29

آبان

1403


30 شهریور 1399 08:17 0 کامنت

شعر تمام آن چیزی است که ارزش به یاد سپردن دارد . این گفته ی ویلیام هزلیت است .

شاید به نظر اغراق آمیز بیاید اما اگر هر رخداد تاثیرگذار در ذهن را به مثابه ی شعر بگیریم آن وقت چه؟! مگر نه این است که جهان پیرامونمان را زیست می کنیم و از به خاطر سپردن ناگزیریم ! بین حجم زیاد و سنگین دیده ها و شنیده ها حق، بی مبالغه با زیبایی است و زیبایی  همان کلماتی است که رقصان، در پیچ و تاب حرکت روزها و ساعتها گرد ذهن و جان می چرخند. شاعر همان است که درک متفاوتش از کلمه ،حرکت ،خواب ،خوراک ،بودن ،رفتن و حتی شدن را در جاری زمانی میریزد که با بی زمانی پیوند خورده است . همان که قادر است از گل گوشتخواری اش و از گرگ اغواگری اش را  بیرون بکشد و مقابل چشم بگذارد و خودش بنشیند به تماشا .

درست همان طور که رولان بارت گفته بود :«شعر تمام نمی شود بلکه رها می شود». و کجاست که برای رهایی شکل و قالب و نام و شیوه و روش یکسان شناخته باشیم؟ محمد فتحی شناسنامه ی شعر ایرانی را غزل دانسته و چه بسیارند آنها که متاثر ازغزل ،شعر سپید گفته اند و چه گوته های بسیار و بی نشان که شیفته ی غزل کسی چون حافظ شده اند و این حلقه ،متصل به هم ، رفته است تا هر کجا که ذهن می تواند پر بکشد. شعر فارسی بی شک شهریاران بسیار دارد که نام و تاثیر هر کدام هم به صورت فردی و هم به شکل جریانی جمعی_ گاه خروشان و گاه کم جان _ انکار ناشدنی است.

اگر روزی از روزهای سال به نام یکی از این گروه باشد و یا نباشد! شاید همانقدر که بحث بر سر انتخاب یکی از بین این گروه بی فایده است ،مجادله بر سر این که چرا و به چه علت (شهریار) نیز، بی نتیجه است .  که به گفته ی (منزوی) «گفتند این دون است و آن والا ،تو را اما ... « مساله اینجاست که کسی نشناخت ! و در انتها اینکه غرض اگر ارج نهادن به روح سرگردان شاعرانه است و پاسداشت جوهر آن ،چه بهتر که نه شهریار شهر سنگستان و نه شهریار تبریزی ! که خود شعر و حس شاعرانگی.

نویسنده: مریم سید افقهی

img
دیدگاه ها (0)
img