30

آبان

1403


ورزشی

29 خرداد 1397 08:41 0 کامنت

صبح ساحل ، ورزشی - می‌گویند محرومیت و محدودیت خلاقیت می‌آفریند، اما محرومیت برای رساندن دختری از بشاگرد که تنها چهره آشنا از آن برای مردم، زنان کوزه به دست و مردمانی کپرنشین است، به سکوی قهرمانی آسیا کافی نیست... «فهیمه زارعی» دختری از سرزمین کپرنشینان ثابت کرد که خرمن کوفتن نه گاو نر، نه مرد کهن، که سخت‌کوشی می‌خواهد و سماجت!

به گزارش ایسنا،  فهیمه زارعی بازیکن بشاگردی تیم ملی فوتسال ایران و باشگاه ملی حفاری اهواز که عنوان برترین بازیکن فوتسال بانوان ایران در سال 95 را یدک می‌کشد، همچنین کاندیدای بهترین گل تاریخ فوتسال  در سال 2015 از سوی پایگاه اینترنتی مترو مهمان سرویس ورزشی ایسنا بود، که شما را دعوت به خواندن این مصاحبه می‌کنیم:

 ابتدا خودتان را معرفی کنید.

فهیمه زارعی متولد سوم دی‌ماه 1364 در شهرستان بشاگرد هستم، در بشاگرد بزرگ شدم و بعد برای فوتسال به میناب، سپس بندرعباس، اهواز و برای تیم ملی به تهران رفتم.  چند سالی در بندرعباس بازی کردم اما به‌این‌علت که امکانات و اسپانسر برای تیم داری و راهیابی به لیگ نبود به اهواز رفتم.

  از کودکی‌تان در بشاگرد بگویید، فکر می‌کردید که به اینجا برسید؟

کودکی من خیلی خوب بود با اینکه زندگی در بشاگرد سخت گذشت، زمانی که من در روستایمان فوتبال بازی می‌کردم حتی برق هم نداشتیم و آب موردنیازمان را از رودخانه می‌آوردیم.

بچه بودم و عاشق فوتبال و همیشه دنبال برادرم که برای بازی با دوستانش می‌رفت راه می‌افتادم، خیلی کوچک بودم و از او می‌خواستم اجازه دهد من هم‌بازی کنم، یک صحنه‌ای که همیشه در ذهنم مانده این است که کنار گل کوچیک و یک پارچ آب که از خودم بزرگ‌تر بوده ایستاده بودم تا اجازه دهند من هم‌بازی کنم.  به برادرم التماس می‌کردم که بگذارد من هم‌بازی کنم و او می‌گفت تو بچه‌ای و دختری، پسرها بزرگ هستند و تو را اذیت می‌کنند و می‌زنند، بازی هم که بلد نیستی!

یک‌بار که خیلی اصرار کردم گفت باید هر روز برایمان از رودخانه آب بیاوری تا شاید اجازه دهیم بازی کنی، من هر روز برایشان آب می‌بردم و منتظر می‌نشستم تا اجازه دهند بازی کنم یک روز بالاخره برادرم گفت بیا در دروازه بایست ببینم چیزی بلد هستی یا نه، آن روز در دروازه ایستادم و برادرم دید که یک‌چیزهایی هم بلدم.

بزرگ‌تر که شدم در زمین‌بازی می‌کردم و اصلا در دروازه نمی‌ایستادم، دیگر به‌گونه‌ای شد که با برادرم برای فوتبال نمی‌رفتم و برای خود یک تیم از هم سن و سال‌هایم تشکیل داده بودم و صبح‌ها گل کوچیک و عصرها گل بزرگ بازی می‌کردیم؛ یک‌وقت‌هایی که صبح‌ها بیشتر می‌خوابیدم پسرها می‌آمدند بیدارم می‌کردند و می‌گفتند چقدر می‌خوابی وقتی بازی است.

همیشه هم بدون کفش بازی می‌کردیم به‌گونه‌ای که یک ناخن سالم هم برایم نمانده است، دوستانم که پاهایم را می‌بینند می‌گویند تو واقعا دختر هستی؟

ما در روستای بیسکاو زندگی می‌کردیم که 5 دقیقه تا سردشت که محل کار پدرم بود فاصله داشت، در بیسکاو در کپر زندگی می‌کردیم حتی برق هم نداشتیم و بعدها به سردشت رفتیم و در خانه‌ای زندگی‌ کردیم که برق داشت.

