همهی ما با خودانتقادی به عنوان ندایی درونی که همیشه در ذهن ما وجو دارد آشنا هستیم، ندایی که کوچکترین اشتباه و کجروی ما را به شدت مورد سرزنش قرار داده و گاهی به شدت تحقیرآمیز است.
همهی ما گمان میکنیم که نگرش و جهانبینی معتدلی داریم، طوری که بتوانیم تفاوتهای موجود در اجتماع و جهان را هضم کرده و عمل تبعیض آمیزی نسبت به دیگران انجام ندهیم، اما در نظم جهانی موجود و رسانههایی که مدام افکار و رفتار ما را تحت شعاع خود قرار میدهند، تضمینی برای کنارهگیری از روند نفرت پراکنی و تنفرورزی وجود ندارد، الی بازبینی و بازتعریف مدام مرزها و باورهای خود. مقالات متعددی در حوزههای گستردهی علوم انسانی در این مورد انجام شده و اکنون محققان و نظریهپردازان علوم انسانی هرمی با پنج طبقه را معرفی کرده و معتقدند که طبقات آن و روند رشد و گسترشی که این هرم طی میکند در تمام جوامع کنونی مشترک است.
احتمالا شما هم این عبارت رایج را شنیدهاید: "ما انسانها فقط از 10درصد ظرفیت مغز خود استفاده میکنیم". عبارتی که بسیار گولزننده و خواستنی به نظر میرسد.
هنگامی که بحث خلاقیت به میان میآید، بسیاری به یاد موسیقیدانان، هنرمندان و اقشار خاصی از جامعه میافتند و گمان میکنند خلاقیت و تفکر خلاق صرفا برای این افراد کاربردی و بهدرد بخور است، اما خلاقیت توان انجام کارهای متداول به روش نو و کارآمدتر است که برای بالابردن کیفیت زندگی باید روزانه و در تمام امور اجرا شود.
برای بزرگسالان تفاوت میان اخبار، تنشهای جهانی و جو ناشی از مشکلات میان کشورها با جنگ واقعی و فضای وحشتآور تلاش برای بقا، مشهود و مبرهن است، اما برای کودکان شرایط بسیار متفاوت خواهد بود.
تقریبا بخش زیادی از هویت و معنای ما از طریق اسطورهها، که به معنی ذهنیتهای انسانی و جمعی شکل گرفته در طول تاریخ فرهنگها هستند، تحکیم میشوند. نوروز هم یک اسطورهی آفرینشی یا کیهان پیدایشی است و نوید نو شدن و تولد دوبارهی همهچیز را با خود دارد، از این رو میتوان نوروز را جشن امید دانست که در آن بینشی اتوپیایی ( ایدهآلی بینقص دربارهی نظمهای اجتماعی) در اذهان عمومی شکل گرفته و هرساله تکرار و بازتکرار میشود. ناصر فکوهی دکترای انسانشناسی سیاسی در مقالهیی با عنوان \"نوروز و همبستگی بر محور انسان\" مینویسد:«سفرهی نوروزی میتواند در یک نمادگرایی مدرن، به گونهیی کاملا متفاوت تعریف شود: اینکه شادیها و داشتههایمان را با دیگران شریک شویم تا بتوانیم انتظار داشته باشیم در غمها و دردهایمان نیز شریکی خواهیم داشت. شاید در بطن پیام نوروزی این امر از هر نکتهی دیگری مهمتر باشد و نیاز به تفکر بیشتری داشته باشد.
مدتی پیش مقالهای در ارتباط با تفاوت مدرنیسم و مدرنیته خواندم که توضیح داده بود سر و کار داشتن با ابزارهای مدرن، هوشمند و امروزی، لزوما به معنای رسیدن به مدرنیته نیست، چرا که مدرنیته حاوی رفتار و توان استفادهی به جا از این ابزارها میباشد. مصداق این مساله به خوبی در تاثیر اینترنت و سوشیال مدیا قابل مشاهدهاست.
یکی از چالشهای فرزندپروری برای والدین، مواجهه با زمانی است که کودک آنان کلمات زشت و ناهنجاری به کار میبرد، اغلب والدین از این رفتار فرزند خود به شدت کلافه شده و واکنشهای شدیدی نشان میدهند، چرا که والدین توقع دارند با محدود کردن یا تربیت مورد نظر خودشان، کودک هرگز به مرحلهی استفاده از کلمات زشت نرسد.
این روزها همه جا صحبت از ولنتاین، هدیه و عشق است. اکثر زوجها این روز را با خوشحالی به یکدیگر تبریک گفته و در پی خرید هدیههایی درخور برای یکدیگر میروند. در ورطهی گذار از روزی که در میان عشاق با نام "روز عشق" نامگذاری شده، خالی از لطف نیست که نگاهی به مناسک باب شدهی این روز انداخته و کنش جمعیمان را واررسی کنیم، بلکه بتوانیم به خوانش مجددی از عشق دست پیدا کرد و رابطهی عاطفی خود را از چاه سرمایهداری بیرون بکشیم.
والدینی که فرزندشان به سن نوجوانی قدم گذاشتهاست، عموما از این مساله شکایت دارند که نمیتوانند دو کلام حرف حساب با فرزندشان داشته باشند و گفتگوی بینشان به جملهی دوم که میرسد تبدیل به یک تنش و درگیری اساسی شده و به جای اینکه مشکلی را حل کند، به مسائل و چالشهای موجود اضافه میکند.
بسیاری از مراجعانی که برای دریافت خدمات روانشناسی مراجعه میکنند، در بدو ورود و آغاز فرایند مشاوره همانطور رفتار میکنند که عادت کردهاند در زندگی روزمره از خود بروز دهند و بعد به مرور زمان و تجربهی احساس امنیت خود واقعیشان را بروز میدهند.
تا مدتی پیش صحبت از ناخوداگاه و مکانیسمهای دفاعی آن در مقابل عموم مردم بسیار دشوار بود، اما حالا به لطف فضای مجازی و دسترسی عموم مردم به مطالب اینترنتی و جهانی، راحتتر میشود در مورد مسائل تخصصی روانشناسی و روانکاوی صحبت کرد. با وجود نکات مثبتی که این مساله در خود دارد، نکات منفی آن دردسرهای بیشتری ایجاد میکند.
اصولا آموزش، اندیشه و حل مساله در جامعهی ما بسیار بحران محور است. به این معنا که تا بحران، فاجعه و سانحهیی رخ ندهد، به ضعف زیرساختها و عوامل اساسی توجهی نمیشود.
کسانی که به تازگی زندگی مشترک را شروع کردهاند، یا مدت زیادی از ازدواجشان میگذرد، ممکن است در زمینهی زندگی زناشویی خود با حجمی از استرس و اضطراب بیدلیل مواجه باشند.