29

آبان

1403


اجتماعی

07 دی 1398 09:04 0 کامنت

مادر شهید آرمون گفت: صبح روز یکشنبه سال ۶۸ غلام همراه با چهار نفر دیگر برای بازدید از جزایر تنب کوچک و بزرگ رفته بودند که در درگیری با قاچاقچیان یک نفر از آنها زنده ماند و جسد بقیه آنها در آبهای نیلگون خلیج فارس ماند تا برای همیشه سنگربانان این دریای بزرگ باشند.

به گزارش صبح ساحل به نقل از هرمز؛ شهادت، پایان زندگی بلکه آغاز حیات است و هیچ چیز نزد خداوند محبوب تر از قطره ی خونی که در راه او ریخته شود، نیست و همان گونه که ایزد منان در قرآن فرموده شهدا زنده اند پس بی شک شهادت راهی برای رسیدن به زندگی جاودانه سرشار از رضایت خداوند است.

امروز امنیت و آرامش جمهوری اسلامی ایران و استمرار دین خدا مدیون خون شهدایی است که با اخلاص و فداکاری از جان خود گذشتند؛ تا ملت ایران با عزت و اقتدار گام اول انقلاب را پشت سر بگذارند و با تبعیت از رهبری گام های خود را استوارتر از پیش در گام دوم انقلاب بر دارند.

زنده نگه داشتن نام و یاد شهدا در جامعه اسلامی برکت فراوانی داشته و سبب می شود همیشه ما یادمان باشد که امنیتی که داریم و با آسایش می توانیم در کوچه و خیابان های شهرمان قدم برداریم مدیون مجاهدت و از خود گذشتگی چه مردان و زنان بی ریایی هستیم که از جان خود برای اقتدار این نظام مایه گذاشتند.

در این میان به گفتگو نشستیم با مادر شهیدی که بعد از سی سال همچنان چشم انتظار فرزند مفقودالجسد خود است؛ جنس درد مادران شهدای مفقود الجسد با دیگران فرق دارد زیرا هنوز جسم پاره پاره فرزندان خود را ندیده اند و امیدی در دل دارند که دلبندشان روزی باز می گردد.

لطفا خودتان را معرفی کنید:

آمنه حاجی زاده، فرزند غلام متولد بخش رودخانه از توابع شهرستان رودان و مادر شهید غلام آرمون هستم، بعد از ازدواج در سیزده سالگی به بندرلنگه آمدم، پدرش حسین کارگر بود، و حاصل ازدواج ما یک دختر و پنج پسر است که غلام فرزند ارشد است.

از شهید آرمون برایمان بگوئید؟

شهید غلام آرمون، متولد سی‌ام دی ۱۳۴۶، در شهرستان میناب است تا دوم راهنمایی در مدرسه بندرکنگ درس خواند.

خصوصیات اخلاقی شهید با شما، خانواده و اطرافیان چگونه بود؟

بسیار مهربان و دلسوز بود، احترام و حرمت بزرگتر ها را همیشه نگه می داشت و به خود اجازه کوچیکترین بی احترامی به کوچک و بزرگ نمی داد و با فامیل و اطرافیان بسیار خوب و صمیمی رفتار می کرد.

آیا شما از تصمیم فرزندتان برای رفتن به جبهه با خبر بودید؟

من دلم راضی نبود،چون پسر بزرگ خانه بود کمک دست من بود گفتم: مادر پدرت مریض است و یک برادر فلج داری بمان و کمک دستم باش، اما گفت: مگر جوانانی که در خط مقدم هستند خانواده ندارند،جان من که از جان آنها عزیزتر نیست، به یاد حضرت زهرا(س) و حضرت علی اکبر باش و اجازه بده که من به جبهه بروم و  در نبود من گریه نکن، با این حرفش من رضایت دادم و او را به حضرت زهرا(س) سپردم.

اولین بار در چند سالگی به جبهه رفت؟

زمانی که شش سال از آغاز جنگ تحمیلی می گذشت و غلام تنها سیزده سال داشت قصد عزیمت به جبهه را کرد و به دلیل سن کمش نیاز به رضایت پدر و مادر داشت که از بندرکنگ به رودخانه آمد و پس از جلب رضایت ما عازم جبهه شد و پس از هشت ماه حضور در جبهه به دلیل مریضی پدرش نتوانست خانواده را تنها بگذارد و به کمک ما در امر کشاورزی آمد.