در بیسکاو همه به پدر و مادرم می‌گفتند چرا دخترتان‌ همیشه با پسرهاست و در خانه نیست، آسایش ما را گرفته است و همیشه در حال فوتبال بازی کردن است. آن زمان ما جام جهانی‌ها را با رادیو دنبال می‌کردیم چون اصلا برق نداشتیم که تلویزیون داشته باشیم.

همه به پدر و مادرم می‌گفتند در خانه نگهش دارید دختر است باید در کارهای خانه کمک کند و غذا بپزد، اما پدر و مادرم می‌گفتند دخترمان این‌جوری دوست دارد، چون پدرم خودش فوتبالیست بود از بابت کمک و حمایت‌های او خیالم راحت بود؛ هیچ‌وقت استرس خانواده‌ام را نداشتم که برایم محدودیت ایجاد کنند یا اینکه وسط بازی در کوچه بیایند و بگویند چرا در کوچه بازی می‌کنی.

  تیم ملی فوتسال بانوان ایران را از زمانی که شروع کرد تا امروز که دو بار قهرمان آسیا شده است چطور ارزیابی می‌کنید؟ آیا شایستگی این قهرمانی را داشت؟

بله شایستگی قهرمانی را داشتیم، سختی‌هایی را که بانوان فوتبالیست ایران کشیدند هیچ‌کس تجربه نکرده است، آن اوایل شرایطمان از جا و مکان تا خورد و خوراکمان خیلی بد بود، شرایط الآن تیم ملی در برابر آن زمان مثل یک هتل 10 ستاره است.

من بیش از 15 سال است که در تیم ملی هستم و بچه‌هایی که تازه به تیم ملی می‌آیند، زمانی که ما به تیم ملی آمدیم هنوز به دنیا نیامده بودند، همیشه به بچه‌های جدید می‌گویم که قدر شرایط این روزهایشان را بدانید، ما خیلی اذیت شدیم اما شما همه‌چیز در اختیارتان است و امروز دیگر بانوان دیده می‌شوند و حمایت‌ها از بانوان بیشتر شده است.می‌گویم همه سختی‌ها را ما کشیدیم حالا شما لذتش را ببرید، من 32 سال سن دارم و نهایتا یکی دو سال دیگر می‌توانم در تیم ملی بازی کنم، امیدوارم بچه‌های جدید مثل بازیکنان قدیمی که آمدند و تلاش کردند تا تیم ملی را به جایگاهی که دارد برسانند، تمام تلاششان را بکنند.

همه مربیان خانمی که تاکنون داشتم عالی بودند، از  صانعی و فراشی هم تشکر می‌کنم چون برای ما خیلی زحمت کشیدند و من این دو قهرمانی را مدیون این عزیزان هستم؛ خانم مظفر هم زحمات زیادی کشیده تا تیم را به این جایگاه برساند، وقتی‌که ما نایب‌قهرمان شدیم کسی فکرش را هم نمی‌کرد اصلا مقامی بیاوریم اما رفتیم نایب‌قهرمان شدیم و فینال را تنها با یک گل باختیم. امیدوارم بازیکنان جدید قدر این مربیان را بدانند و از حضورشان استفاده کنند و بار دیگر نیز به مقام قهرمانی برسند.

 شما بعد از قهرمانی به دیدار رئیس‌جمهور رفتید، تیتر اول رسانه‌ها شدید و در فضای مجازی خیلی موردتوجه قرار گرفتید، چه حسی داشتید که بالاخره بانوان پس از سال‌ها سکوت دیده شدند و به آن‌ها رسیدگی شد؟

حس خیلی خوبی بود، صانعی همیشه می‌گفت خوب است که مقام دومی و سومی بیاورید اما قهرمانی چیز دیگری است، دیده می‌شوید و مسئولین مجبور هستند و وظیفه‌شان است شما را حمایت کنند و نمی‌توانند نادیده‌تان بگیرند.

همیشه می‌گفت بروید برای دل خانواده‌تان بازی کنید و قهرمان بشوید و من این حرف‌ها را کاملا درک می‌کردم، خانواده‌هایمان برایمان خیلی زحمت کشیدند، من که می‌روم در زمین می‌جنگم برای پرچم ایران هست اما برای دل خانواده‌ام هم هست، به خاطر پدری که من را در آن روستای محروم و آن شرایط حمایت کرد.

