29

آبان

1403


فرهنگی و هنری

10 خرداد 1399 09:20 0 کامنت

تلویزیون سال‌هاست که عنصری جدا ناپذیر از فضای خانه‌‌ها شده‌است. انسان‌هایی که از درون آن به بیرون از چهارچوب رویاهای‌شان می‌روند. در برخی تماشای بیش از حد تلویزیون، تبدیل به خوگیری افسارگسیخته‌ای شده است. در این روزها که کرونا اکثر ما را از فضای واقعی و تبادل با دنیای بیرون دور کرده است، برخی بیش از حد به تلویزیون پناه آورده‌اند. ساعت‌ها غرق در رنگ‌ها و تصاویری می‌شوند که جز اتلاف وقت، حاصلی نخواهد داشت. در همین راستا به یاد ساخته «دارن آرنوفسکی» افتادم که چطور به زیبایی مواد مخدر، پول، فریب خوردن از تلویزیون، رسانه و تنهایی را با محور دست‌یابی به رؤیا در یک چهار چوب قرار داد و اثر به یاد ماندنی «مرثیه‌ای برای یک رویا» را ساخت. در ادامه به بازبینی و نقد مجدد این اثر پس از سال‌ها  می‌پردازیم.



  مروری بر داستان اصلی 
«سارا گلدفارب» با بازی «آلن بورستین»، یک بیوه بازنشسته است که در آپارتمانی کوچک زندگی می‌کند. او بیشتر وقتش را صرف تماشای تلویزیون، مخصوصاً نمایش خاص و محبوب خود می‌کند. او با حضور در آن نمایش تلویزیونی و جلب توجه همگان، توهم بلند شدن از وجود کسل‌کننده فعلی خود را دارد.
پسرش، هری با بازی جارد لتو به همراه دوستش تایرون با هنرپیشگی «مارلون واینز» با تبدیل‌شدن به یک فروشنده اصلی مواد مخدر، دیدگاه‌های بزرگ و نادرستی در مورد کسب وکار در دنیای مدرن امروز دارد. نامزد هری، ماریون با بازی جنیفر کانلی که به طراحی مد علاقه مند است اما در دنیای مواد مخدر هری قرار می‌گیرد. در همین حال سارا اعتیاد خود به تلویزیون را ناگزیر بیشتر می‌کند تا به رویاهای سال های دورش برگردد.



  داستانی چند وجهی و ساختارشکن  
دارن آرونوفسکی 51 ساله، کارگردان، فیلم‌نامه‌نویس و تهیه‌کننده آمریکایی است که با ساخت فیلم‌های روان‌شناختانه که دارای مضامین فراواقع‌گرایی و دراماتیک هستند به شهرت رسیده‌است. مرثیه برای یک رؤیا را در سال 2000 به روی پرده سینما برد و توانست در بین سینماگران جایی برای خود پیدا کند. فیلم مادر نیز آخرین ساخته او است که با انتقاد مثبت و منفی بسیاری مواجه است. در واقع فیلم‌های آرنوفسکی به شدت دو پهلو است. مثبت و منفی او به یک اندازه است.
 در مورد مرثیه‌ای برای یک رؤیا اما، نقدهای مثبت توانست بیش از منفی شود و در همان سال اکران به شهرت جهانی برسد. آرنوفسکی بیشتر سعی می‌کند با صحنه‌های اضطراب‌آور و تصاویری گیج‌کننده به درون ذهن ما قدم بگذارد و از درون ذهن خود قهرمان با بیننده ارتباط برقرار می‌کند به‌نوعی که بیننده صداهای ذهن قهرمان را نیز با تمام وجود احساس می‌کند. کلوز آپ یا نماهای بسته در فیلم‌هایش محور اصلی نمایش هستند.


او در مرثیه‌ای برای یک رؤیا تصاویری از درون سه گروه از افراد را نشان داد. سه گروه در دو نسل و از دو جنس. دو پسر، یک دختر و یک مادر. هر سه گروه اسیر اعتیاد می‌شوند و درنهایت برای این عمل خود نیز ضررهایی جبران‌ناپذیر می‌پذیرند و در داغ رویاهایشان می‌مانند.
 ساختار و بدنه آثار دارن آرنوفسکی به صورت نامعمولی تشکیل شده است از تناقضات، تفاوت‌ها و به هم پیوستگی‌ها و ارتباطات. برای او چنین ترکیبی در همه جایی ممکن است: یک آپارتمان کوچک، محله‌ای در نیویورک، فضای ماورائی و رینگ کشتی‌کج. دلیل این هم البته تا جایی که من توانایی گفتن‌اش را دارم، تخیل بصری تمام و کمالی که آرونوفسکی با دستاویز قرار دادنِ آن به دنبال هر چه بیشتر دیدن، تصور کردن و صنایع بدیع ساختن است. هدفی که اگر در نهایت نیز بدان‌ها دست نیابد-مشخصاً در مورد تصورات‌اش-سعی می‌کند آن‌ها را خود خلق خواهد کند.



