نگاهی به سبک های فرزند پروری، بررسی مشکلات ارتباطی والدین و فرزندان

پـدر، مادر، ما مقصریم


نویسنده: سمیره حنائی

  « فقط پنج سال دارد، اما نمی توانم او را کنترل کنم. اگر به خواسته هایش نرسد گریه و زاریمی کند. دخترم به روش های مختلف از من باج می گیرد. پدرش چون همیشه سردرد دارد، برای جلوگیری از گریه دخترمان، خواسته هایش را، درست یا غلط برآورده می کند. من و پدرش دیگر در خانه اقتداری نداریم.» فرزندپروری مهارتی است که اغلب والدین از آن اطلاع کمی دارند. زوج جوانی که برای اولین بار، تصمیم به بچه دار شدن می گیرند، برای انتخاب اسم، رنگ لباس و گهواره، ظرف غذا و پتو وقت بسیاری می گذارند. اما چند درصد از زوج های جوان که به تازگی بچه دار شده اند از اصول فرزندپروری و شیوه درست تربیت کودک اطلاع دارند یا در این مورد مطالعه می کنند؟ برخی از والدین معتقدند همانطور که کودکان در گذشته بدون دانش والدین، با حضور در جامعه تربیت شدند، حال نیز جامعه بهترین تربیت کننده کودکان است. این باور اشتباه موجب شده که زوج های تحصیل کرده؛ برخلاف والدین خود که از سطح سواد کمتری برخوردار بودند؛ که انتظار می رود به مطالعه در زمینه فرزندپروری برای پرورش کودکان سالم و شادتر توجه کند، با مشکلات فراوانی در ارتباط گیری با فرزندانشان دارند. برخی دیگر تغییرات ارتباطی عصر کنونی را علت بروز مشکلات و عدم توانایی در کنترل و ارتباط درست با کودک می دانند. عده ای نیز این مشکلات را طبیعی می پندارند.

برای بررسی موضوعات بالا گفت و گویی با «ماریه اسماعیلی» کارشناس ارشد روانشناسی و عضو خانه مشاوره و انجمن روانشناسی ایران داشتیم که در ادامه می خوانید.


  تربیت آیده آل وجود دارد؟ شیوه ی تربیتی «مطلق» یا بسته به نوع خانواده «نسبی» است؟


بله، تربیت آیده آل وجود دارد، اما نسبی است. نسبتی بین «کنترل» و «محبت» باید وجود داشته باشد که تربیت ایده آل شکل گیرد.


 نسبت بین کنترل و محبت در زمینه تربیت کودکان چگونه است؟ بیشتر توضیح دهید.


نخست باید بررسی شود والدین برای تربیت درست فرزندانشان باید چگونه رفتار کنند. بهتر است ابتدا انواع رفتار والدین را بشناسیم. فرزندپروری یا تربیت کودک چهار فاکتور دارد. این فاکتورها برای تربیت مناسب فرزند، به یک نسبت باید در کنار هم قرار گیرند. فاکتورهای تربیتی عبارت اند از: 1.نظم 2.ارتباط 3.انتظارها 4.بیان احساس ها و عواطف. ترکیب این فاکتورها سبک فرزندپروری والدین را شکل می دهد. سبک های مختلف فرزندپروری عبارت اند از: 1.سبک مستبدانه 2.سبک سهل گیرانه 3.سبک طرد کننده 4. سبک مقتدرانه. هر خانواده از یکی از سبک های فرزندپروری پیروی می کند. بسته به سبکی که والدین اعمال می کنند فرزندان تربیت می شوند. مشکل ها و موفقیت های والدین در فرزندپروری، به نوع سبک تربیتی که اتخاذ کرده اند بستگی دارد.

