03

دی

1403


اجتماعی

11 بهمن 1396 07:20 0 کامنت

 صبح ساحل ، اجتماعی -  یوسف ملایی//مقدمه ای برای مازغ مغیران روستایی که هیچ دختر با سوادی ندارد. 

سامانی که هنوز با سو سوی فانوس و بوی تند نفت، با زوزه گرگ های گرسنه؛ روسیاهی شب را به سپید بختی بامدادن می رساند. نذر کرده اند که برق بیاید. قبله دعا می روند تا باران، چشم چشمه هایشان را بشوید که آب بد بو ننوشند. راه به جایی نمی برند زیرا راه دسترسی ندارند. با چارپا آرد و نفت به روستا می برند. مردمانی مقروض و بی بضاعت که از زندگی، سختی و سرخوردگی سهم شان شده است و احسان همنوعان را نمی دانند. معتقدند جایی که عدالت نیاید، هیچ چیز نخواهد آمد. این برای وجدان های بیدار، تلخ و تکان دهنده است. این گزارش همین جا باید تمام می شد و سه تا نکته می گذاشتیم و به قول قدیمی ها»خلاص « اما مطمئنا  خون هایی هستند که همین امروز  به جوش خواهد آمد و نشانی»مازغ مغیران» را مطالبه کنند. پس برای این که دقایق بیشتری کنارتان باشیم این سفر را ادامه می دهیم.

بر اساس سرشماری نفوس و مسکن امسال 165 نفر در قالب 48 خانوار؛ در70 کیلومتری شمال شرق بندرعباس، 10 کیلومتری شمال شهر تخت و 5 کیلومتری دیار بهرغ در بالاشهر کوهستانی و کم برخوردار « مازغ مغیران» روزگار سپری می کنند. زادگاه بزرگمردان سختکوش وشیر زنان شجاع؛ مهد شهدای بزرگ، ابراهیم مهیاری، موسی حسن پور و عباس جعفری و زادگاه جانباز بزرگوار، اسحاق جعفری که اینک در بهرغ پایین سکونت دارد. مردمان ارزشی و غیرتمندی که غصه بی توجهی، پیرشان می کند.

پیشینه و وجه تسمیه

پیشینه این قریه را کسی به خاطر ندارد. اما قبرستان قدیمی اش شاهدی برقدمت بالای آن است. شاید مثل بخش تخت قدمتش به پیش از اسلام بر بگردد. اما بهتر است بدانید که پیش از این سه پارچه آبادی بهرغ بالا، بهرغ پائین و مازغ مغیران در قالب بهرغ مشهور بود ولیکن سال های بسیار دور از همدیگر منشعب می شوند. مازغ مغیران را بواسطه قرار گرفتن بر تپه صاف که پوشیده از درختان خاردار مغیر بود، به این نام خواندند. درختانی که از پوست آن پاپوش می ساختند و  برگ آن را خوراک دام می کردند.

عمده مشاغل مازغی ها

مشاغل عمده اهالی دامداری است و در مجموع 3 هزار گوسفند با هی هی چوپانان، سحرگاهان این روستا را ترک می کنند. هرچند دیگر نخلستان های مرداسنگ، نغار، آلمهتری، خنیزی، سرخ دنگ(سهردنگ )، زرک و گوردیال آن ها به موجب خشکسالی خشکیده شده و دیگر مثل سابق عطر گل بهار تلخو ( بکرایی)، لیمو و پرتقالش در دل کوه نمی پیچد اما هنوز هستند کشاورزان بلند همتی که از 14 چشمه نیمه جان روستا، نگذارند که مایحتاج فعلی خود را از شهر تامین کنند.

چشمه ای از مشکلات

همه اهالی کپر نشین هستند.پس از گذشت 40 سال از انقلاب، 2 سال پیش یک خیر بی نام و نشان بومی، راه دسترسی 5 کیلومتری برای آنان تعریف کرد. پیش از آن تردد به بیرون ده با چار پا و پیاده انجام می پذیرفت اما الان با وانت سایپا یا ماشین های کمک دار رفت و آمد به سختی انجام می شود. اداره راه هم نبود پول را بهانه می کند. غلام جعفری، رئیس شورای این روستا می گوید: 2 گونی نامه بی پاسخ به مسئولان نوشته ام.

در خصوص راه هم گفت: سال گذشته به دلیل یک بارندگی، دقیقا 70 روز راه روستا بسته بود. هیچ مسئولی پا پیش نگذاشت که مشکل مردم را رفع کند به همین علت از دهیاری چاهستان لودر گرفتیم و هنوز نتوانسته ایم پولش را تسویه حساب کنیم.

روستاییانی که حق داشتند فقط بمیرند!

تنها دو سال است که یک مدرسه سه کلاسه در روستا احداث شده است.

