05

آذر

1403


حوادث

23 فروردین 1399 09:34 0 کامنت

اشک روی گونه های خیس می لرزد ، بی قرار است و گاهی با فریاد به سر و صورت خود می زند ، لحظه ای سکوت  می کند و به زمین خیره می شود ، باورش نمی شود جگر گوشه اش در خاک خوابیده است. نگاهی به عکس  و قبر می اندازد ، گوشه  چارقد را کنار می زند و قبر را در آغوش می گیرد،صورت بر خاک با صدای گرفته  زمزمه می کند:"عارف کوچکم، تو زنده ای ، در این دنیا مامور بودی که جان 3 نفر را نجات دهی ....".

ریزش دیوار

پنجشنبه 7 فروردین ماه جاری ست وهوا بارانی . پسرمنتظر است باران قطع شود تا  در حیاط  بازی کند .ساعت حدود یک بعدازظهر ،عارف از طریق پنجره می بیند  باران نمی بارد بلافاصله راهی حیاط می شود ... لحظاتی می گذرد ناگهان زن جوان با شنیدن  صدای مهیبی  به سرعت ازدرون خانه بیرون می آید که چشمش به دیوارخشتی ریخته شده بر روی پسرش می افتد...

ایرج محمدی پشتوی پدر 43 ساله  عارف از آن روز می گوید و این که عارف چطور جان خود را از دست داد. 

" بیرون از خانه بودم ، با صدای فریاد همسرم و همسایگان به سرعت وارد خانه شدم و دیدم که دیوار خشتی حیاط بر روی پسر 10 ساله ام فروخته است، شوکه شده بودم  با فراهم کردن خودرویی، پسرم که بینی اش پر ازخون بود به درمانگاه زیارتعلی  رودخانه انتقال دادم ".

چشم انتظاری 11 روز دردناک

10 دقیقه ای می گذرد و خودرو به درمانگاه زیارتعلی رودان می رسد ، کادر درمانی پس از اقدامات اولیه درمانی ،از پدر و مادر عارف می خواهند هرچه سریعتر او را دچار ضربه مغزی شده است به بیمارستان شهید محمدی بندرعباس (مجتمع درمانی پیامبر اعظم)انتقال دهند. به سرعت خودروی پژو پارس به سمت بیمارستان حرکت می کند.پدر و مادر بی تاب هستند از خدا کمک  می خواهند، پسر بچه هر چند لحظه ای چشمانش را باز و کلماتی بیان می کند. 

"به نظرمان جاده طولانی تر شده بود، دقایق به کندی می گذشت ، لحظات  وحشتناک پر از استرس بود که نمی شود توصیفش کرد ، فقط دعا می کردیم اتفاق بدی برای عارف پیش نیامده باشد پس از رسیدن به محل ، کادر درمانی بلافاصله اقدامات درمانی را انجام دادند و سریع عارف را بستری کردند".

زن  ومردجوان بی تاب هستند و طاقت دوری از فرزند را ندارند در محوطه بیمارستان  زیراندازی می اندازند و منتظر می شوند ، شب ها به خانه اقوام می روند صبح ها ، در محوطه بیمارستان منتظر خبر خوش بهبودی عارف هستند، 11 روز دردناک چشم انتظاری ، 11 روزی که برای آنها و خانواده شان به اندازه 11 سال  می گذرد اما تقدیر ، سرنوشت عارف را جور دیگر رقم می زند ...

خبر تلخ

" حال همسرم اصلا خوب نبود اجازه ملاقات نمی دادند و متاسفانه هر روز خبر بدی ازحال پسرم را می شنیدم تا آنکه 11 روز گذشت و پزشک بیمارستان مطلبی را گفت که انگار دنیا دور سرم چرخید ، علی خواهرزاده ام همراه من بود باورم نمی شد ،چند بار از علی پرسیدم که واقعا عارف مرده ؟درست شنیدم؟، متاسفانه عارف کوچولوی من با دستگاه و دارو زنده بود".

