29

آبان

1403


حوادث

23 آذر 1392 09:52 0 کامنت

صبح ساحل ، حوادث - هنگامي که اسير حرف هاي زيبا و دلنشين بهروز  مي شد هيچگاه به ذهنش خطور نمی کرد که خود زندگی اش را ويران می کند و به اعتیاد رو می آورد ...

 

مریم با عشق و علاقه با سهیل ازدواج کرد،در ابتدا همه چیز خوب بود ولي با بدنيا آمدن دخترشان نسترن، کم کم توجهات به هم دیگر کم تر شد.سهیل به دليل مشغله هاي کاري اي که  براي فراهم  کردن پول خريد منزل و ماشين براي خود مهيا کرده بود، بيشتر وقت خود را در محل کارش می گذراند و هنگام حضورش در منزل نيز يا با نسترن بازي می کرد و يا به بهانه خستگي استراحت مي نمود.

 

"خلاصه آنکه از توجه و محبت هاي آغازين زندگي و ابراز علاقه هاي ابتدايي همسرم نسبت به من خبري نبود که رفته رفته احساس کردم دلم براي شنيدن حرف هاي قشنگ عاشقانه و دلنشين گذشته حسابي تنگ شد. حسابي دل نازک و زود رنج شدم و هر روز به بهانه اي به سهيل گير مي دادم تا به وي بفهمانم که بايد به من توجه کند اما غافل از آن بودم که وي به عشق زندگي با من و نسترن و براي خوشبختي ما شبانه روز تلاش مي کرد وهنگام غروب و يا شب با پيکري خسته وارد منزل مي شد".

 

شايد همه دلتنگي های مریم بخاطر لحظه هاي زياد تنهايي در منزل بود، با ايجاد شکاف عاطفي بين وی و همسرش، او  به شدت خلاء حضور يک همزبان و همدل را احساس مي کرد...

 

" در همين هنگام يکي از مردهاي محله مان که داراي تيپ و قيافه بسيار مناسب و جذابي بود سر راهم قرار گرفت و ابتدا با نگاه ها ي مرموزانه و سپس با تيکه پراني ها و درنهايت وقتي مرا ساکت در اين قضيه ديد سعي کرد با الفاظ بسيار زيبا و دلنشين وعاشقانه خود را به من نزديک کند.

 

به گزارش مرکز اداره اطلاع رسانی فرماندهی انتظامی استان هرمزگان، بهروز در اين کار استاد بود و با مهارت خاصي که داشت با وجود اينکه مریم متاهل بود و وي نيز متاهل و داراي فرزند بود،به دور از همه غل و غشهاي زندگي بالاخره بعد از مدت ها محبت خود را به شکل مرموزانه اي در دل این خانم 25 ساله جاي کرد. بعد از مدت کوتاهی، مریم فريب چرب زباني ها و اظهار علاقه هاي فراوان او را خورد و با شنيدن سخنان زيبا و حتي عاشقانه وي، رفته رفته زندگي را بر سر سهيل که فقط به زندگي آنها تلاش می کرد  بود،ويران نمود.

 

عشق توخالی

 

"به پيشنهاد بهروز که مي گفت به اندازه ستاره هاي دنيا دوستم دارد و آتش عشق به من تمام وجودش را مي سوزاند و بخاطر من حتي حاضر است که همسرش را طلاق دهد ودر صورت طلاق من از سهيل سرپرستي دخترم را برعهده بگيرد بالاخره مرا بر آن داشت تا در پي اجرايي کردن نقشه شوم وي بر آيم. سازهاي ناکوک من براي سهيل و ناسازگاري ها و بهانه تراشي هايم بعد از چند ماهي جواب داد و سرانجام وي راقانع کرد تا طلاقم دهد".

 

مریم به اینجا داستان زندگی اش که رسید  با صدای حزن آلود ادامه داد:"هيچگاه چهره غم زده و اشک هاي روي گونه سهيل بلافاصله بعد از طلاق از يادم نمي رود،وي در آن لحظه بي خبر از هرجا با التماس به من مي گفت که دست از خل بازي هايت بردار و حداقل بخاطر دخترکمان به زندگي برگرد،ولي متاسفانه تنها چيزي که در وجود من نبود اندکي حس ترحم وحتي گوش شنوايي که حرف سهيل نگون بخت را بشنود. به عبارتي بايد بگويم که عشق به محسن و حرف هاي زيبايش مرا از زندگي ام به حدي غافل کرد که به هيچ وجه به سهيل و التماسهايش توجهي نمي کردم که هيچ، حتي از دخترک بينوايم نيز غافل شده بودم".

 

 طلاق از خوشبختی

 

 خانواده  این زن التماسش کردن که از شوهرش جدا نشود به فکر زندگی اش باشد اگر فردی خوبی بود زندگی ای را بهم نمی زد حتی یکی از دوستانش هشدار داده بود که بهروز در کار خلاف است اما مریم به تصمیم خود پابرجا بود و همه حرف های دیگران را نوعی حسادت می دانست  تا آنکه به هواي خوشي بيشتر و آغاز زندگي اي عاشقانه تر از سهيل  و دخترش جدا مي شد هيچگاه در ذهنش خطور نمي کرد که پاي در منجلابي پر از بدبختي و فلاکت مي گذارد. بهروز بعد از جدايي آنها، مدتي را بيشتر از پيش خودش را به مریم نزديک کرد و درحالي که این زن فریب خورده،منتظر جدايي بهروز از همسرش بود اوقات زيادي را با وي گذراند تا اينکه بعد از شش ماه امروز و فردا کردن هايش متوجه شد به هيچ عنوان حاضر به جدايي از همسرش نمي باشد....

 

" تنها براي سو استفاده از من و رسيدن به اميال حيواني اش فريبم داد،در اين هنگام فهميدم که  بهروز معتاد به مواد مخدر  است، من چقدر کوته فکر و بدبخت هستم که بخاطرعشق هاي واهي و بي ارزش و تنها بخاطر خودخواهي هايم وبدون اينکه حتي لحظه اي به عاقبت تصميمي که گرفته بودم فکر کنم به راحتي آشيانه ام را ويران کردم و دست از سهيل و حتي فرزند دلبندم کشيدم. اي کاش کمي درک داشتم و به اين فکر مي کردم که وقتي که همسرم با جسمي خسته و نيمه جان از بيرون به منزل مي آيد ، تنها به عشق و علاقه من و زندگي با من و فرزند مشترکمان است. "مریم با چرب زبانی های مرد 35 ساله ، معتاد به مواد مخدر شد  و چند روزی است که با کمک خانواده اش در حال ترک اعتیاد است. او در اتاق مشاوره گفت که حدود یک سالی که با بهروز صیغه بودم اما وی مرا ترک کرد و رفت و با شرمندگی نزد پدر و مادرم  بر گشتم ...

دیدگاه ها (0)
img