29

آبان

1403


اجتماعی

31 فروردین 1392 09:25 0 کامنت

صبح ساحل، اجتماعی _ یک: سالهای 53و54، دانشسرای مرزنشینان بندرعباس مملو از دانش آموزودانشجویانی بود که ازسراسرکشوربه هرمزگان که هنوزنامش استان ساحلی بود، آمده بودند. من دبیرستان را تمام کرده بودم ومنتظر اعلام قبولی دانشگاهها.ازمیان آن همه دانشجویی که حلقه های متنوعی را در اردوگاه ایجاد کرده بودند،جمعی کوچک و چندنفره توجهم را بیشتر جلب کرد،این جمع چه درخوابگاه و چه سلف سرویس باهم بحث مسایل فرهنگی استان داشتندوالبته آن موقع بیشتر موسیقی محلی.کاست های متنوعی همیشه در جیب داشتند.جوانی خنده رو،بلندبالا ولاعراندام که دانشجوی رشته جالب بیمه نمی دانم در کدام دانشگاه درس می خواند در این حلقه که همه همزبان هم بودند،حضورداشت و این اولین آشنایی من با مردی بود که سرنوشت بعدها از نظرصنفی ما را بهم گره زد.اردوی 54پایان یافت وهرکدام به سفرآینده ی خود رفتند،ازجمله منیری که به صداوسیماپیوست و من راهی دانشگاه فردوسی مشهد شدم.

 دو: گمانم سال60بود که اعلام شد حاج قاسم به فرمانداری شهرستان بندرعباس منصوب شده است.از آنجاکه وی به حزب جمهوری اسلامی پیوسته بود این انتصاب برایم عیرمنتظره نبود ولی میدانستم که فردی علاقمند به طرح و حل مسایل ومشکلات شهری است، حتی از نظر من که حزبی نبودم حضورحاج فاسم درمسند فرمانداری فرصتی بود تا مسایل شهری اعم ازفرهنگی وغیره مجال طرح بیابند نگاه کارشناسانه به آنها بشود.زمان زمان جنگ و هیاهوی خاص انقلابی بود.تلمباری از مشکلات فراروی فرماندارجدید قرارداشت، از مسایل سیاسی گرفته تا تشکیل شوراهای محلات شهر و روستا،اگرچه سیاست حزب این بود که غیرحزبیها راوارد و شریک طرحهای خود نکند ولی روحیه ی معتدل کرمی فرماندار این سیاست را نادیده می گرفت وبه همدیشی همه افکار توجه داشت و این از نظرحزب پاگذاشتن بیرون از دایره ی خودیها بود.

  سه: رییس شورای محله ی الشهدا(2) بودم و فرصتی بود تا هرازچندگاهی فرماندارکرمی راببینم و به طرح و بررسی موضوعات فرهنگی بپردازیم،نیکوکام ازجمله افراد فعال با روحیه یی شبیه حاج قاسم همواره این ارتباطات را تسهیل می کرد ونقش موثری در عمران محلات بندرآن روزگار داشت.حضور این نوع تفکر در اطراف فرماندارکرمی او را به شخصیتی قابل قبول در نزدهمه سلایق درآورده بود.بهترین محصول این دوره شاید تولدصبح ساحل بود.صبح ساحلی که دوستان حزبی می خواستند ارگان آنها باشد تا انعکاس و طرح خواسته های مردمی. برگزاری جداگانه دو نماز عید فطربرای اولین باردربندرعباس، اگرچه از  آغازجنگی بین دو جناح استانی خبرمیداد، ولی فرماندار جوان رادرانتخابی سخت قرار داده بود.

 چهار: باتعطیلی حزب جمهوری اسلامی بدستورامام(ره) گویی حاج قاسم تولددیگری یافت و صبح ساحل راه نوی را برای عرض اندام پیش پایش گذاشته شد و شایدهمین آغازتنش فراتر از سیاسی جناح حاکم استان با حاج قاسمی بود که می خواست دیگرحزبی رفتار نکند.اقدام کاندیداتوری در مجلس چهارم فصل جدیدی برای حاج قاسم بود تا دوستانی که با تمام توانش از آنها حمایت کرده بود به محک تاریخ بزند که زد و آنها دراین آزمون قبول نشدند ولی حاج قاسم  کارنامه اش رابا موفقیت از این آزمون  گرفت. این شخصیت با روحیه صبوری و تعاملی که داشت در مقابل نامهربانی ها، فشار روانی زیادی تحمل کرد که روح و جسم اورا به شدت تحت تاثیرخود قرار داد.