پزشک معالج به ایرج می گوید که متاسفانه بیمار دچار مرگ مغزی شده است ،هیچ امیدی به زنده ماندن نیست ، کادر درمانی تمام تلاششان را برای بهبودی پسر کوچولو به کار بردند اما متاسفانه ..  مرد ،دیگر چیزی نمی شنود ، نمی داند چطور به همسر و دو پسر دیگرش بهنام و علی ماجرا را بگوید  که همگی چشم انتظار خبر سلامتی عارف هستند ... لحظات سخت و دردناکی است او به صدای بغض آلود به پزشک می گوید تمام تلاششان را بکنند پسرش خوب می شود.

وداع آخر

" کادر درمانی گفتند  اعضا بدن عارف سالم هستند و می تواند جان افرادی را از مرگ نجات دهد ، نمی دانستم چطوری ماجرا را به خانواده ام بگویم با کمک خواهرزاده ام کم کم موضوع مرگ را مطرح کردم ، همسرم از حال رفت طاقت سخنان دیگر را نداشت ، او را به روستاییمان جعفر آباد منتقل کردیم و روز بعد با رضایت همسرم و اینکه  می دانستیم امیدی به زنده ماندن پسرمان نیست تسلیم تقدیر شدیم ، اما می دانستیم که کودکمان  می تواند حیات دوباره ای به دیگران بدهد ،برگه رضایت نامه را امضاء کردم".

19 فروردین ماه است و برگه رضایت نامه اهدا عضو امضا می شود .ساعت 23، بهنام 22 ساله  برادر بزرگ عارف ، بی تاب است و با اجازه مسوول بخش می تواند لحظه آخر به همراه پدر ، برادر را ببیند ، صدای گریه و زاری بخش آی سی یو  را پر کرده بود ...

عارف قهرمان جعفر آباد رودان

صبح روز بیستم کادر بخش جراحی وارد اتاق عمل می شوند و لحظاتی بعد جراحی بر روی بدن کودک انجام می گیرد  و دو کلیه و کبد وی به بیمارستان پیوند شیراز منتقل می شود.

  جسد بی جان عارف محمدی پشتوئی 10 ساله ، شاگرد ممتاز کلاس چهارم ، در همان روز به زادگاهش درروستای جعفر آباد زیارتعلی از توابع بخش رودخانه شهرستان رودان   انتقال می یابد وظهر روز چهارشنبه در خاک آرام می گیرد. 4 روز است که مادر بی تاب ، کنار قبر پسرش اشک می ریزد ..اما می داند که اسم عارف در ذهن ها می ماند عارف قهرمان . عارفی که به عنوان اولین اهدا کننده در سال 99 با کلیه هایش ، مردهرمزگانی  و پسر همسن سالش و با کبدش ، پسر 12 ساله ای را از مرگ نجات داد.

دیانا 4 ساله  دومین اهدا کننده در سال جاری

دختر کوچولو5 ساله  در حال بازی است ولی هر چند دقیقه یک بار اطرافش را نگاهی می اندازد و بهانه خواهرش "دیانا" را می گیرد .زن و مرد جوان که رخت عزا بر تن دارند با صدای بغض آلود و گریان ، او را نوازش می کنند ،می بوسند و می گویند کیانا پیش خدا رفته است ... اما دیلا قانع نمی شود و دیانا را صدا می زند و گریه اش ، همه را به گریه می اندازد ...

خواب آخر

"ساعت حدود 4 صبح  سه شنبه 12 فروردین ماه بود ،همه در خواب بودند وچراغها خاموش. صدای عجیبی مانند خرو پف از دیانا شنیده شد، مادر و پدرش از خواب بیدار شدند به اتاق دیانا رفتند و دیدند دهانش دارد کف می کند هراسان  او را به نزدیک ترین بیمارستان (صاحب الزمان) بندرعباس بردند ، آنجا تشخیص دادند که دچار مسمومیت شده است". حبیب الله بناوند 38 ساله عموی دیانا این را می گوید و ادامه می دهد:" دختر کوچولو پس از گذشت یک روز از بستری شدنش به علت مسمومیت دچار تشنج می شود و به کما می رود".