    
بسیاری از والدین با اینکه به فرزندانشان احترام کافی گذاشته اند، برخلاف سبک تربیتی مستبدانه مرسوم در گذشته، به ابعاد مختلف شخصیت فرزندانشان توجه کرده اند، اما نتیجه دلخواه را کسب نکرده اند. این فرزندان بی مسئولیت و پرتوقع به بار آمده اند. آیا این نتیجه عصر تکنولوژی، دسترسی به امکانات متعدد و افزایش سطح آگاهی کودکان از حق وحقوقشان بوده یا تربیت والدین مسیر نامتوازنی را طی کرده است؟

   
بیان اینکه کودکان بخاطر امکانات بسیاری که در اختیارشان است بی مسئولیت شده اند، درواقع توجیه و راه فرار والدین است. دلیل اینکه والدین بصورت غلوآمیز امکانات را در اختیار کودک قرار داده و او را به اصطلاح پرتوقع کرده اند، شیوه تربیت والدین در کودکی است. سبک تربیتی پدر و مادر در کودکی شان باید بررسی شود. آیا آنها نیز به همین سبک، غرق در امکانات مختلف، پرورش یافته اند؟ یا در محدودیت بوده و اکنون که بچه دار شده اند نمی خواهند فرزندشان محدودیت ها را تجربه کند. امکانات با برنامه ریزی و مطالعه در اختیار کودک قرار گرفته است یا دلیلش جبران ناکامی و سختی های والدین در کودکی شان بوده است؟ والدین توقع دارند کودک پس از استفاده امکانات، با چالش های زندگی اش کنار بیاید وغم و غصه ای نداشته باشد. کودک آموزشی برای مقابله با مشکلات ندیده است.

کودکان را در بهترین مدرسه ثبت نام می کنند بعد از فرزندشان انتظار دارند که فلان رشته در دانشگاه را قبول شود. بهترین امکانات را در اختیارشان قرار می دهند سپس توقع های بسیاری نیز ازشان دارند. متاسفانه با فرزندانشان حرف نمی زنند، دیدگاهایشان را درنظر نمی گیرند، از علاقه مندی هایشان آگاه نمی شوند و به خود فرد توجه ندارند. تنها می خواهند قبل ازینکه کودک چیزی را بیان کند تمام امکانات را داشته باشد. متاسفانه این رفتار زمانی می افتد که والدین خود زمانی در محدودیت بوده یا امکانات مناسبی نداشته اند یا مورد بی توجهی قرار گرفته اند. حال می خواهند از طریق توجه به فرزندشان نیاز خودشان را برآورده کنند. اما اینگونه نیست که کودک نیازی نداشته باشد و پیشاپیش بتوان نیازش را برآورده کرد. کودک باید بداند که چه نیازهایی دارد، آنرا بیان و درخواست کند و برای آن صبر کند. مثلا اگر یک ساعت اینترنتش قطع شد غوغا نشود. او باید بتواند یک ساعت تا وصل مجددش صبر کند. این توقع بسیاری است از کسی که به او ساختمان سازی نیاموخته ایم، صرف در اختیار گذاشتن وسایل بنایی، منتظر باشیم ساختمان بسازد.


 تربیت درست فرزند چگونه شکل می گیرد؟


تربیت فرزند یک فرمول دارد. باید آن را بلد بود. همزمان با «حس دلبسته» (اصلاحی که در ذهنیت هایی که در رویکرد طرحواره درمانی مطرح می شود) باید از «حس جرات مند» نیز استفاده کرد. اینها دوپایی اند که برای تربیت سالم فرزند ضروری اند. والدینی می توانند فرزندشان را خوب تربیت کنند که در زمان مناسب، همزمان ازین دو پا استفاده کنند. جملاتی مانند «من دلم نمی آید برای بچه ام این اتفاق بیفتد» یا «تحمل ندارم سختی بکشد» باعث می شود که والد نگذارد کودک سختی را تجربه کند. کودک تا سختی نکشد، قدرت تحملش نیز بالا نمی رود و مسئولیت پذیر بار نخواهد آمد. متاسفانه والدین به فرزندانشان مسئولیت واگذار نمی کنند. برخی حتی کارهای شخصی کودک را نیز انجام می دهند. پسران مثلا در جنوب کشور زمانیکه به نوجوانی می رسند و می بینند که هم سن وسالانشان موتورسیکلت دارند از خانواده درخواست موتورسیکلت می کنند. برایشان فرقی نمیکند که شرایط مالی خانواده چگونه است. پدر و مادر نیز دلشان نمی آید که بچه شان نسبت به هم سن و سالانش احساس کمبود کند. بدون در نظر گرفتن پیامدش، حتی گاهی بدون آموزش موتورسواری، موتور را برایش تهیه می کنند. زمانیکه ازشان می پرسید چرا برای کودک زیر 18 سال که گاهی حتی موتورسیکلت برایش بزرگ است، موتور خریده اید؟ می گویند چون همه نوجوانان شهر دارند، نمیشود بچه من نداشته باشد و احساس خلا و کمبود کند، روانش آسیب می بیند. این مثال ها و بیشتر نشان می دهد که والدین تا چه اندازه فرزندانشان را لوس به بار می آورند که هیچ سودی نیز ندارد. واقعیت این این است که توجه در زمان نامناسب به کودک زیان بار است.


