02

دی

1403


حوادث

18 دی 1391 11:31 0 کامنت

صبح ساحل، حوادث _  پدر و مادر برای آخرین بار پارچه سفید را از روی صورت زیبا و معصوم پسر کوچکشان را کنار می زنند و به او خیره می شوند، چه آرام در خواب عمیقی فرو رفته است لحظات سخت و طاقت فرسای ست لحظات وداع با جگرگوشه و سپردان او  به آغوش خاک سرد. از مرگ 22 روز محسن می گذرد  مرگی که هنوز خانواده آن را باور ندارند و در شوک به سر می برنند، آنها  هنوز جواب سوالشان را نمی دانند که علت مرگ محسن چه بوده است... پسر بچه 2 ساله  با شنیدن صدا از خواب بیدار می شود. تشنه است آب می خورد ولی بلافاصله استفراغ می کند. مادر احتمال می دهد شاید محسن سرما خورده است، دست و صورتش را می شوید تا ساعاتی بعد او را به مرکز درمانی ببرد. ساعت 6 و نیم صبح روز چهاردهم آذرماه جاری است.دختر ، پسر و مرد خانه همه در حال آماده شدن برای رفتن به مدرسه و اداره هستند که محسن با دیدن آنها  بهانه اش شروع می شود و می خواهد دنبال آنها برود. پدر برای آرام کردن وی، او را به آغوش می گیرد و دقایقی سوار بر ماشین می شود.  محمد سعید، برادرش را بغل می کند و پس از خرید کیک و شیر از مغازه کنار منزل، او را به دست مادر می سپرد  و به همراه سنا خواهرش و پدر راهی می شود. 

 

آخرین شیطنت های محسن

 

"بعد از رفتن آنها از خانه، من و محسن به خواب رفتیم ساعت حدودا  9 و نیم صبح بود که از خواب بیدار شدیم. پسرم  را به حمام بردم  ومانند همیشه سالم و بازیگوش در وان مشغول بازی شد، لحظاتی بعد او را به زور از آب جدا کردم  اگر می دانستم که این لحظات آخر عمرش است می گذاشتم هر چقدر دوست داشت بازی کند ..."مادر این را می گوید و بغض اجازه نمی دهد که ادامه دهد... محسن کوچولو ناگهان  پس از خوردن شیر پاکتی، استفراغ می کند.  مادر با دیدن این اوضاع  پسر بچه را آماده می کند  و به سمت مطب دکتر به راه  می افتند اما پزشک بعداز ظهرها در مطب حاضر می شد. زن جوان  نمی تواند تا بعدازظهر صبر کند به همین علت دست کودکش را می گیرد و به بیمارستان کودکان می رود. آنجا  خیلی شلوغ است مادران و پدران، دست کودک بیمارشان  را گرفته و منتظر نوبت هستند. یکی از پرستاران به او می گوید که به درمانگاه شماره 2 کنار بیمارستان برود. ساعت  حدودا 12 و نیم ظهر است. پزشک پس از معاینه و دیدن کبودی دور چشم کودک به زن جوان می گوید  شاید آب بدنش کم شده است  او را به اورژانس ببرد تا بستری شود...

 

 از کار افتادن ضربان قلب  وتلاش برای زندگی

 

 زن با استرس زیاد، دوباره کودکش را به بیمارستان انتقال می دهد. ارجمند می گوید:" با این که بیمارستان شلوغ بود فرزندم را در آنجا بستری کردم  ساعت یک و نیم بود که سرم به دست پسرم وصل شد   دو ساعت بعد از این قضیه دیدم  صورت محسن کبود شده است شوکه شده بودم سریع پرستار را صدا زدم،کادر درمانی به سرعت خود را بر بالین پسرم رسانند و  شنیدم که گفتن این پسر ایست قلبی کرده  و مرگ  مغزی شده است". زن دیوانه وار، دور اتاق می چرخد باورش نمی شود که پسرش که تا ساعتی قبل بالا و پایین می پرید و بازیگوشی می کرد الان با جسم بی حرکت او روبرو شود... "کادر درمانی یک ساعتی بر روی بدن  پسرم عمل احیاء انجام می دهند تا آنکه دوباره قلبش به تپش می افتد خیلی خوشحال شدم اما یک دفعه دیدم  پسرم به کما رفت و به من گفتند پسرت را به بخش (آی سی یو)  ببر. نمی دانستم چکار کنم،دست و پاهایم می لرزید نای حرکت نداشتم برانکارد خالی هم نداشتند  که پسرم روی آن بخوابانم، شوهرم هم بندر نبود که ازش کمک بخواهم،چرا کادر درمانی نمی دانند من مادرم چرا فرزند بدحال  رابه دست من دادند؟.." .  در حالی که مادر با چشمانی اشک بار فرزندش را به آغوش  کشیده است به سختی با یکی از پرستاران که کپسول اکسیژن در دست دارد  در راهروی بیمارستان گام بر می دارد... 