هنوز که هنوز است همه از من می‌پرسند چطور از بشاگرد به اینجا رسیدی؟ حتی خیلی‌ها در بندرعباس هم نمی‌دانستند بشاگرد کجاست و من همه این‌ها را مدیون خانواده‌ام هستم. همین‌که بتوانم دل پدر و مادرم را شاد کنم برای من دنیا بود و بسیار ارزش داشت، این که پدرم با لذت بازی‌هایم را دنبال کند یا بپرسد نتیجه بازی چه شده است، این‌که خانواده‌ام برای پیشوازم به فرودگاه بیایند برایم یک دنیا است و امیدوارم این قهرمانی ذره‌ای از زحمات آن‌ها را جبران کرده باشد.

  قهرمانی شما در آسیا نام بشاگرد را در کشور احیا نکرد یا بهتر بگویم نگاه ها را به این خطه تغییر نداد؟

بله درگذشته اصلا کسی نمی‌دانست بشاگرد کجاست اما در حال حاضر شرایط خیلی بهتر شده است و خیلی خوب است که مردم می‌دانند از کجا آمده‌ام و به کجا رسیدم و اگر افراد با استعداد از محروم‌ترین نقاط حمایت بشوند می‌توانند به جایگاهی که باید برسند و رشد کنند.

  انتظارتان از مسئولین در خصوص پخش مسابقات از تلویزیون ملی چیست؟

هرکسی که جای ما باشد دوست دارد تلویزیون بازی‌اش را پخش کند، من دوست دارم وقتی بازی می‌کنم بدانم پدرم دارد بازی‌ام را تماشا می‌کند و این انرژی بیشتری به من می‌دهد و با خودم می‌گویم چون پدرم دارد بازی‌ام را تماشا می‌کند باید تلاشم را بیشتر کنم چراکه پدرم برای من اسطوره است.

ما هم انتظار داریم، وقتی فینال مسابقاتی در سطح آسیا برگزار می‌شود از تلویزیون هم پخش شود، شاید در روستایی اینترنت نباشد که بازی را از طریق اینترنت تماشا کنند کما این که پدر من هم نتوانسته بود بازی را ببیند و نتیجه را از طریق خواهرم پیگیری کرده بود.

  دخترهای دیگری هم در بشاگرد فوتبال بازی می‌کردند؟

در روستای ما دختران باید کمک مادرشان می‌بودند و در خانه کار می‌کردند، از رودخانه می‌آوردند و در تنور نان درست می‌کردند، هیچ دختری فوتبال بازی نمی‌کرد و من تنها بودم، همه به پدر و مادرم می‌گفتند چرا جلوی این دختر را نمی‌گیرید؟

  فکر می‌کردید که از بشاگرد به تیم ملی برسید؟

نه اصلا فکرش را نمی‌کردم، تفریح من توپ بود و همین‌که برایم توپ بخرند و سرگرم باشم کافی بود، پدرم در قطر فوتبالیست بود و یک‌بار که به سفر می‌رفت از او خواستم برایم توپ بیاورد و آورد، پسرها که توپشان خراب می‌شد از من می‌خواستند توپم را به آن‌ها بدهم چون در لیگ مسابقات بین روستاها شرکت می‌کردند و من که نمی‌توانستم در این مسابقات شرکت کنم دلم نمی‌خواست توپم را به آن‌ها بدهم اما پدرم را واسطه می‌کردند و بالاخره راضی می‌شدم. حالا هم روستایی‌هایم خیلی هوایم را دارند و هر بار می‌بینند خیلی ابراز احساسات می‌کنند و می‌گویند که برایم دعا کرده‌اند.

بزرگ‌تر که شدم از بیسکاو به سردشت رفتیم، هر بار توپ نداشتم با پسرخاله‌ام برای خرید توپ به میناب می‌رفتم، آن زمان ‌هم جاده روستای ما تا میناب صعب‌العبور و در مسیر رودخانه بود و بیش از 9 ساعت فاصله داشت، حالا این مسیر به سه ساعت رسیده است.

یک‌بار دخترعمویم که در میناب زندگی می‌کرد و علاقه من را می‌دید گفت اینجا برای دخترها تیم فوتبال دارد و بیا ثبت‌نام کن، من هم با دخترخاله‌ام به تربیت‌بدنی میناب رفتم، آن زمان مربی تیم میناب خانم زاهدی بود و من با هزینه سه هزار تومان ثبت‌نام کردم، آن‌قدر در روستا با پسرها بازی کرده بودم که اوایل در برخورد و بازی با دخترها خجالتی بودم.

شنیده بودم که بندرعباس تیم خیلی خوب دارد، آن زمان خانم اقبالی، حسینی، مرادی، سلطانی، روشنایی، عباس‌زاده در تیم بندرعباس بازی می‌کردند و خانم یوسفی و سپس خانم دارا مربی این تیم بودند. تیم بندرعباس برای خودش یک تیم ملی بود، دوست داشتم با این تیم بازی کنم و از مربی خواستم که تدارک یک بازی دوستانه با آن تیم را بدهد.