 پس مشکل اصلی در تغییر شیوه سبک فرزندپروری از مستبدانه به سهل گیرانه است؟


بله. معمولا سبک تربیتی بیشتر والدین در حال حاضر»سهل گیرانه» است. در این نوع سبک فرزندپروری، هیچگونه قانونی در خانه یا وجود ندارد یا خیلی کم و نامشخص است. کسی به قانون ها پایبند نیست. براحتی و بدون هیچ پیامدی می توان از قانون ها سرپیچی کرد. مثلا اگر یکی از قانون های خانه این باشد که بچه ساعت 9 شب بخوابد، اگر کودک ساعت ده خوابید، پدر و مادر برخوردی نمی کنند. اگر بدلیل دیر خوابیدن، صبح زود برای رفتن به مدرسه نمی توانست بیدار شود، بزور او را بیدار می کنند. والدین اجازه نمی دهند پیامد دیر خوابیدنش را با تاخیر و تنبیه در مدرسه تجربه کند. برای سرپیچی از قانون ها باید حتما تنبیهی در نظر گرفته شود. تنبیه بدنی مد نظر نیست. تنبیه در رفتار درمانی یعنی حذف پاداش مثبت. اگر کودک چند روز دیر به رختخوابش رفت، یک رفتار خوشایند مانند تماشای برنامه مورد علاقه اش برای دو روز را حذف کنند. به هر سبکی که خانواده برای خودش قانون وضع می کند چارچوب قانون باید مشخص باشد. عواقب خروج از این چارچوب نیز باید مشخص باشد. برای والدین فرقی نداشته باشد که بچه سه ساله یا ده ساله است. بچه ها حتما متوجه می شوند. کودکان باید با قانون های خانه آشنا شوند. قانون خانه در حالی که باید مشخص باشد نباید سخت و خشک باشد. گاهی باید انعطاف پذیری نیز وجود داشته باشد. والدین برحسب نیاز، چارچوب قانون را می توانند بشکنند، اما با فکر و مطالعه نه از روی احساس و بدون برنامه. قانون باید نه سفت وسخت و نه رها شده باشد.


 تا چه اندازه سبک فرزندپروری والدین تحصیل کرده دهه 60 و 70 را به نسبت والدین دهه 30 و 40 که تحصیلات دانشگاهی نداشتند موفق تر می دانید؟