  آرزوهایی که در وهم  و خیال می‌میرند 
تلویزیون با مواد مخدر در کنار هم شروع به فریب انسان‌ها و توهم‌های موقتی در وجود انسان می‌کنند. به راستی که موفقیت این فیلم اصلاً تصادفی نبوه است. کم‌تر کسی می‌تواند بپذیرد که به تلویزیون اعتیاد دارد. انسان های بی شماری هستند که چه رویاها و هزینه‌هایی که به‌خاطر همین سرخوشی، قهرمان خیالی وهم زاد پنداری موقتی با شخصیت‌های فیلم‌ها پوچ از دست نداده است. خودفیلم مرثیه‌ای برای یک رؤیا را می‌توان در چند کلمه بیان کرد؛ کوبنده، تأثیرگذار و تلخ. این فیلم چه شاهکار باشد یا نه قطعاً درگیری‌های ذهنی بعد از تماشا را برای ما ایجاد خواهد کرد.
 آرنوفسکی توانسته است دراین فیلم از زاویه جامعه آمریکا، دید کلی به برخی مسائل برای ما ارائه کند. درنتیجه موضوع فیلم مرثیه برای یک رؤیا مختص جامعه آمریکا نیست. از این زاویه، مرثیه‌ای برای یک رؤیا یک فیلم جهانی است.
 نویسنده، فیلم را بر چهار محور استوار کرده است: تلویزیون، رژیم غذایی، مواد مخدر و مشکلات مالی. داستان ابتدا روی تلویزیون و مواد مخدر شروع می‌شود. کارگردان به‌خوبی مسائلی چون مشکل مالی را به مواد مخدر ربط می‌دهد. ماریون (معشوقه هری) به روانشناس‌اش اجازه می‌دهد از او سوءاستفاده جنسی کند.
چون به پول احتیاج دارد. و می‌خواهد مواد خریداری کند. پس بحران مالی به‌واسطه مسئله مواد مخدر یا سایر وابستگی‌ها به وجود می‌آید که در این فیلم نشان داده می‌شود. از طرف دیگر سارا (مادر هری) شروع به مصرف قرص‌های چندگانه رژیمی می‌کند تا بتواند لباس موردعلاقه‌اش را بپوشد و در برنامه تلویزیونی موردعلاقه‌اش شرکت کند.
در ادامه فیلم می‌بینیم که این چهارنفر با دست خودشان زندگی خود را نابود می‌کنند.
 ریتم نمایش و قصه گویی فیلم بسیار عالی است. حتی روند فصلی و آب و هوا در این فیلم به درستی جایگذاری شده است. فیلم از تابستان شروع می‌شود و به زمستان می‌رسد. در واقع کارگردان و فیلم نامه نویس توانسته‌اند که با گذر از فصول، داستان را بهتر پیش ببرند.
 کارگردان با ظرافت بسیار، همه تباهی را به یک شکل نشان داده است، عشق ساده ولی بیش از حد به تلویزیون به‌اندازه مواد مخدر کشنده است و آرنوفسکی به زیبایی این تصاویر را در کنار هم چیدمان کرده است.
 دارن آرنوفسکی صحنه‌های خارق‌العاده دیگری نیز خلق کرده است. مصرف قرص از سوی مادر و مصرف مواد از سوی پسر و سرخوشی بعد از آن‌ها. آرنوفسکی همواره تصاویر را به‌گونه‌ای در کنار هم ویرایش کرده است که نمایانگر آسایش موقت پس از مصرف است و تأثیر یکسانی که این مواد بر انسان می‌گذارند. برای مثال کتابی که برای رژیم در اختیار سارا قرار می‌گیرد از کاهش ده کیلو در ده روز صحبت می‌کند که بایستی فقط تخم‌مرغ و پرتقال بخورد. اما رژیم سخت او نیازمند قطع خوراکی‌های بسیاری هستند یعنی رسیدن به هدف سخت‌تر می‌شود پس به همین دلیل به‌سادگی افراد جذب قرص‌های رژیمی می‌شوند.
 25 پوند کاهش وزن تنها با خوردن چند قرص. در خصوص هری و نامزدنش ماریون نیز همین گونه است برای رسیدن به هدفشان که تولید برند هنری است به جای راه حل‌های سخت‌تر، آن‌ها راه راحت‌تر ولی خطرناک‌تر را می‌روند.



