12

مهر

1403


فرهنگی و هنری

11 تیر 1397 07:46 0 کامنت

صبح ساحل ، هنری - ستاره محمودی در سینما ستاره شهر بندرعباس کتاب شازده کوچولو اثر آنتوان دو سنت اگزوپری که یکی از پرفروش ترین و خوانده شده ترین کتاب های فرانسوی زبان است، مورد نقد و  بررسی قرار گرفت. 

به گزارش صبح ساحل در این نشست امین صدقی، سرپرست خانه ی هنرمندان جنوب، به نقد و بررسی این کتاب پرداخت و گفت: سنت اگزوپری خلبانی فرانسوی بود که هواپیمایش بر فراز صحرای آفریقا دچار نقص فنی شد و همان جا فرود آمد. این حادثه الهام بخش خلق کتاب شازده کوچولو بود.

 این داستان علاوه بر اینکه دارای جلوه های سورئالیستی یا همان فراواقع گرایی ست، به شدت رنگ و بوی سمبولیسم یا نمادگرایی را نیز دارد. پس از انتشار کتاب سنت اگزوپری اذعان می دارد گلی که در داستان، شازده کوچولو را اهلی کرده بود، نماد همسر وی بود. میتوان گفت هفت سیاره ای که شازده کوچولو در آنها توقف می نماید، نماد هفت شهر عشق  می باشند که پس از عبور از آن ها انسان به تکامل می  رسد. 

یکی از دلایل این گفته این است که  نویسندگان قرن بیستم به سمت عرفان شرقی بسیار گرایش داشته اند. همچنین می توان این هفت سیاره را به صورت دیگری تحلیل کرد. هر کدام از این سیارات می توانند بیانگر یکی از ویژکی های روانی انسان باشد که هر فرد باید بتواند در رویارویی  با آن ها، از آن ها عبور کرده و سرانجام به آرامش برسد. 

بررسی داستان 

صدقی با دیگر شرکت کنندگان متفق النظر بودند که : شازده کوچولو سفر خود را با یک سوال آغاز میکند  آیا چیزی بهتر از گل خود پیدا می کنم؟ گلی که می تواند علاوه بر معشوق نماد هر چیزی باشد. مانند خدا یا یک حس خوب. در سیاره ی شازده کوچولو گیاه بد نیز رشد می کند. گیاهی به نام بائوباب که اگر از بین نرود نه تمام سیاره را احاطه می کند. این گیاه هم معنایی پنهانی دارد که میتواند نمایانگر حس های بد باشد که اگر از بین نروند نه تنها خود فرد بلکه پیرامون او را نیز نابود می کنند. 

 در سیاره اول شازده کوچولو با پادشاهى روبرو می شود که خود را برتر از همه می بیند و هیچکس را به بالاتر یا مساوی با خودش قبول ندارد. در واقع این پادشاه نماد یکی از خصوصیات انسانی یعنی سلطه جویی و قدرت طلبی است. فردی که مدام به همه دستور میدهند اما پس از رویارویی و صحبت هايي چالش برانگيز با شازده کوچولو ، دستورهایش ، خواهش هایی ملتمسانه جلوه میکنند. 

شازده کوچولو در سیاره ی دوم با مرد مغروری مواجه شد که هیچ چیز به جز تایید از سوی دیگران برای وی ارزشمند نبود. گویا این فرد نماد جامعه ی امروز ما است. امروزه ما آدم ها هرکاری میکنیم تا نظر مثبت مردم را جلب کنیم!

در سیاره ی بعدی فرد سرخوشی زندگی میکرد که از این سرخوشی زودگذر خود لذت نمیبرد. گویا همين خوشحالی کوتاه و غیر منطقی، دلیل ناراحتی او بود.  نکته حائز اهمیت در سیاره سوم این است که حتی سرخوشی باید در حد تعادل باشد وگرنه باعث اندوه و ناراحتی می شود.

سیاره ی چهارم ، جایگاه مرد تاجر است. تاجری که مدام در حال شمارش و محاسبه ی ستاره هایی بود که نسبت به آنها مالکیت نداشت.

مرد تاجر نماد انسان هایی ست که بی قید در بند مادیات و پول هستند.  بسیار تلاش میکنند تا صاحب مال و ثروت شوند اما پس از دستيابي به آن، هدف دیگری ندارند. گویی که آن ها در اختیار پول هستند نه پول در اختیار آنها. 