دعای خیر مردم پشت سر احمد مرادی، فرماندار پیشین بندرعباس و نماینده فعلی مردم هرمزگان در مجلس شورای اسلامی بواسطه این کار ارزشمند همچنان هست. پیش از این هیچ دختر با سوادی نداشتیم.بعضی از پسران هم فاصله صعب العبور، خسته کننده و  5 کیلومتری تا بهرغ را هر روز می پیمودند تا پایان مقطع ابتدایی تحصیل کنند. روستایی که تا سال 1394 هیچ چیز نداشت. یک عده انسان که در حصار کوه زاده می شدند، تنها حق داشتند بمیرند زیرا یک قبرستان در کنار قدمگاه منسوب به امیرالمومنین داشتند که آنجا مدفون شوند و حسینیه سنگ و ساروجی که برایشان مراسم فاتحه بگیرند. این بود سهم شان از عصر ارتباطات و دهکده جهانی؛ نه کسی آب، برق و گاز دارد و نه خبری از نانوایی، میوه فروشی، فروشگاه و ... در این روستا هست. بهداشت و سایرامکانات و رفاهیات هم نبود و نیست اما برای دفاع از مرز پر گهر ایران زمین خون داده اند به سختی خودشان را به شهر رساندند که بروند، در دفاع مقدس مشارکت کنند و شهید شدند. این هم سزای نیک اندیشی و ایثارگری مردمان این سرزمین پاک! در واقع «مازغ مغیران»معنای واقعی محرومیت است.

بخش دیگری از ناملایمات

گرفتاری های این روستا تمام شدنی نیست. روستایی که در واقع هیچ چیز ندارد. چه جوان هایی که به سبب نیش مار و عقرب و نبود راه جان سپردند. چه زنان مومنی که بر سر زا رفتند و چه مردانی که از کوه افتادند و جان سپردند. مردمانی که بضاعت مهاجرت هم ندارند. اما پیش از اینکه جاده بیاید، برخی به موجب مشکلات متعدد به بهرغ، تخت و چاهستان و بعضا به بندر عباس مهاجرت کردند ولیکن خانواده هایی که سالیان دور از مازغ رفته بودند اینک به احترام سرزمین مادری باز می گردند. محمد و حسین جعفری، دو تن از فرهنگیان بازنشسته اند که به روستا آمده و برای آبادانی آنجا در کنار شورای محل و خانواده شهید حسن پور، وقت می گذارند و تلاش می کنند.

دغدغه و خواسته اهالی

یکی از الزامات این روستا، تجمیع آن ها است. زمین برای این اتفاق مهیا است اما نه مردم چندان رضایتی به این امر دارند و نه بودجه تجمیع و سرمایه گذاری هست. مخالفت ها گاهی چنان پیش می رود که به احداث جاده دسترسی هم اعتراض می کنند زیرا بر این باورند که با ورود غریبه ها، آسایششان سلب می شود. یک سال است که پایه های برق تا محل تجمیع روستا رفته است اما هنوز مردم از برق بهره ای نبرده اند ولی این هفته پس ازگذشت 4 دهه از انقلاب، چشمشان به روشنایی معابر باز شد. می گویند یک میلیون و 200 هزارتومان پول انشعاب را ندارند. اداره برق هم بدون پرداخت وجه، برق این روستا را وارد مدار نمی کرد اما روشنگری رسانه ها سد مقاومت آن ها را شکست. یک خواسته دیگر هم دارند که پس از آسفالت جاده روستا، برای هر خانوار یک اتاق ساخته شود تا انشعاب برق وصل شود و گرنه توی کپر که نمی توانند کلید و پریز بزنند و استفاده بهینه ای از وسایل سرمایشی و گرمایشی داشته باشند. 

طوایف و موقعیت روستا

این دهکده تنها و پراکنده کوهستانی مشتمل بر محلات قلم، چنیرغ، مازغ، سیده مار و سرگرو  در ارتفاع480 متری از سطح دریا واقع شده است. از شمال به کوه بهرغ و کوه لهرو منتهی می شود، از جنوب در فاصله 5 کیلومتری روستای جوت قرار دارد. از غرب با فاصله 10 کیلومتر همسایه ای به نام جغان داشته و در شرق که تنها مسیر دسترسی اش است 5 کیلومتر تا ده بهرغ بالا فاصله دارد. 

کوه ها حیاط کپرهای آن ها است و طوایف شکاری، جعفری، راه پیما، آشفته، احمدی، پشو، حسن پور و انجم روز در این وادی روزگار می گذارنند. پوشش و گویششان نیز بندری است وآن را قدر می دانند. مردمانی وفادار و قدر شناس که بی صبرانه منتظر مهربانی همنوعانشان هستند. احساس می شود تمام مشکلات، اقتصادی نیست. احساس، اندیشه و امیدشان نیز نیاز به بازسازی دارد.اگر دست خالی هم هستید ولی افکارتان طلایی و نگاهتان زلال است آنجا انسان هایی هستند که چشم به راه شما نشسته اند.

دیدگاه ها (0)
img