03

دی

1403


اجتماعی

01 آذر 1393 08:48 0 کامنت

صبح ساحل ، اجتماعی - علل پيدايش شهرها فراوان است؛ شهرها معمولا بر اساس موقعيت جغرافيايي ،فرهنگي ،نظامي و سياسي شکل مي گيرند و تا زماني که از اين موقعيت برخوردارند، توسعه مي يابد .چه بسيار کلان شهرهايي که روزي روزگاري روستايي بيش نبوده اند .براي مثال لازم نيست جاي دوري برويم: تهران،همين پايتختي که بيش از يک قرن مرکز ثروت و قدرت ايران و حتي گاهي منطقه بوده،تا پيش از قاجارها تنها دهي کوچک اما خوش آب وهوا بود. اصفهان ،شيراز، تبريز و برخي شهرهاي ديگر ايران نيزدر مقاطعي از تاريخ همين موقعيت را داشته­اند .شهرهايي هم هستند که اين امتياز  را ندارند ولي موقعيت هايي دارند که توانسته اند بيش از پايتخت­ها توسعه بيابند. برخي از اين شهرهاخود را در مسير تجارت جهان يا منطقه اي قرار مي دهند و به مراکز مهم اقتصادي و سياسي تبديل مي شوند. بهتر است جاي دوري نرويم از دبي شروع  کنيم شهري که نسل قديم جنوب به خوبي با آن آشنايي دارد و مي داند که چقدر عقب تر از مناطق ساحلي خودمان بوده اما  امروز به يمن صادرات دوباره کالا در اقتصاد و سياست منطقه چنان وزني يافته که انگشت تعجب و حسرت را برلب هاي ما نشانده است. برخي شهرها اما بندرهاي تجاري مهمي هستند مثل همين شانکهاي و گوانچوي خودمان! بله خودمان چون کالاهايشان  بار کشتي مي شود و به دست  خودمان مي رسد! بگذريم شهر هاي ديگري هم داريم که دانشگاهي هستند؛ يعني اصلا به واسطه دانشگاهي بودن رشد و توسعه يافته اند.شهرت و اعتبار آن ها به دانشگاهشان است. مثل کمبريج، آکسفورد،کلمبيا، کينگستون که دانشگاه براي شهر صنعت ،توريست،اقتصاد و آباداني به همراه آورده است. در ميان شهرهاي داخلي هم خصوصا بيرجند و تا حدودي اصفهان ، مشهد ، اهواز و زاهدان کسب موقعيت و اعتبار شهر کم و بيش مديون دانشگاهست.از موقعيت منطقه اي و جهاني شهرها که بگذريم شهرها در درون خود مراکز ثقلي دارند که به آن ها وزن و اعتبار مي دهد. مراکزي مثل مقبره مشاهير ، موزه ها ، دانشگاه ها ، مراکز تفريحي و سينمايي ، سالن هاي آمفي تئاتر ،کارخانه ها، بازارها، مراکز اداري و... اين موقعيت ها هر يک مي تواند به نواحي و مناطق شهري هويت، اعتبار و جايگاه خاص بدهد. اين ها را گفتم تا برسم به اصل مطلب،حدود يک دهه قبل که به بندر آمدم با دوستانم  شبانه گشتي در شهر زدم تا با حال و هواي شهر بيشتر آشنا شوم. يکي از اولين خيابان هايي که به من نشان دادند، خيابان دانشگاه بود . فکر مي کردم اينجا خيابان اصلي شهر است ولي خيلي زود متوجه شدم که نه ،اين خيابان نسبت به خيابان هاي شهر چندان هم قديمي و اصلي به شمار نمي­رود اما خيابان نسبتا مدرن تري است و تقريبا در انحصار نسل جوان .جالب بود و تعجب برانگيز که منظور از دانشگاه نه دانشگاه دولتي که دانشگاه آزاد بود. برايم باورش سخت بود که شهرت دانشگاه آزادِ شهري، بيش از دانشگاه دولتيش باشد. ياد آن لطيفه افتادم که مردي با ديدن درخت گردو گفته بود اگرگردو به اين کوچکي،درختي به اين بزرگي دارد پس تکليف درخت هندوانه روشن است ؟؟!! با خودم گفتم نکند وارد کمبريج شده ام!! اگر دانشگاه آزاد توانسته يک خيابان اصلي شهر را به نام خود کند پس دانشگاه دولتيش بايد براي خود شهري، شهرکي، چيزي داشته باشد!! شب بود از چهار راه نخل -که البته آن روزها واقعا چهارراه بود- وارد خيابان دانشگاه شديم اما از شما چه پنهان خيابان دانشگاه باز شگفت زده ام کرد با خودم تصور مي کردم مثل همه جاي دنيا اين جا هم خيابان دانشگاه حتما جايي مملو از کتاب فروشي ،لوازم تحريري ،دکه هاي روزنامه فروشي و دسته دوم فروشي هايي است که اينجا و آن جا بساط کتاب هاي دسته دوم و قديمي و زير زميني و ... را پهن کرده اند؛جايي که نسل کتاب خوان و دانشگاهي کتاب ها را با حسرت و شوق نگاه مي کنند، جايي که دانشجويان و دانشگاهيان دوستان خود را مي بينند و از کتاب ها و اخبار تازه با هم گفت و گو مي کنند. شگفتا که از هيج کدام خبري نبود!! تا دلتان بخواهد بنگاه بود و بنگاه!! آن هم هر دو طرف خيابان. تا سر چهار راه دانشگاه هيچ کتاب فروشي و هيچ نشانه اي از خيابان دانشگاه ديده نمي شد .