بالاخره با تیم بندرعباس بازی کردیم و بازی با نتیجه پنج بر چهار به نفع تیم بندرعباس به پایان رسید، دقیقه آخر یک گل را از دست دادیم و حتی می‌توانستیم مساوی هم بکنیم، بازیکنان تیم بندرعباس آن‌قدر ناراحت بودند که انگار باخته بودند و باور نمی‌کردند تیمی مثل میناب چهار گل به آن‌ها بزند، بعد از آن در بازی‌های استانی و سپس کشوری انتخاب‌شده و بازی کردم و پس از آن برای تیم ملی انتخاب شدم.

ابتدا یک سال در تیم جوانان فوتسال بانوان و سپس به تیم بزرگسالان رفتم، پس از مدتی از فوتسال بیرون رفته و به تیم ملی بزرگسالان فوتبال بانوان دعوت شدم که تازه به سرمربی گری خانم مظفر تشکیل‌شده بوده و همان سال به بازی‌های غرب آسیا رفتیم و قهرمان شدیم؛ دو سال فوتبال بازی کردم و زانوهایم آسیب دید و به فوتسال بازگشتم.

  شما هرسال گل‌های خوبی می‌زنید، فکر می‌کنید بازکن تکنیکی هستید یا به‌صورت اتفاقی این گل‌ها را به ثمر می‌رسانید؟

تکنیکی به شخصی مثل فالکائو گفته می‌شود، من یک‌چیزهایی بلدم اما خودم را تکنیکی نمی‌دانم، فکر می‌کنم در ضربه پشت پا قوی‌تر عمل می‌کنم، برای مثال در بازی‌های آسیایی 2015 یک موقعیت خوب پیش آمد و یک پاس خوب را با پشت پا گل کردم که بهترین گل تاریخ فوتسال شناخته‌شده است.

  آیا وقتی از مسابقات بازگشتید استقبال خوبی از شما شد؟ چه انتظاراتی از مسئولین داشتید؟

استقبال هم در تهران و هم در بندرعباس خیلی خوب بود، و آمدن پدر و مادرم به فرودگاه خیلی غافلگیر و خوشحالم کرد و البته کل خانواده‌ام و مسئولین هم به استقبال آمده بودند. همان روز که به بندرعباس رسیدم، مسئولان سه کارت ۵۰۰ هزار تومانی به عنوان هدیه تقدیم کردند که فکر کردم سکه است و با شوق و ذوق به پدرم دادم اما روز بعد متوجه شدم آن‌ها سکه نیستند.

 من از مسئولین استان هرمزگان انتظارات بیشتری دارم، چراکه در سال 2015 که قهرمان شدیم قول یک‌خانه را به من داده بودند که عملی نشد و گفتند قانون عوض‌شده است، مگر در المپیک مقام آورده‌ای؟!

به مسکن مهر که مراجعه کردم فهمیدم نامه‌ای از طرف اداره کل ورزش و جوانان هرمزگان فرستاده‌شده اما دیگر پیگیری نشده است، من نمی‌دانستم که اصلا قرار نیست خانه‌ای داده شود و چندین سال منتظر بودم و هرکس از من می‌پرسید می‌گفتم قول داده‌اند اما نامه‌ای برای من نیامده که پیگیری کنم.

حالا از سوی مسئولان ذی ربط گفته‌اند اگر بشود نهایتا یک زمین بتوانیم بدهیم آن‌هم اگر بشود و تهران قبول کند! من اگر پول داشتم خانه بسازم که درخواست نمی‌کردم به من در مسکن مهر خانه بدهند. 9 سالی که در بندرعباس بازی کردم در منزل دوستانم بودم و مزاحمشان!

من 15 سال است که عضو تیم ملی هستم، یک نایب‌قهرمانی و دو قهرمانی دارم، مسئولین استان می‌خواهند چه‌کاری برای من انجام دهند؟ خانه‌ای که قولش را داده بودند نمی‌خواهند بدهند؟ من هم دوست دارم هرجایی که رفتم بگویم استانم یک‌چیزی به من داده است.