از رفتن دوباره غلام به جبهه بگوئید:

در۱۸ سالگی برای گذراندن دوران سربازی از بندرلنگه به اهواز اعزام شد، سرباز نیروی دریایی بود در حالیکه می توانست معافیت خود را بگیرد اما به علت علاقه ای که به جبهه و دفاع از وطن داشت داوطلبانه به جبهه رفت و یکسال و نیم در جبهه بود که آتش بس اعلام شد و رزمندگان به شهرهای خود بازگشتند.

در کدام مناطق عملیاتی حضور داشت؟

در مناطق عملیاتی هویزه، شلمچه و فاو حضور داشت.

درمدتی که شهید در جبهه حضور داشت آیا مجروح شده بود؟

در چند روز قبل از اعلام آتش بس در یکی از عملیات ها ترکش به لگن، کمر و پای غلام اصابت کرده بود و مجروح شده بود که بعد از اعلام آتش بس ۲۸ روز در بیمارستان اهواز بستری بود؛ همه رزمندگان به شهرهای خود برگشتند اما خبری از غلام نبود ما فکر کردیم که شهید شده؛ هنوز وقت نکردند به ما خبر دهند تا اینکه بعد از بیست و هشت روز به خانه آمد.

نحوه شهادت شهید چگونه بود؟

در اثر اصابت ترکش حدود یکماه درخانه بستری بود و بعد از بهبودی به مناطق عملیاتی بازگشت فکر می کرد شاید در آنجا نیاز به نیرو داشته باشند که بعد از مراجعت به اهواز برای ادامه سربازی او را به قشم فرستادند که در صبح روز یکشنبه سال ۶۸ که به همراه چهار نفر دیگر برای بازدید از جزایر تنب کوچک و بزرگ رفته بودند در درگیری با قاچاقچیان شهید شد که یک نفر از آنها زنده ماند و جسد چهار نفر دیگر از جمله غلام هرگز پیدا نشد و در آبهای نیلگون خلیج فارس ماند تا برای همیشه سنگربان آن باشند.

چگونه از شهادت غلام با خبر شدید؟

به دلیل اینکه اجساد شهدا در آب غرق شده بودند چهار روز به دنبال پیدا کردن اجساد بودند و بعد از گذشت چهار روز خبر شهادت غلام را توسط یکی از  اقوام که در قشم سرباز بود به ما رسید و گفتند جسدش پیدا نشده، سه ماه تمام تمام جزایر استان هرمزگان تا چابهار را گشتند اما قسمتش این بود که مفقود الاثر بماند.

محل شهادت شهید در کجا بود؟

محلی در بین جزیره تنب کوچک و بزرگ با قاچاقچیان درگیر شده بودند و به شهادت رسیدند.

به چه کارهایی علاقه داشت؟

به فوتبال و عکاسی علاقه بسیاری داشت و دروازه بان تیم بود، در یکی از بازی ها در حال دروازه بانی بود که دستش شکست؛ به کار عکاسی نیز علاقه شدید داشت و عکس های زیادی گرفته بود که بعد از شهادتش در یک اتفاق ناگهانی قسمتی از خانه سوخت و تمام عکس ها و قسمتی از دفترچه خاطراتش در آنجا سوخت.

خاطره ای از شهید برایمان بازگو کنید؟

شب قبل از اینکه به قشم برود و شهید شود تا صبح در حال گریه کردن و نماز خواندن بود، از او پرسیدم چرا گریه می کنی؟ گفت وقتی به یاد می آورم که دوستان و همرزم هایم چگونه شهید شدند ناآرام می شوم، و به حال آنها غبطه می خورم که من لیاقت شهادت را نداشتم و شهید نشدم.

مهمترین دغدغه و وصیت شهید چه بود؟

پای انقلاب و آرمان های امام (ره) بمانید انقلاب دستاورد بسیار مهم جمهور اسلامی است در حفظ و نگه داری آن تلاش کنید، شهدا از جان خود گذشتند و رفتند تا انقلاب و ارزش های ناشی از آن حفظ شود، خانم ها مراقب حجابشان باشند.

سخن آخر:

روی صحبتم با مسئولان است؛ آنها باید بفکر مردم به ویژه قشر ضعیف جامعه باشند؛ این مردم جوانهای بسیاری برای انقلاب اسلامی دادند، قدر خانواده شهدا و جانبازان را بدانند.

دیدگاه ها (0)
img