03

دی

1403


فرهنگی و هنری

11 مهر 1397 08:20 0 کامنت

صبح ساحل ، هنری - بهروز عباسی در ادامه سلسله یادداشت ها شبانه از شهر بندرعباس در این شماره نگاهی می اندازیم به خیابان های اطراف پارک جنگلی تا اول فرودگاه.

شبگردی حالا کمی راحت تر شده، دمای هوا در حال پایین آمدن است و این برای یک شبگرد پیاده خبر خوبی است، ساعت از سه گذشته بود که از خانه خارج شدم، آسمان و شهر با کمک ماه کامل،روشن تر از شبهای گذشته است، به سمت پارک جنگلی حرکت می کنم، مرد رفتگر با لباس نارنجی و بدون شب نما در حال جارو کردن است،همزمان تاکسی نارنجی مخصوص فرودگاه با سرعتی که به بی خیالی شبیه است از کنار ما رد می شود،این موقع شب چرا به فرودگاه می رود؟خودم  به ذهن خودم پاسخی می دهم شاید پروازی در حال نشستن است،خود پرسشگر از خود پاسخگو راضی می شود.با کفش های ورزشی با چابکی به سمت دیگر خیابان می روم به درخت هایی نگاه می کنم که کارگران بلوچ در لای شاخه ها کیف و لباس های خود را آویزان کرده اند، چند کارگر در اطراف دراز کشیده اند  یکی از آنها بیدار است و با گوشی موبایلش دارد چیزی را می بیند، حضور من را احساس نمی کند، موشی از کنار پایم به سرعت رد می شود، چشمم به آسفالت کف خیابان می افتد، تصویر جالبی می بینم یکی از کارگرها شماره موبایلش را روی آسفالت نوشته است.به قدم زدن ادامه می دهم  نرسیده به فرودگاه نوزده کارگر بلوچ به شکل یک دایره بزرگ دور تا دور هم به خواب رفته اند ، وسط دایره کلمن آبی کوچکی قرار دارد، یک لیوان پلاستیکی سفید با بند از او آویزان شده، دقایقی به آنها نگاه می کنم .ماشین کلانتری از کنارم رد می شود   به هم نگاه می کنیم،نیمه شب به شکل بی خودی نگاه ها مرموز می  شوند ،این حس را بارها تجربه کرده ام.احساس ناامنی می کنم تصمیم می گیرم به خانه برگردم در راه بازگشت نرسیده به پمپ بنزین بلال چشمم به نمایشگاه بزرگ ماشینی افتاد،هشت ماشین تمیز در فضایی شیشه ای و پر از نور و به نظر خنک در حال استراحت بودند.

دیدگاه ها (0)
img