ختم انتظار با خبر تلخ

زن و مرد جوان در شوک حادثه هستند و باورشان نمی شود که چنین اتفاقی به دیانا افتاده است.روزها وساعات سخت و طاقت فرسایی سپری می شود اما مادر و پدر امیدوار هستند خبر سلامتی دختر کوچولویشان هر چه سریعتر به گوششان برسد . تا اینکه روز هشتم بستری شدن دیانا در بخش "آی سی یو" بیمارستان می گذرد ولی خبر تلخ و باور نکردنی انتظار خانواده را می کشد ،انتظاری که  به گریه و بغضی دردناک ختم می شود.

"صبح روز 20 فروردین ماه ، دکتر معالج می گوید که متاسفانه دیانا دچار مرگ مغزی شده است و هیچ امیدی به زنده بودنش نیست چه دقایق سختی بر ما گذشت ... و پس از دقایقی شنیدیم که اعضا بدن دیانا سالم است و با اهدا آن جان چند نفر نجات می یابد ".

وداع دردناک با دیانا

ساعاتی بعد امیر بلاوند 27 ساله پدر دیانا به همراه همسرش در آن شرایط سخت که چشمانشان پر از اشک و گریه است  رضایت خود را برای اهدا اعضا دلبندشان اعلام می کنند و به سمت "آی سی یو" می روند که صورت زیبای دیانا را برای بار آخر ببیند و از او خداحافظی کنند... دیانا آرام در خواب است، پدر و مادر مویه کنان دستان ظریفش را نوازش می کنند سر و صورتش را بوسه باران . بدن نحیف دختر به بخش آی سی یو مجتمع درمانی پیامبر اعظم(ص) ( بیمارستان شهید محمدی) انتقال می یابد و  بامداد روز بعد ، پنجشنبه ، کلیه ها و کبد کوچکش از بدنش خارج و به بیمارستان پیوند شیراز منتقل می شود.

خاکسپاری دیانا در کهنوج

بیست و یکم فروردین ماه است و جسد  بی جان دیانا کوچولو درمیان اندوه خانواده و آشناییان در زادگاه پدر و مادرش در شهرستان کهنوج به خاک سپرده می شود . دیانا 4 ساله ای که عمرش کوتاه است و به خاطر مسمومیت، جانش را از دست می دهد ولی اعضا بدنش، نجات بخش یک کودک 2 ساله و یک زن 32 ساله می شود. دیلا 3 روزی است که دیانا را ندیده است 3 روزی که نمی داند چرا مادرش بی قرار است و بی تاب ....

تقدیر از خانواده های اهدا کننده

رییس  واحد اهدا عضو استان، در خصوص انجام دو عمل هاروست (برداشت اعضا جهت پیوند) می گوید: با تلاش و پشتکار تیم اهدا عضو و همچنین گذشت و ایثار خانواده این دو  اهداکننده عزیز، شش نفر از هموطنان نیازمند عضو پیوندی، زندگی دوباره یافتنددکتر محمود حسین پور گفت:سحرگاه بیستم فروردین ماه  دو کلیه و کبد عارف محمدی پشتوی پسر بچه ۱۰ ساله که به دنبال ریزش آوار دچار تروما به سر و مرگ مغزی شده بود جهت پیوند به بیمارستان ابن سینای شیراز منتقل شد. وی عنوان کرد: دومین اهداء کننده عزیزمان در سال جاری، در بامداد بیست و یکم فروردین ماه دختر بچه ۴ ساله بود؛ که به علت مسمومیت دچار کاهش سطح هوشیاری و متعاقب آن، مرگ مغزی شده بود. دکتر حسین پور اضافه کرد: بعد از تایید مرگ مغزی توسط  تیم  تایید کننده، متشکل از متخصص مغز و اعصاب، متخصص پزشکی قانونی، متخصص بیهوشی و پزشک معالج و رضایت خانواده مبنی بر اهدا عضو، دو کلیه و کبد این فرشته کوچک، جهت پیوند، با تیم اهدا به بیمارستان ابن سینا شیراز منتقل شد.وی از خانواده های اهداء کننده که با ایثار و از خودگذشتگی اعضاء بدن فرزند دلبندشان را برای نجات جان دیگران اهدا کردند تقدیر کرد

.

دیدگاه ها (0)
img