زمستان گذشته خبر عالمگیری ویروس کرونا در صدر اخبار دنیا قرار گرفت. هنوز کسی نمیدانست چینیها دقیقا با چه ویروسی درگیر هستند که نگرانیها جهانی شد. دانشمندان دست به کار کشف دارو و واکسن کرونا شدند. اگرچه تلاشها برای مهار و غلبه به ویروس هنوز ادامه دارد اما در شرایط فعلی فقط یک کار از دستمان برمیآید. اینکه در خانه بمانیم، دستهایمان را مرتب به مدت 20 ثانیه با آب و صابون بشوییم و همهچیز را ضدعفونی کنیم.
صورتها همه ماسکپوش و دستها پلاستیکی بود. تفاوت آدمها را فقط از نوع ماسک و دستکشهایشان میشد فهمید. دستکشهای پلاستیکی شفاف که برای هر دستی گشاد بود. دستکشهای صدفیرنگ که باپوست دست یکی میشد. دستکشهای لاتکس آبی و کرمرنگ. ماسکهای پارچهای، فیلتردار، معمولی. بوی الکل و مواد ضدعفونیکننده فضا را پرکرده بود. زنی با یک پلاستیک پر از ماسک، جلوی دو کودک ایستاده بود و ضمن یادآوری نکات بهداشتی، صورتهایشان را با ماسک میپوشاند. همه با چیزی میجنگیدند که هرجایی بود اما هیچجا نمیشد دیدش. اشیا، سطوح و حتی عزیزترین کسان آدم هم دشمنی بالقوه به شمار میآمدند. آدمها به هم نزدیک نمیشدند، حتی به عزیزترینهایشان. همبستگی و محبتشان را با دوری کردن از هم نشان میدادند.
جزیره هرمز یکی از ترندهای پرتکرار فضای مجازی است. کافی است سری به اینستاگرام و توئیتر بزنید تا کلی عکس خوشرنگولعاب از این جزیره جلویتان قطار شود. عکسهایی که هر بینندهای را قلقلک میدهد تا آن را از نزدیک ببیند. جزیرهای پر از رنگ، موسیقی و زیبایی که برای هر تازه واردی حکم غرق شدن در رویایی سرمستکننده را دارد. مردم هرمز جایی در تصویر مخابرهشده از جزیرهشان ندارند. بین خاطراتی که گردشگران از شهر به سوغات میبرند هم حرفی از رنج اهالی نیست. کسی نمیگوید چه رویاهایی زیروروی خاکهای رنگی هرمز مدفون شدهاست.
سیل در راه است. این هشداری بود که در میانه روزهای پرالتهاب و دردناک دیماه 98، لابهلای اخبار سیاسی گم شد. سازمان هواشناسی ایران دو روز قبل از وقوع سیل، از ورود یک موج بارشی فعال در جنوب و جنوب شرق کشور خبر داد. طبق اخطاریه شماره 10 هواشناسی هرمزگان این سامانه بارشی از پنجشنبه 19 دیماه آغاز و تا یکشنبه 22 دیماه ادامه داشت. ستاد بحران استان نیز از صبح روز پنجشنبه به فرمانداریها و دستگاههای اجرایی استان آمادهباش کامل اعلام کرد. با این وجود خبری از اقدامهای پیشگیرنده نبود و بعد از سه روز باران بیامان، جاسک و بشاگرد زیر آب رفتند.
وقتی از شهر حرف میزنیم تکلیف مشخص است. منظور سکونتگاهی است که با کوچه، خیابان، مغازه و این چیزها سر و شکل میگیرد. اما وقتی روی شهرها اسم میگذاریم و میگوییم خمیر، بندرعباس، لنگه یا هرجای دیگری، یعنی هرکدام از این شهرها باید ویژگیهای منحصربهفردی داشتهباشند که حتی اگر اسمشان را نمیدانیم، از آنچه میبینیم و حس میکنیم بفهمیم کجای نقشه ایستادهایم. وقتی به خمیر آمدم، میدانستم در چه شهری هستم اما برای پیدا کردن هویت شهر، خوب آن را ورانداز کردم. بین بالاوپایین کردنهای شهر به سوغاتسرایی برخوردم که از لحظه ورودم به آن انگار تازه فهمیدم در خمیر هستم.