من ارتباطی بین تربیت درست و تحصیلات والدین نمی بینم و برایش ارزشی قائل نیستم. باور ندارم که یک مادر تحصیل کرده بتواند فرزندش را به نسبت مادر بی سواد بهتر تربیت کند. تربیت فرزند یک مهارت است. فنی است که زوجها باید بلد باشند. از راه کسب تحصیل الزاما نمیتوان این مهارت را آموخت. بسیاری از مادران در گذشته بوده اند که مهارت فرزندپروری را بدون اینکه سوادی داشته باشند، دارا بودند، چراکه روابط و مهارت های زندگی را بلد بودند. در واقع آموزشی که دیده بودند الزاما دانشگاهی نبوده است. پدر و مادران امروز نیز نیاز به آموزش دارند. پدرومادرانی که تحصیل کرده اند و اغلب اوقاتشان را با درس و دانشگاه گذرانده اند شاید کمتر بدانند که چگونه با فرزند ارتباط برقرار کرد و تاثیر تحصیل روی تربیت بهتر فرزند تنها در مورد توجه بیشتر به تحصیل فرزندانشان است .ولی در ارتباط با فرزندپروری احتمالا آموزش ندیده باشند. امروزه ما پدیده «تک فرزندی» یا «دو فرزندی» را داریم. در این خانواده ها تجربه ای که در تربیت با فرزند اول و دوم کسب می شود چون بعد از آن بچه ای ندارند دیگر به درد والدین نمی خورد. در گذشته زمانی که زن در سن 14 یا 15 سالگی ازدواج می کرد، بلافاصله مادر می شد. تعداد فرزندان اش زیاد بود لذا به مرور زمان تجربه کسب می کرد و تربیت فرزند را یاد می گرفت. روابط بین خواهر و برادر و خواهرزاده و... در بین فرزندان وجود داشت. مادر بزرگ و پدربزرگ نیز در کنار خانواده زندگی می کردند که در تربیت فرزندان به زوج ها کمک می کردند. تعداد زیاد بچه های یک خانه باعث می شد بچه ها بتوانند باهم ارتباط داشته باشند و نیازهایشان را به هم بگویند. توجه به بچه ها با سپردن مسئولیت های مختلف به آنها بود. فرزندان بزرگ و کودک هرکدام وظیفه ای داشتند. تاب آوری به این شیوه در گذشته تمرین می شده است. بدلیل تعداد زیاد فرزندان، ممکن بوده که نیازهایشان به سهولت برطرف نشود و باید صبر می کردند. صبر و تاب آوری در واقع خود نوعی از شیوه تربیت کردن فرزندان است. والدین در گذشته به بچه ها آموزش می دادند که در مقابل سختی صبر داشته باشند. یک مادر تحصیل کرده می داند که صبر و تاب آوری چقدر لازم است و می داند که درد و سختی دارد، اما چون خود درد کشیده است، ترجیح می دهد که فرزندش آنرا تجربه نکند.


 مهمترین اشتباه والدین را در فرزندپروری چه می دانید؟


من اقتدار را در پدر و مادران نسل های گذشته بیشتر می بینم. «اقتدار» به این معنا که در خانه، قانون ها و دلایلش مشخص است. ارتباط بین والدین و فرزندان وجود دارد. متناسب با درک کودک ارتباط وجود دارد. والدین مراقبت کننده و حمایت کننده اند. مثلا نیاز فرزندان، بخصوص در سن نوجوانی، حس امنیت و حمایت در خانه است. نوجوان در سن عبور از بلوغ، دچار پیچ و خم های زیاد روحی، بدلیل تغییرات هورمونی یا جسمانی، می شود. این تغییرات برای نوجوان ترس و دلهره به همراه دارد. در این دوران، هیجان هایش بر شناختش غلبه می کند، چون در این مرحله شناخت کامل نشده است. والد، نمیتواند در این مرحله فرزندش را بخوبی قضاوت کند. اگر نوجوان بجای 8 ساعت، 14 ساعت می خوابد، نباید او را تنبل و بی مسئولیت دانست. اگر والد بداند که نیاز جسمانی نوجوان به خواب، بدلیل تغییرات بوجود آمده، بیشتر شده، کمتر او را قضاوت و با او بحث می کند. اما اغلب این شناخت اتفاق نمی افتد و همیشه بحث و جنگ و جدال پیش می آید. مثلا در مورد ارتباط با جنس مخالف، که در سن نوجوانی مطرح می شود نیز مشکلات زیادی وجود دارد. پذیرش این موضوع از سوی والدین، موجب می شود راحتتر برای مشکلاتی که ممکن است پیش آید راه حلی بیایند. والدین معمولا نمی خواهند قبول کنند که چنین گرایشی ممکن است بوجود آید. اگر از پدر و مادر نوجوانی که مجذوب جنس مخالف شده بپرسید، آیا شما می توانید علایم جسمانی فرزندتان را محو کنید؟ می توانید جلوی رشدش را بگیرید؟ آیا می توانید تغییرات جسمی نوجوان را تا زمانیکه به نظر شما وقتش برسد، متوقف کنید؟ متوجه می شوید مسائل مربوط به تغییرات جسمی نوجوان آنقدر برای والدین قابل قبول است که جای هیچگونه بحثی ندارد. اما تغییرات ذهنی که در بلوغ اتفاق می افتد و نیازهایی که فرد دارد را نادیده  می گیرند و نیازش را منکر می شوند. بنابراین وقتی این افکار از سوی والدین حاکم باشد، دختر و پسر می دانند که اگر نیازهایشان را در خانه مطرح کنند طرد می شوند. شاید در بهترین حالت نصیحت شوند. والدین باید نوجوان را راهنمایی کنند، قبول کنند که چنین اتفاقی می افتد. پدر و مادرباید از فرزندشان بخواهند چنانچه با این مسائل درگیر شدند، آنرا بصورت دوستانه با والدین مطرح و صحبت کنند.


