می‌نواختند. مادام لبران مدام در رفت‌وآمد بود و هر بار که داخل خانه می‌رفت، با لحنی تند به پسرکِ پادو امرونهی می‌کرد و بیرون که می‌آمد، کم‌وبیش با همان لحن به پیشخدمت دستور می‌داد. زنِ زیبا و شادابی بود، همیشه سرتاپا سپید بود و ساق‌دست می‌پوشید. دامن آهارخورده‌اش در این بروبیاها چروک شده بود. کمی آن‌طرف‌تر، مقابل یکی از کلبه‌ها، بانوی سیاه‌پوشِ محجوبی آهسته قدم می‌زد و تسبیح می‌گرداند. جمع کثیری از ساکنان پانسیون با قایقِ آقای بودله رفته بودند به شنییِر کِمینادا تا در مراسم عشای ربانی شرکت کنند. بعضی از جوان‌ها هم بیرون، زیر درختان بلوط سیاه، کروکه بازی می‌کردند. دو بچه‌ی آقای پونتلیه هم آنجا بودند، دو پسربچه‌ی کوچک چهار و پنج‌ساله، خوش‌بنیه و سرحال». طوفانی که زندگی ادنا را تحت تاثیر قرار می‌دهد، تا حد زیادی قابلیت این را دارد که روی تعصبات خواننده دست بگذارد و نفرت او را نسبت به ادنا برانگیزاند. کیت شوپن بیش از هرچیزی در پی آن است که تصویر زنان را نزد مخاطبان از تقدس‌گرایی رها کند. او می‌‎خواهد به خواننده بفهماند که زنان نیز مانند مردان می‌توانند همسر بد، مادر تنگ‌خلق و زنی بی‌مسئولیت باشند. تمام این خصلت‌ها یا رفتارهای ناشایست تنها در موقعیت این زنان معنا می‌شوند و کلیت وجود آنان را زیر سوال نمی‌برند. ما عادت داریم در برابر کژرفتاری مردان، پای جنسیت، جامعه، غریزه و غیره را به میان بکشیم تا توجیه کنیم که رفتار اشتباه چیز مهمی نبوده و می‌توان از آن گذر کرد. اما این مهربانی و تواضع در برابر زنان تبدیل به سخت‌گیری غیرقابل نفوذی خواهد شد و تقصیر هر اشتباهی را بر عهده‌ی موجودیت زنان می‌اندازد. کیت شوپن در واقع، برآن است تا این دید را اصلاح کرده و به مخاطب تلنگری عمیق بزند.
 

روزنامه صبح ساحل

دیدگاه ها (0)
img