از بسیاری جهات، روایت بخشش و فراموشی رفتارهای ناگواری که در حق ما صورت گرفته، در بسیاری از فرهنگها و گفتمانها جاری و حاکم بوده و به عنوان پیش نیازی برای بهبودی تروما تبلیغ میشود.
بسیاری از تکنیک های درمانی، ذهن آگاهی ، تمرین های مراقبه هدایت شده ، آموزه های معنوی و مذهبی حول این ایده می چرخند. با این حال، سپردن مسئولیت شفا به قربانی و الزام او به پذیرفتن احساساتی که ممکن است نداشته باشند، میتواند باعث آسیب مجدد شود. اگر صحبت از آسیبهای درونخانوادگی باشد، پدیده «ببخش و فراموش کن» در آسیب پیچیده تر می شود. همانطور که جامعهی ما خانواده را بر روی یک پایه قرار میدهد و آن را مقدس میداند، کسانی که در خانواده خود مورد غفلت یا آزار قرار گرفته اند، احساس میکنند شکسته و طرد شدهاند. در واقع تجلیل از کانون خانواده بر عذاب قربانی می افزاید. زمانی که فرد نتواند یا نخواهد برای کسانی که به او صدمه زدهاند دلسوزی و بخشش به کار ببرد، ممکن است تسلیم شرم شود. توصیه به قربانی برای یافتن شفقت برای کسانی که به او صدمه زدهاند تنها منجر به از خودبیگانگی و عذاب بیشتر می شود.
نیازهای برآورده نشده
دوران کودکی و دردهای پردازش نشده، این روایت را تقویت میکند که ارزش عشق را ندارید، به اندازه کافی خوب نیستید، یا اینکه روابط ناامن هستند. این امر منجر به نادیده گرفتن احساسات، نیازها و خواسته های خود می شود و در نتیجه منجر به انکار خود واقعی میشود. هدف درمان این نیست که آنچه را که اتفاق افتاده فراموش کنیم، یاد بگیریم که متجاوزان را ببخشیم یا راههایی برای بهبود روابط با کسانی که به ما صدمه زدهاند بیابیم، این است که به آن کودک کوچکی که زمانی بودیم، برسیم و احساس امنیت و شفقت را به آنها هدیه کنیم، احساسی که آرزوی داشتنش را داشتند اما از آنها دریغ میشد. اغلب، کودکان به این باور میرسند که هر عملی از روی عشق، با نیت خوب و به نام محافظت انجام می شود. رفتارهای توهین آمیز، مانند خودداری از عشق، رفتار در سکوت یا تنبیه بدنی، اغلب با این درک انجام می شود که تنبیه ضروری به نفع خود کودک است. از آنجایی که کودکان برای بقا به والدین خود وابسته هستند، تنفر از والدین غیرقابل تصور است، در حالی که نفرت از خود مشروع است و از همین روی دربرابر رفتارهای مخرب مراقبتکنندگان ، اغلب افکاری مانند "آنها بهتر می دانستند"، "آنها بهترین کار ممکن را انجام دادند" و "این چیزی است که آنها صلاح میدانستند" بسیار به چشم میخورد. هنگامی که در کودکی ناامیدانه تلاش میکنیم و عشقی را که قراردادهای اجتماعی دیکته میکنند که باید به والدین داشته باشیم را در درون خود پیدا نمیکنیم، ایمان پیدا میکنیم که باید مشکلی در ما وجود داشته باشد. سپس از شرم ناتوان میشویم و نمیتوانیم عشق خود را به خود یا کسانی که لایق عشقمان هستند ارائه دهیم.
بهبودی به معنای حرکت از طریق درد است نه گذشتن از آن
شفقت چیزی است که منجر به شفا می شود، اما نه شفقتی که سعی می کنیم در درون خود برای سوء استفادهکنندگان پیدا کنیم، بلکه شفقت برای خودمان. بسیاری از قربانیان آزار و اذیت، آکنده از نفرت از خود و شرم هستند در حالی که ناامیدانه به دنبال بخشش در درون خود برای افرادی هستند که به روش های نابخشودنی آنها را آزار دادهاند. این منجر به رها شدن از خود می شود و در رفتارهای خودویرانگر، گسستگی، پوچگرایی، بدبینی و تکرار الگوهای روابط ناکارآمد ظاهر می شود. محرومیت از نیازهای دوران کودکی ما و ترس و تحقیر ناشی از آزار عاطفی، جنسی یا جسمی هرگز فروکش نمیکند. کودک درون به تلاش برای درک سوء استفاده ادامه می دهد و به روایت های خود تحقیرکننده پر و بال و میبخشد. افراد تا زمانی که نتواند آن عشق را به کودکی که قبلا بوده اند بدهند و به خود اجازه ندهند از گشتن به دنبال شفقت، بخشش و عشق برای کسانی که لیاقت آن را ندارند دست بکشند، شفای واقعی ممکن نخواهد بود. آنچه موعظه می شود این است که به جای رنجش و خشم ، شفقت و بخشش برای شخصی که شما را آزار داده است، پیش بگیرید. اما بخشش و سکوت، آزار را ادامه میدهد و به قربانی احساس گیر کردن در یک مخمصه تمام نشدنی را القا میکند، در واقع یافتن راههایی برای حفظ رابطه با سوء استفادهکنندگان، خواه خانواده باشند یا نباشند، هرگز نباید یک شرط شفا باشد. بسیاری از بازماندگان تروما وجود دارند که تنها زمانی شروع به بهبودی میکنند که تصمیم میگیرند سوء استفادهکنندگان خود را نبخشند . بر خلاف تصورات غلط اجتماعی، بسیاری از آنها زمانی که روابط خود را با سوء استفادهکنندگان قطع میکنند، قدم در مسیر بهبودی و پیشرفت میگذارند. در واقع همهی ما باید به این امر اگاه باشیم، هنگامی که پیش نیاز دوست داشتن افرادی که به روح و جسم ما تجاوز کردهاند برداشته شود، ابراز عشق به خود و سپس به کسانی که لایق آن عشق هستند ممکن می شود.
روزنامه صبح ساحل