راهکار شما برای والدین که توانایی کنترل رفتار فرزندانشان را ندارند و برای افزایش اقتدارشان در خانه به مشاور مراجعه  می کنند چیست؟


مهمترین نکته ای که این وسط نادیده گرفته شده، «رابطه» است. داشتن رابطه خوب با فرزند متناسب با سنش خیلی کمک می کند که درک شود و با او تعامل بوجود آید. صحبت کردن با فرزندان در سنین مختلف، در ارتباط با موضوعاتی که در خانه اتفاق می افتد و مشورت گرفتن از او، حتی اگر چهار یا پنج ساله باشد، خیلی مهم است. وقتی از او می خواهیم تا در موضوعاتی که مرتبط با خانه است نظرش را بگوید، درواقع به او شخصیت می دهیم. این نکته خیلی مهم کمتر در خانواده های سنتی به آن پرداخته می شود. خانواده هایی که والدین تحصیل کرده دارند نیز کمتر به کودک فرصت بروز شخصیتش را می دهند. ما نباید بدنبال این باشیم که کودک از مادر و پدر حساب ببرد. هدف باید، مشارکت در هر موضوعی باشد. متناسب با ذهن کودک باید با او صحبت شود. مثلا با کودکتان به سوپرمارکت می روید. کودک برخلاف میل شما خوراکی را انتخاب می کند که می خواهد آن را بخورد. اما در برنامه خرید شما آن خوراکی وجود ندارد. زمان ناهار یا شام است و اگر آن را بخورد دیگر نمی تواند غذایش را در خانه بخورد. این مسائل در ذهن شما بعنوان یک والد می گذرد، اما کودک فقط به گرسنگی اش فکر می کند که با مصرف آن خوراکی در پی رفع آن است. طبیعی است که یک کودک برای ناهار یا شامی که شما تهیه کرده اید، در حالی که در آن لحظه گرسنه است، ارزشی قائل نیست. این موضوع تنش ایجاد می کند. ممکن است پرخاشگری یا حتی گریه و زاری کند تا به هر نحوی شده است آنرا برایش بخرید و آن را بخورد. در چنین موقعیتی شما نمی توانید مانعش شوید. چون درک شما و او متفاوت است. اگر شما به این موضوع فکر کنید که او اکنون گرسنه است، باید چیزی بخورد اما با او لج کنید، او نیز بیشتر لج خواهد کرد. در این موقعیت باید فن «گفت و گو» را بلد باشید، اینکه چگونه با او صحبت کنید که خوردن خوراکی را بگونه ای به تاخیر بیندازید. شما باید سعی کنید تا قانعش کنید صبر کند و غذای قویتری بخورد. شما در چنین موقعیتی باید با ذهن کودک با او صحبت کنید تا بتوانید او را قانع کنید. این روشها معمولا در کلاس های فرزندپروری آموزش داده می شود. برخی والدین ازین روش ها آگاه هستند. آنها  می توانند فرزندانشان را براحتی قانع کنند. اما برخی با لجبازی های مکرر، باعث لجبازی کودک می شوند. این والدین بعدها به مرحله ای می رسند که می گویند از دست فرزندشان عاصی شده اند و نمی توانند کنترلش کنند. این سرپیچی تقصیر کودک نیست. کودک ذاتا پرخاشگر و لجباز نیست. ما به کودک یاد می دهیم که چگونه لجبازی کند، چون پیش ازین با او لجبازی کرده ایم.