شاید سیاره ی پنجم، سیاره ای باشد که ما نیز همانند شازده کوچولو در آن مدتی طولانی توقف کرده باشیم.در این سیاره شازده کوچولو با مرد چراغچی ملاقات میکند. این مرد چراغی دارد که موظف به خاموش و روشن کردن آن است و در طول روز تنها هشت ثانیه وقت برای استراحت دارد. مرد چراغچی نماد افرادی است که از صبح تا عصر سر کار میروند و از کاری که میکنند لذت نمیبرند و  بدون اینکه از خود سوال کنند اگر لحظه ای از کار دست بکشم چه میشود، بی وقفه مشغول به انجام مسئوليت کورکورانه خود هستند. بر خلاف دیگر افرادی که شازده کوچولو با آن ها ملاقات می کند، مرد چراغ چی کسی که شازده کوچولو با او ارتباط میگیرد و به دوستی او دل میبندد اما می گوید: حیف که دو نفر در این سیاره جای نمیگیرند. منظور این است که تو آنقدر درگیر کار و مسئوليت خودت هستی که حضور من در کنارت معنایی ندارد.  نکته قابل توجه در سیاره پنجم این است که انجام کاری که به آن علاقه نمی ورزیم و با ارزش های ما مطابقت ندارد، ما را از اصالتمان دور میکند. 

سیاره ی ششم ، سیاره مرد جغرافی دان است. جغرافي دان را به عنوان فردی جستجوگر می شناسیم. کسی که به مکان های ناشناخته می رود و آن ها را کشف میکند اما جغرافی دان روایت شازده کوچولو اینگونه نیست. در وهله ی نخست که شازده کوچولو با او دیدار میکند او در حال نوشتن کتاب بزرگی است. کتابی که صرفا از گفته های دیگران نوشته شده است. مرد جغرافی دان را به عنوان فردی فرصت طلب ارزیابی میکنیم. اینطور به نظر می رسد که دستآورد های دیگران به نام او تمام میشود. 

اخرین سیاره ای که شازده کوچولو در ان توقف میکند، زمین است. مهم ترین بخش این سفر، ملاقات با روباه است. روباهی که در نظر همه ی ما مکّار است اما دوست خوبی برای شازده کوچولو میشود و به او چيز های بسياري یاد میدهد. مثلا روباه برای شازده کوچولو از عاشق شدن می گوید:

روباه گفت: این چیزی است که امروزه دارد فراموش می شود. یعنی «پیوند بستن»... 

- پیوند بستن؟ 

روباه گفت: البته. مثلاْ تو برای من هنوز پسربچه ای بیشتر نیستی، مثل صدهزار پسربچه ی دیگر. نه من به تو احتیاج دارم و نه تو به من احتیاج داری. من هم برای تو روباهی بیشتر نیستم، مثل صدهزار روباه دیگر. ولی اگر تو مرا اهلی کنی، هردو به هم احتیاج خواهیم داشت. تو برای من یگانه ی جهان خواهی شد و من برای تو یگانه ی جهان خواهم شد.

سفر به زمین باعث تکامل شازده کوچولو می شود اما در آنجا سکونت نمی گزیند چرا که مجبور است به پیش گل خود برگردد.

ملاقات خلبان با شازده کوچولو اخرین بخش داستان است که کتاب با همین قسمت شروع می شود. این دو پس از برخورد با هم ابتدا نسبت به یکدیگر بی اعتنا هستند و سپس با هم براي یافتن آب صحراي آفريقا را می گردند. در انتهای داستان، خلبان پس از اینکه سفرها و داستان های شازده کوچولو را  می شنود، نسبت به او علاقه مند می شود و خود را اهلی او می پندارد.

 گویی که اهلی شدن و اهلی کردن راه و رسم زمینیان برای زندگی است. از دلایل ایجاد این علاقه میتوان به این اشاره کرد که خلبان و شازده کوچولو یک دیگر را همانگونه که بودند، پذیرفتند.

در پایان صدقی اشاره کرد: سفر در این سیارات همانند گذران زندگی برای انسان هاست. در طول زندگی ما با ویژگی های بسياري که ریشه در ذات ما دارند دسته و پنج نرم می کنیم اما بايد حواسمان باشد که این ویژگی ها ما را از اصل خود دور نکند و همواره به ارزش های خود توجه کنیم.

دیدگاه ها (0)
img