  توده ناآگاه؛ توده تنها  
 تلویزیون در این فیلم نیز تمام ابعاد زندگی انسان را به تسخیر خود درمی‌آورد. در صحنه‌های پایانی افراد داخل تلویزیون جلوی چشمان حیرت‌زده سارا از داخل آن بیرون می‌آیند و کار سارا به‌جایی می‌رسد که حتی خانه خودش را نیز به شکل استودیوی تلویزیونی می‌بیند.
 سارا گلدفارب در این فیلم به‌وضوح نمادی از توده ناآگاه و ساده‌نگر جامعه است. آر زاویه‌ای دیگر هری از مادر می‌پرسد چه کسی به تو این قرص‌ها را داد: او با قاطعیت می‌گوید: «خب معلومه اون.اون که یه دکتره».  یعنی تجویز او هر چه باشد درست است مرجع قرار دادن هر فردی که ما او را به عنوان پیشوا قرار می‌دهیم. درواقع در اینجا سارا بیش‌ازپیش منفعل است. در همان سکانس اول فیلم مشخص می‌شود.
 جایی که پسرش دارد تلویزیون را از خانه خارج می‌کند تا آن را برای تهیه پول خرید مواد مخدر گرو بگذارد و سارا فقط به خودش می‌گوید: “همه چی درست می شه”. حال اگر سارا را نماد توده ناآگاه جامعه در نظر بگیریم، بسیاری از وقایع این فیلم، ما نمود بیرونی پیدا می‌کنند.
 این جهل و انفعال، باعث می‌شود که افراد جامعه همواره تحت تأثیر جو دیگران باشند. همان‌طور که سارا تحت تأثیر حرف‌های یکی دو نفر، رو به مصرف قرص‌های رژیمی می‌آورد، افراد ناآگاه جامعه هم همواره تحت تأثیر حرف‌های یکی دو نفر خواهند بود.
 به همین دلیل است که حکومت‌های دیکتاتوری از آگاهی مردم می‌ترسند و از آن جلوگیری می‌کنند. آن‌ها از ناآگاهی ملتشان استفاده می‌کنند. مرثیه‌ای برای یک رؤیا جامعه‌ای را به تصویر می‌کشد که در آن انسان تا حد ابزار پایین آمده و همه روابط مکانیکی شده‌اند.
وقتی سارا پس از آغاز تأثیر دردناک قرص‌ها، نزد دکتر می‌رود، دکتر بدون این‌که حتی نگاهی به او بیندازد، می‌پرسد: “وزنت خوبه؟” و سارا پاسخ می‌دهد: “وزنم خوبه. خودم خوب نیستم». در انتها فیلم مرثیه‌ای برای یک رؤیا با ضرب آهنگ تند خود همراه با موسیقی فوق العاده و فیلم برداری مدرن خود توانسته تأثیر خود را بر بیننده و از جمله بر خود من بگذارد. موسیقی این فیلم را کلینت منسل ساخته که قطعه اصلی آن با نام LUX AETERNA شهرت جهانی یافته است. در انتهای فیلم، زندگی هر چهار نفر از هم می‌پاشد. شرایطشان به جایی می‌رسد که هیچ کدام توانایی بازگشت به زندگی عادی را ندارند. تایرون در رویایش مادرش را در آغوش می‌کشد.
هری عشق و احساس ماریون را در کنار خود می‌بیند و همینطور ماریون بی سرانجام و آسیب دیده در رویاهایش با هری است. سارا خود، هری و ماریون را خوشحال و سالم در نمایش تلویزیونی مورد علاقه‌اش می‌بیند و آنها شروع به هم آغوشی با رویاهایشان می‌کنند این یعنی همان مرثیه‌ای برای یک رؤیا. رویاهایی که به درستی درک نشدند. آرنوفسکی انتهای از دست دادن رویاهایی که ذره ذره بشریت را در خود می‌پیچاند را به عالی به تصویر می‌کشد. بی حرمت شدن وکالایی شدن ماریون که کمالگرایی بسیاری داشت. تایرون که در نهایت به بیگاری نزد کسانی تن سپرد که او را کاکا سیاه خواندند، هری که در این میان دستان و ماریون را از دست داد. سارایی که به اسکلتی بی جان شبیه شده بود. فیلم ابعاد فراتری از مسائل رویاهای ساده دارد. او برده داری و جنسیت زدگی و نژادپرستی را با هم ادغام می‌کند و تا سکانس‌های آخر فریب‌های رنگارنگ تلویزیون هستند که همچنان قربانی خود را در آغوش می گیرد.

دیدگاه ها (0)
img