 

مثلا من فرزندی دارم که از قانون های خانه سرپیچی می کند، لجبازی می کند و از من بعنوان والد تبعیت نمی کند و به روش های مختلف از من باج می گیرد و سعی دارد مطابق میل خودش رفتار کند.راهکار چیست؟


راهکار این است که والد، «مهارت قاطعیت» را بلد باشد. در این زمینه آموزش ببیند. در سبک های فرزندپروری نیز گفتیم که بهترین سبک فرزندپروری، «سبک اقتدارگرایانه» است. پدر و مادر در کنترل خانه و اعمال قانون ها باید اقتدار داشته باشند. راهکار خاصی برای این موقعیت وجود ندارد. باید بررسی کرد که والدین چگونه رفتار کرده اند که مثلا یک نوجوان سرپیچی می کند. چه عواملی موجب شده است که او در این سن سرپیچی می کند. زمانی که در خانه قانونی وضع می شود، برای سرپیچی از آن، باید تنبیهی نیز در نظر گرفته شود. برای رعایت قانون نیز باید پاداشی در نظر گرفت. قانون باید روشن بیان شود. علت وضع قانون نیز باید بیان شود تا کودک خود به آن درک برسد که علت وضع قانون چه بوده است. مثلا اینکه از کودک خواسته می شود حتما ساعت ده شب در خانه باشد برای چیست؟ گفت و گو باید وجود داشته باشد. بدون گفت و گو برقراری ارتباط ممکن نیست.

   
 منظور از مشارکت کودکان چیست؟ بسیاری از والدین خواهان مشارکت کودکان در امور خانه نیستند. هدفشان تربیت کودکان از طریق کنترل رفتار است.

   
تربیت با کنترل اتفاق نمی افتد. این دو از هم مجزا هستند. اگر قرار باشد مشارکتی بین کودک و والدین وجود نداشته باشد، به آن مرحله ای می رسد که کودک در مقابل خواسته های والدین «نه» می گوید. والدین چون نه گفتن او را قبول ندارند او را تحت فشار قرار می دهند و نتیجه معکوس می گیرند. تربیت یک طرفه وجود ندارد. تربیت باید دو جانبه باشد. والدین و کودک، هردو در تربیت افراد خانواده باید نقش داشته باشند. بدون مشارکت تربیت مناسب امکان پذیر نیست.


 آیا می توان گفت شیوه تربیتی یکطرفه اشتباه والدین، که تنها در صدد کنترل رفتار فرزندانشان بوده اند، موجب عدم شکل گیری تعامل بین والدین و فرزندان و بروز مشکلات در خانواده شده است؟


تربیتی که شما به آن اشاره می کنید، سبک تربیتی مستبدانه است. در این سبک، انضباط و قانون های خشک، بدون هیچ توضیح و صحبتی وجود دارد. تنبیه همیشه هست. ارتباط یکطرفه است. قانون ها توضیح داده نمی شود. انتظارهای بسیاری از کودک بدون هیچگونه انعطافی وجود دارد. در این سبک تربیتی اگر فرزندان از والدین تبعیت کنند، بیشتر بخاطر ترس و فرار از عواقبی مانند سرزنش و تنبیه است. این کودکان در آینده هیچگونه اعتماد بنفسی نخواهند داشت. چون نتوانسته اند نظراتشان را بیان کنند، چراکه برای نظراتشان ارزشی قائل نشده بودند. آنها حرمت نفسی نخواهند داشت. این کودکان پرخاشگر و کینه جو خواهند شد. امکان تفکر منطقی را نخواهند داشت و بیشتر هیجانی و پرخاشگرانه به مسائل واکنش نشان می دهند. برای دوری از تنبیه و عدم انعطاف واکنش والدین، براحتی دروغ می گویند و پنهانکاری می کنند. محصول سبک تربیتی مستبدانه کودکانی حرف شنو اما دروغگو و پنهانکار خواهد بود. در صورتیکه در سبک تربیتی مقتدرانه در بزرگسالی، مسئولیت پذیر و مستقل خواهند بود. در بیان احساس هایشان آزادانه عمل خواهند کرد. معمولا این کودکان شاد و موفق هستند و راحت می توانند تصمیم بگیرند. در کل این کودکان خیلی سالم تر خواهند بود.