به بازیکنان جدید تیم ملی از استان‌های دیگر قول زمین و خانه داده‌اند، کاری به آن‌ها ندارم، من که 15 سال در تیم ملی بوده‌ام و از آن سالی که نایب‌قهرمان شدیم به من قول داده‌اند تکلیفم چیست؟ نمی‌دانم چرا خانه‌ای که قرار است به من بدهند هرچه می‌سازند درست نمی‌شود که این‌همه سال طول کشیده است؟

به‌هرحال من هزینه ساخت خانه را ندارم اگر می‌توانند یک‌خانه به من بدهند و سرکارم نگذارند، اگر نامه‌ای در کار است به خودم بدهند تا به تهران ببرم و پیگیرش شوم.

  گفتید که در بندرعباس تیمی نیست و شما 6 سال است در اهواز بازی می‌کنید، در این خصوص چه انتظاری از مسئولین دارید؟

من و خانم اقبالی سال‌هاست در استان‌های دیگریم، هرکسی دوست دارد در استان خودش بازی کند، زمانی که در تیم تجارت‌خانه جنوب بازی می‌کردم بهترین تیم را داشتیم اما تیم منحل شد.

 بعد به تیم آرش منطقه ویژه رفتم و آنجا بدون هیچ‌چیزی بازی کردم، اما بالاخره من هم احتیاج به پول داشتم و به سنی رسیده بودم که واقعا خجالت می‌کشیدم از پدرم پول بگیرم، ما 8 بچه‌ایم و پدرم نمی‌تواند هم‌خرج من را بدهد که در بندرعباس بازی کنم و هم‌خرج زندگی و دانشگاه بچه‌های دیگرش را!

خانم دارا از من خواست که در بندرعباس بمانم، من گفتم می‌مانم اما باید اسپانسر پیدا کنید، اسپانسر هم پیدا نشد و من به رشت رفتم و آن‌قدر شرایطش بد بود که همان دو هفته اول آنجا را رها کردم و یک سال زندگی‌ام هدر رفت، پس از آن به اهواز رفتم و گفتند اگر قهرمان شوی درصدی به قراردادت اضافه می‌کنیم که خدا را شکر قهرمان‌ هم شدیم.

  آیا شما آرزوی رفتن به ورزشگاه برای دیدن بازی‌های فوتبال را ندارید؟

من دوست ندارم به کشورم توهین کنم اما خیلی دوست ندارم با این شرایط به ورزشگاه بروم، شرایط فرهنگی ورزشگاه‌های کشور اصلا مناسب نیست، البته خیلی‌ها دوست دارند بروند اما من شخصا هم‌چین فضایی را دوست ندارم.

البته که من هم دوست دارم به ورزشگاه بروم اما نه با این شرایط، برای مثال در انگلیس تماشاگران‌ همه در کنار هم خیلی خوب تیمشان را تشویق می‌کنند اما در ایران به بازیکنی که دارد برای تیمش زحمت می‌کشد فحش و ناسزا می‌گویند.

  نظرتان در خصوص عکسی که از شما و مادرتان منتشر کرد و   بازخوردهایش در  فضای مجازی، چیست؟

در شبکه‌های مجازی این عکس را دیدم و خیلی خوشحال شدم، البته خیلی در خصوص حجاب مادرم صحبت کرده بودند، من از زمانی که مادرم را به یاد می‌آورم با همین ظاهر بوده و اصلا به خاطر آمدن به استقبال من اینگونه ظاهرنشده است، مادرم یک زن روستایی است که اصلا نمی‌دانست می‌آید و عکسی از او گرفته و در فضای مجازی منتشر می‌شود و آن‌قدر در موردش حرف زده می‌شود.

  بازخورد ملی پوشان فوتسال آقایان نسبت به قهرمانی شما چگونه بود؟

خیلی خوشحال شدند، پسرهای فوتسال کشورمان بسیار خوب هستند و صانعی برای هر دو تیم زحمات بسیاری می‌کشد.

  آرزویتان در زندگی چیست؟

خدا را شکر به تمام آرزوهایم رسیده‌ام و نمی‌توانم ناشکری کنم، شاید بهترین بازیکن یا خانم گل آسیا شدن جزء آرزوهایم باشد که شرایطش برایم پیش نیامد اما برای خانم کریمی، اعتدادی و شیربیگی خیلی خوشحال شدم؛ شاید آن‌ها بیشتر از من این عنوان‌ها را دوست داشته‌اند چون همیشه آرزو کرده‌ام خداوند هرچه هم‌تیمی‌هایم می‌خواهند به آن‌ها بدهد. 

من هم قهرمان  آسیا، هم بهترین بازیکنی کشورم  و هم باعث خوشحالی پدر و مادرم  شده ام و خدا را شکر می‌کنم.

دیدگاه ها (0)
img