از چهار راه گذشتيم و بازهم شگفت زده شدم البته به نوعي ديگر. در انتهاي خيابان به شهري چون بهشت رسيده بودم. منظورم برج و باروي بلند و بسيار زيباييست که مرا مسحور خود کرده بود. گفتند اينجا همان دانشگاه آزاد است .معماري ايراني و زيباي اين ساختمان با نور پردازي هاي باشکوه مرا مات خود کرده بود. بالاخره ساختماني ديدم که همه چيزش با پيکره ي عبوس شهر متفاوت بود- مثل تک درختي در دل کوير- ساختماني که بر خلاف همه ي ساخت و سازهاي دور و برش که اين روزها بيشتر و بيشتر شده و گويي دارد دانشگاه را در خودش مي بلعد  و هضم مي کند،لخت و عور  و يک نواخت نبود. فقط ساخته نشده بود که ساخته شود .ساخته شده بود که به چشم ها هم طراوتي ببخشد .ساخته شده بوده که تنوعي باشد و در اين هواي گرم و شرجي پيکره اش روح و روان انسان را با نسيمي خوش بنوازد .اين ساختمان هنوز هم پس از نزديک به ده سال از سکونتم در اين شهر با کنگره هاش، با سنگ هاي خوش تراشش و رنگ هاي  قرمز تند و آجريش - هر بار که از کنارش مي­گذرم ناگزير مرا به اعجاب و شگفتي وا مي دارد. با آن که سنگ بنايي براي سازندگانش نديده­ام  اما آنها شايسته ستايش و رحمت ابدي­اند. نه صرفا به اين دليل که بنيان دانشگاهي را گذاشته اند بلکه به اين دليل که سازه اي متفاوت ساخته اند؛ سازه اي که با روح معماري؛ يعني- هنر و زيبايي- سازگار است؛ يعني چيزي که اين سال ها فقدانش چهره­ي بسياري از شهرهاي کشور را درهم فرو برده، گويي شهرها و خانه­هاي سرزمين ما براي شبيه شدن به هم مسابقه گذاشته­اند.تنوع و تفاوت مرده است و شباهت ميدان داري مي کند.اگرگمان مي کنيد سخنم به پايان رسيده اشتباه مي کنيد.نه هنوز اصل مطلب را به شما نگفته ام هرچند تلنگر کوچکي زده ام .نمي خواهم از شهر و فضاي شهري بنويسم مي خواستم از دانشگاه و از چهار راه دانشگاه گله کنم مي خواستم بگويم دانشگاه  با آن عظمتش با آن برج ها و باورهايش از خودش به در نيامده، دانشگاه خيابان را فتح نکرده،خيابان دانشگاه را فتح کرده است.اين درست است که دانشگاه به شهر، به اقتصاد پيرامونش رونق بخشيده ، اما نتوانسته خيابان را دانشگاهي کند.اين خيابان  قبل  از اين که ديرتر شود، قبل از اين که بيش از اين سودجويان تصرفش کنند- که البته تا اندازه  زيادي کرده اند - بايد محيطي دانشگاهي شود: از باشگاه، کافي شاپ، آمفي تئاتر، رستوران، کتاب خانه بگيريد تا کتاب فروشي و...- البته همه از نوع دانشگاهيش- گفتم کتاب فروشي چرا فکر مي کنيد خيابان دانشگاه نمي تواند مانند خيابان انقلاب تهران باشد.تنها نياز به انقلاب و دگرگوني اساسي فکر هاست . اين شهر مرکز استاني است که گنجينه عظيمي از فرهنگ بکر جنوب را در خود جاي داده است پس چرا خيابان دانشگاهش نبايد به ايستگاهي فرهنگي تبديل شود؟! اين روزها شوراي شهر جديد تازه دارد شکل مي گيرد. کاش اين شورا اولين اقدام فرهنگي  خود را نگاه متفاوت به خيابان دانشگاه قرار دهد.بايد به ياد داشته باشيم که دانشگاه تنها يک نهاد آموزشي نيست، دانشگاه ظرفيت ها و کارکردهاي فراوان اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي و ... دارد که مي شود بارورش کرد و به شهر رونق و طراوت بخشيد. اگر همت و عزمي باشد مي شود اين پتانسيل را در خدمت شهر و فرهنگ شهر و استان قرار داد.

دیدگاه ها (0)
img