 والدین باید چگونه رفتار های فرزندانشان را زیر نظر داشته باشند؟


کنترل نباید حذف شود، بلکه باید نامحسوس باشد. یک والد مقتدر، بصورت نامحسوس، کنترلگر و مراقبت کننده است. چنانچه کودک بخاطر رفتارهایش مدام بازخواست و سرزنش شود، کودک اذیت می شود و اگر بتواند، فرار می کند و برای همیشه از دسترس والدین خارج می شود. باید با کودک گفت و گو شود، با او و دوستانش دوست شد. اگر اشتباهی مرتکب شد خود را در سن او تصور کرد و به این اندیشید که اگر هم سن او بودید آیا این اشتباه را می کردید یا نه؛ اینگونه بهتر می شود با او رفتار کرد. مثلا نوجوان 15 ساله ای سیگار کشیده بود. مادرش بعد از متوجه شدن او را بشدت کتک زد. اگر نوجوانی که در مسیر شکل گرفتن شخصیت و استقلالش است را کتک بزنیم تنها موجب نفرت او از خود می شویم. پدر این نوجوان واکنش متفاوتی داشت. او بعد از متوجه شدن با نوجوان صحبت کرد. با او سیگار کشید و در حالیکه داستان ساختگی از اولین تجربه سیگار کشیدنش در نوجوانی و کنجکاوی اش در آن زمان را تعریف کرد، از پیامدها و مضررات سیگار کشیدن به فرزندش گفت. پدرش از او خواست که اگر میل به کشیدن سیگار دارد با او تجربه اش کند. درواقع پدر نظرش را در مورد سیگار کشیدن فرزندش با گفت و گوی دوستانه و بدون تنبیه و رفتار خشونت آمیز به او منتقل کرد. اگر این دو روش را در نظر بگیریم، سیگاری شدن یا نشدن نوجوان را می توان حدس زد نتیجه رفتار کدام والد است. والدی شخصیت نوجوان را تخریب می کند اما دیگری به او شخصیت می بخشد و بعد از توضیحات انتخاب را بر عهده خودش می گذارد. پدر درواقع بصورت نامحسوس، نوجوان، دوستان، و رفتارش را زیر نظر دارد که سیگاری نشود، اما روشی را اتخاذ می کند که شخصیت فرزندش حفظ شود.


 چگونه فرزندان را ملزم به رعایت قانون ها در خانه کنیم؟


شما یک کودک پنج ساله دارید که آخر هفته برنامه ریزی کرده اید به پارک بروید، اما به شرطی که اعضای خانواده هرکدام وظیفه ای را که برعهده دارند، انجام دهند. هرکدام مشغول به کاری می شوند. کودک نیز باید اتاقش را مرتب کند. اگر کودک اتاقش را مرتب کرد، طبق قرار قبلی به پارک، که کودک خیلی مشتاقش است، می روید؛ اما اگر کودک وظیفه اش را انجام نداد، نباید او را به پارک ببرید. تنبیه ها باید اینگونه اعمال شود. حتی اگر پدر ومادر نیز وظیفه هایشان را انجام ندهند سایر اعضای خانواده باید نارضایتی شان را ابراز کنند. تا همه افراد خانواده وظیفه شان را انجام نداده اند نباید به پارک رفت. اگر گفت و گو وجود داشته باشد، به کودک باید شخصیت بخشید. فرقی نمی کند که کودک چندساله باشد. قانون های خانه باید توسط والدین و کودک رعایت شود تا به نتیجه دلخواه در تربیت فرزند رسید.

برای این مطلب تا کنون نظری ثبت نشده‌ است.
0 / 200
  • نظر شما پس از بررسی و تایید منتشر خواهد شد.
  • لطفا از بکاربردن الفاظ رکیک، توهین و تهمت به اشخاص حقیقی و حقوقی خودداری کنید.

آخرین خبرها