 

  شنیدن خبر غیرمنتظره

 

  بعداز ظهر یوسف یوسفی با شنیدن اینکه پسرش با کاهش آب بدن  در بیمارستان کودکان بستری است به سرعت خود  را از بستک به محل  می رساند . او هیچ وقت تصور نمی کرد که با جسم بی حرکت پسرش روبرو شود که با اکسیژن زنده است به همین علت، خود را آماده کرده بود که ساعاتی نزد پسرش بماند و با بهتر شدن احوال جسمی اش او را به منزل برساند.

 

 یوسفی می گوید:"زمانی که به بیمارستان رسیدم باورم نشد که محسن به این حال و روز افتاده باشد نمی دانم چه شد صبح که از خانه خارج شدم حال محسن خوب  و مانند همیشه شیرین زبان  و بود ...". مادر و پدر هر روز به نزد محسن می روند و با  او حرف می زنند، قصه می گویند، بازی می کنند و می دانند که پسرشان به صحبت های آنها  عکس العمل نشان می دهد . چند روزی از این ماجرا می گذرد، یکی از دوستان یوسفی که در شیراز پزشک است میزان فند خون محسن را می پرسد که  یوسفی  از پرستارها این را می خواهد.  " زمانی که من گفتم قند خون پسرم چند است گویا آنها یادشان آمد که باید آن  را کنترل کنند یکی از پرستارها قند خون  پسرم را  گرفت 480 میلی گرم در دسی لیتر بود باورم نمی شد، چرا متخصص مغز اعصاب، دیر بر بالین پسرم رسید؟ چرا رزیدنت از طریق تلفن دستورات پزشکی را از متخصص می گرفت  و بر روی پسرم پیاده می کرد؟ اگر از همان اول خود متخصص حضور داشت شاید الان پسرم زنده بود ..". یوسفی با صدای گرفته ادامه می دهد:" در روزهای آخر متخصص مغز و اعصاب علائم حیاتی پسرم را کنترل کرد ".

 

 پایان زندگی کوتاه

 

 26 آذرماه است و  مادر ساعت9 صبح  به دیدن محسنش می رود. او هنوز بی حرکت بر روی تخت افتاده است . مادر امیدش را از دست نمی دهد و مانند روزهای دیگر دست کوچک پسر را می فشارد و از خانه و خواهر و برادرهایش سخن می گوید و اینکه آنها هر روز به تو سر می زنند، خانه بدون تو سکوت و کور است . زن جوان سعی می کند جلوی ریختن اشکش را بگیرد که نکند پسرش چشمش را باز کند و با دیدن صورت خیس ناراحت شود... مادر غرق در صحبت کردن با محسن است که یادش می رود که وقت ملاقات گذاشته وباید اتاق را ترک کند اما با شنیدن صدای پرستار به خود می آید . نمی داند چرا نمی تواند این بار پسرش را ترک کند . حس مادرانش می گوید که دیگر نمی تواند او  را ببیند اما به خود می جنگد که حتما بعدازظهر دوباره محسن  را می بیند و صورتش را نوازش می کند... صدای زنگ تلفن  منزل به صدا در می آید مادر یک دفعه با شنیدن صدا دلش به شور می افتد به سرعت تلفن را جواب می دهد همسرش است باصدای گرفته و حزن آلود... زن بدون اینکه گوشی را قطع کند آماده می شود تا به بیمارستان برود در طی مسیر فقط اشک می ریخت و دعا می کرد اشتباه شده باشد که محسن از دنیا رفته است... 

 

 نامشخص بودن علت  بیماری

 

 رییس روابط عمومی دانشگاه علوم پزشکی هرمزگان در خصوص این حادثه می گوید:"به گفته کادر درمانی بیمارستان کودکان، این کودک با داشتن استفراغ مکرر  وارد بیمارستان شده است و به محض ورود به اورژانس، مراحل اولیه درمان از جمله قند خون  بر روی بیمار انجام شده است که قند خون بیمار 85 میلی گرم در دسی لیتر بوده است". دکتر فاطمه نوروزیان  می افزاید:"کودک در همان دقایق اولیه، با کاهش  سطح هوشیاری روبرو بوده است و دچار ایست قلبی و تنفسی می شود وپس از احیاء،  امید چندانی به زنده ماندش نبود اما با این حال با اصرار خانواده، کادر درمانی، بیمار را  بستری می کنند".  وی ادامه می دهد:"هنوز علت اصلی این بیماری مشخص نشده  و علت آن منوط به جواب آزمایش که به مرکز فرستاده شده است اما بر اساس شواهد احتمال می رود کودک بر اثر  عفونت ویروسی و نوعی مسمومیت مبتلا شده بود".    دکتر نوروزیان با بیان اینکه خانواده پسر بچه بیان داشتند که رزیدنت ارشد بدون حضور پزشک و با تلفن ، اقدام به انجام مراحل درمانی می کردند می گوید:"در نبود پزشک رزیدنت ارشد می تواند دستورات پزشک را از طریق تلفن  اجرا می کندو در بیمارستان آموزشی در همه جای دنیا، اول رزیدنت بیمار را می بیند بعد پزشک".

 

 اکنون محسن کوچولو در آرامستان پارسیان آرام گرفته است و...

 

دیدگاه ها (0)
img