04

دی

1403


اجتماعی

09 اردیبهشت 1392 09:16 0 کامنت

صبح ساحل، اجتماعی _ آرام بود . مثل دریا . هنوز مثل روزهای موصل آسمانی بود و مثل همه آزاده ها خاکی و ساده و پاک. گذرش افتاده بود از این طرفها و یک روز مهمانم شد . از روزگارش پرسیدم که شنیده بودم تلخ گذشته است . پشیمان شدم از سوالی که کردم ، بسکه روایتش غمناک بود . سال دوم آزادی به خاطر یک سهل انگاری کوچک که لابد به دلیل اعتماد زیادی به دیگران بوده در مظان اتهامی بزرگ می افتد . کارش را از دست می دهد و در کمال پاکی و پاکدستی به 6 ماه زندان گرفتار می شود .

همه به غیر از همسرش او را به چشم خطاکار نگاه می کنند ، رفته رفته دستش خالی می شود و به پول قرص نانی محتاج . حقوقش را قطع می کنند و استعفایش را هم نمی پذیرند تا دست کم در اداره ای دیگر کاری بگیرد.سالها به این شکل روزگار می گذراند تا اینکه بالاخره یک روز بی گناهی اش اثبات می شود و به او می گویند می توانی از اتهام زنندگان به خودت شکایت کنی ! می گوید : شکایت چه دردی از من دوا می کند؟ واگذارشان کردم به بالاسری .حقوقش برقرار می شود و در سایه صبر، معصومیت از دست رفته اش برمیگردد . اما خداوند هنوز امتحانش تمام نشده، همسرش به شدت بیمار است. همه پزشکان از  بچه دار شدن نا امیدش می کنند، به غیر از یک پزشک که مطبش در مشهد است. امام رضا(ع). به کرم آقا  دختری خوشگل از خدا می گیرد. شیرین زبان و تودل برو. رنجهایش سبک می شود. 6 سال بعد پسری هم گیرشان می آید. دخترک 8 ساله که می شود جلو چشم پدر در اثر تصادف پرپر می شود. کوه صبرش هنوز نریخته است، دست از دعا و نماز و مناجات و سفر به مشهد بر نمیدارد که اگر بر میداشت یا می مرد یا مجنون می شد . امتحان هنوز تمام نشده، پزشکان همسرش را از وجود سرطان رحم مطلع می کنند. می افتد دنبال دوا و درمان زنی که وقتی همه تنهایش گذاشتند او در کنارش ماند. به فضل خداوند عمل جراحی با موفقیت انجام می شود ، اما آنها دیگر صاحب هیچ فرزندی نمی شوند.حالا اوست و همسر صبورش و پسر 5 ساله اش و حقوق اندک بازنشستگی و البته روحی بزرگ، بزرگتر از مصائبی که کشیده.

دیدگاه ها (0)
img