 پنج: مرحوم سیدزاده استاندارهرمزگان شده بود،حاج قاسم را که چندی بود از فرمانداری بندر رفته بود به سمت فرمانداررودان منصوب کرد.اماگویی جناح حاکم از این انتصاب استانداروقت خوشش نیامده بود.درفرودگاه حاج قاسم را دیدم، بعداز احوال پرسی ،گفتم عازم تهرانی؟گفت منتظرپروازشیرازهستم! شیراز برای چی؟گفت اخیرا بدنم شبهاکمی درد می کند و برای چک آپ به شیرازمی روم، این اولین شکایت ازرنجی بود که می برد،درحالیکه می پنداشتم دردی موضعی وزودگذرست وشایدخودش هم تا آن روز،برایش آرزوی بهبودی کردم . بعد از آن از صبح ساحل که مدتی توقف انتشارداشت پرسیدم،گفت:کارکردن خیلی سخت است وآقایان تحملش را ندارن،هزینه ها هم سرسام آوراست، ولی سیدزاده خیلی مسّر است.گفتم اگر کاغذ داری فرصت خوبی است حتما استفاده کن. گفت مشکل کاغذ نداریم ولی مشکل اصلی دوستان هستند!بعد از این گفتگوی کوتاه، من به تهران پروازکردم و حاج قاسم منتظرپروازش ماند...

  شش: صبح ساحل باجدیت سیدزاده مجددا شروع به کار کرد،اما این باربامسئولیت جوانی پرانرژی وبا انگیزه،این دروره صبح ساحل که هم به لحاظ محتواوهم به لحاظ شکل وفرم بندی صفحات وکیفیت چاپ با دوره های قبل تفاوت بسیارداشت باید دوره ی خورشیدزاده نام گذاشت.باپشت کار خورشیدزاده صبح ساحل روبه توسعه و گسترش گذاشت، اگرچه به گفته حاج قاسم حتی دوستان سیدزاده نیزتحمل انعکاس مطالب واقعی نداشتند.

 هفت: دیگه همه می دانستند که حاج قاسم در جدال با غده ی بدخیمی است که هروز عرصه را برآن تنگ تر می کند.هرازچندگاهی که اورا در ماشین می دیدم طبق معمول لبخندملیحی به لب داشت، اما عمق دردش نمی دانستم. دردادگاهی که به دلیل شکایت واهی دالمن شهردارسابق بندرعلیه ندای هرمزگان داشتم،وقتی هیات منصفه آمدندو درجایگاه قرارگرفتند،دیدم حاج قاسم با کمک پسرکوچکش که از آن پس همیشه کنار پدربود وارد چایگاه هیات منصفه شد.تاره فهمیدم که مرض حاج قاسم چقدرجدی است،خیلی متاثر شدم.یک روزرفتم صبح ساحل درحالیکه آدرس چندمرکزدرمانی خارجی داشتم،درجوابم گفت: خارج رفتم وجواب آنها منفی بوده و گفتن اگردستکاری نکنی تحریک پذیری آن کمترمی شود و بعد با تاکیدی خاص گفت: من مشکلم را پذیرفتم وخودم را برای رو در رویی با آن در هرشرایطی آماده کردم و بعد...پناه برخدا! گفتم:مرحبا بر تو وتوکلی که داری...بغض کرده درماشین پشت سرترافیک ماشین هایی که هرکدام باسلایق مختلف آمده بودند تا حاج قاسم را دراین سفربی بازگشت بدرقه کنند به مرورآن چه که از این سفرکرده دیده وشنیده بودم می پرداختم.حضورحاج قاسم در جمع مدیران مسئول غنیمتی بود که بارها نمود آن را دیده بودیم، آخرین باردر خانه اش در حالیکه صدایش خبراز شتاب گرفتن غده میداد،حرفهای ماندنی برای ما مطبوعاتی زد.ازهمدلی وهمراهی صنفی مطبوعات استان سخن گفت،به خودش وما توصیه کرد تا ید واحد باشیم ووحدتمان دچارتزلزل نگردد که مخالفان اطلاع رسانی از وحدت ما می ترسند.وفاق و همدلی ابزار توسعه وپیشرفت نشریات استان است،تا مسئولان این را نبینند بدانید که مطبوعات را جدی نمی گیرند.وفاق و همدلی نعمتی که امیدوارم ازپرواز این پیشکسوت عزیز همواره بخاطرمان بماند و از تکرویها خوداری کنیم.به خود که آمدم بهشت زهرا بودیم، قطعه ی مفاخر و هنرمندان استان،در حالیکه مرکب آن بزرگواربسوی خانه ابدیش می شتافت باخود می گفتم: مرحبابرتووتوکلی به خرج دادی تازمانی بیشتر در جمع ما با شی!

حاج قاسم پروازت را همیشه به خاطرخواهم سپرد.روحت شاد. 

  غلامحسین عطایی (مدیرمسئول و صاحب امتیاز روزنامه ندای هرمزگان)

دیدگاه ها (0)
img