خمیر حدود 70 درصد معادن استان را در اختیار دارد. معدن سنگ گچ یکی از همین معادن است که چند شرکت فرآوری از آن بهرهبرداری میکنند. تا جایی که من دستگیرم شد، این شرکتها سالها در سکوت خبری فعالیت کردهاند.
دریا پر از موقعیتهای بالقوه شغلی است اما صیادی شغل اول هر ساحلنشینی است. برای آنکه بفهمم اوضاع این روزهای صید در خمیر چگونه است، سری به اسکله ماهیگیران آن زدم. فضا آنقدر سوتوکور بود که اگر با یک آشنای محلی نرفتهبودم، حتما فکر میکردم راه را اشتباه آمدهام. لابهلای حراها 10،15 قایق ماهیگیری کنار هم قطار شدهبودند. نه صیادی دوروبرشان بود و نه توری که نشان دهد تازگیها به آب زدهاند.
مردادماه امسال رسانهها از ممنوعیت خروج خاک هرمز خبر دادند. متن خبر واضح و شفاف بود و جای بحث و اختلافی باقی نگذاشت. «برداشت خاک از سوی گردشگران، اداره بنادر و بومیان جزیره ممنوع است و درصورت مشاهده با آن برخورد میشود».
گریزی نیست. دورتادورت را آب فرا گرفتهاست. باید بمانی و با طبیعت گلاویز شوی. نانت را از حال ناپایدار دریا در بیاوری و پیه هر چیزی را به تنت بمالی. یک روز دریا دلش را میگشاید تا لقمه نانی در سفرهات بگذارد. یک روز هم شکم برای بلعیدنت فراخ میکند. مرز قهر و آشتی دریا مغشوش است. همچون نگاه فتنهگر معشوقی که نمیدانی عشق به دامنت میریزد یا کمر به قتلت بستهاست. جزیره هرمز یکی از همین معشوقهاست. برای گردشگرانی که عمر بودنشان اندازه عکس انداختن با زیباییهای «پشت کوه» است، فریبنده بهنظر میرسد. اما مردمی که خودشان را بین رنجهای آن شناختهاند، مفتون این خودنمایی نمیشوند.
تا بهحال برای شما هم پیش آمدهاست که از دیدن گوشه گرهخوردهِ روسری مادربزرگ برای پیدا کردن یک وسیله گمشده یا شنیدن «چشمت زدن» وقتِ مریضی و بدحالی، بُهتتان بزند؟ در این مواقع معمولا خواسته یا ناخواسته، این باورها را بدون در نظر گرفتن مفهوم حقیقیشان ارزشگذاری میکنیم. درحالیکه باورهای انسان گنجینهای از هویت او هستند که درست یا نادرست، علمی یا خرافه، خندهدار یا ملالانگیز، ریشه در فرهنگ و تمدن کشورها دارند و نمیتوان بهراحتی آنها را بیارزش دانست. بررسی باورهای گذشتگان به ما کمک میکند تا به شناخت عمیقتر و واقعبینانهتری از هویت فرهنگی اقوام مختلف و حتی خودمان برسیم. گاهی این باورها تا اندازهای در لایههای مختلف زندگی شخصی و اجتماعیمان نفوذ کردهاست که سر در آوردن از معنای حقیقی بعضی مسائل، بدون اطلاع دقیق از کُنه آنها ممکن نیست. «زار» یکی از باورهای ریشهدار استان هرمزگان است که معتقدان بسیاری دارد. باوری که سخنسراییهای بسیاری در باب آن شدهاست اما پرداختهای سطحی و سهلانگارانه از پدیده بادزدگی، جنبههای مهمی از آن را مغفول نگه داشتهاست.