کارشناس اداره اتباع و مهاجرین خارجی گفت: برای کودکان کار اتباع مجاز اثرانگشت و شناسنامه تعریف خواهد شد و برخلاف گذشته برای کسانی که غیر مجاز هستند هم ثبت اثرانگشت صورت میگیرد.
نقش پدر در خانواده از دیرباز به عنوان تکیه گاه و به نوعی ستون خانه، نقشی بی بدیل و انکارناپذیر بوده است اما با گذشت زمان، اهمیت نقش پدران، علاوه بر تامین کننده مایحتاج زندگی به عنوان مربی و راهنمای الگوی رفتاری فرزندان تغییر یافته است.
رئیس سازمان ملی تعلیم و تربیت کودک با بیان اینکه استفاده از دوربین مداربسته فعال در ورودی کودکستانها و همچنین فضاهای عمومی و محل قرارگیری وسایل بازی الزامی است گفت: هیچ فردی بهجز مؤسس و مدیر کودکستان حق دسترسی به آرشیو تصاویر ضبط شده را ندارد و در صورت لزوم نیز دسترسی صرفا با دستور مقام قضائی امکانپذیر است.
کمتر کسی به آن فکر میکند، شاید دلیلش توسعه شهرها باشد. اما همچنان وجود دارد و در برخی موارد حتی جان افراد را نیز میگیرد. موارد یاد شده درباره هاری است، یک بیماری که بسیاری آن را به سگها نسبت میدهند اما به غیر از سگها، حیوانات دیگری هم میتوانند باعث ابتلا شوند. گاهی اسم این بیماری در قالب خبر به چشم میآید و اخیرا کودکانی قربانی ابتلا به آن شدهاند. ششم جولای مصادف با 16 تیرماه، روز جهانی بیماریهای مشترک بین انسان و حیوان است و هاری نیز یکی از این بیماریها محسوب میشود. برای اینکه بدانید هاری چیست و چطور میتوان مانع از مرگ فرد مبتلا شد، خواندن این متن به شما کمک میکند.
مدتی از تعطیلی مدارس میگذرد و تعطیلات تابستانی آغاز شده است. دغدغه بسیاری از والدین در این سه ماه تابستان پر کردن اوقات فراغت کودکان است. پدران و مادران برای برنامهریزی بهتر میتوانند اقدامات پیشنهادی زیر را انجام دهند.
آیا احساس میکنید مدتهاست کنترل خود را روی فرزندپروری از دست دادهاید؟ اخیراً همیشه از خود میپرسید، "چرا فرزندانم به من احترام نمیگذارند؟" چرا هر روز بیشتر از آنان فاصله میگیرم؟ شما در این چالش تنها نیستید، بسیاری از والدین این روزهای ناآرام را تجربه خواهند کرد. گاهی اوقات ممکن است آنقدر تحت تأثیر مسئولیت فرزندپروری قرار بگیریم یا آنقدر درگیر روندهای فرزندپروری باشیم که ارتباط خود را با اصول اولیه از دست بدهیم. احترام بین انسانها صرف نظر از سن یا پویایی، از قوانین یکسانی پیروی میکند. کودکان یا نوجوانان، به همان دلایلی احترام و رفتار خوب خود را قطع میکنند، که ممکن است همکاران یا دوستانمان از احترام گذاشتن به ما صرف نظر کنند. در چنین شرایطی احتمالا گوش دادن و ارتباط را متوقف کردهایم، رفتار نامناسبی انجام میدهیم، یا صریح و صادق نیستیم.
زندگی کردن در محیط تنشزا میتواند بسیار دردناک باشد و آرامش را از شما سلب کند. خصوصا هنگامی که پس از گذراندن یک روز پرمشغله کاری به منزل بازمی گردید و نیاز به استراحت دارید اما با بهانه گیری کودک خردسال خود مواجه می شوید .
من در محیطی بزرگ شدم که نمیتوانم آن را به قدر کافی دوستداشتنی یا محبتآمیز توصیف کنم. مادرم، اگرچه میدانم که به روش خودش مرا دوست داشت، به هیچ وجه محبتی نشان نمیداد. در واقع من هرگز به یاد نمیآورم که او در تمام دوران کودکی من را در آغوش گرفته یا گفته باشد که من را دوس ت دارد، تنها باری که میتوانم به یاد بیاورم او گفته باشد من را دوست دارد یا به من افتخار میکند روز قبل از مرگش است. خاطرات اصلی من مربوط به عصبانیت او و کتک خوردنم است. اگر کار اشتباهی میکردم، مادرم مرا با هر چیزی تنبیه بدنی میکرد، کفش، روزنامه، قاشق یا هر چیزی که میتوانست پرتاب کند. خیلی کم پیش میآمد که پدر و مادرم کارها یا دستاوردهای مرا تایید و تشویق کنند و من در تمام زندگی ام در آرزوی تایید دیگران بزرگ شدم، چه در روابط، چه کار و چه موقعیتهای دیگر زندگی.
پیمان دوازده ساله که مشغول پاک کردن شیشه ماشینها بر سر چهارراههاست، پدرش را در خردسالی از دست داده، مادرش مجددا ازدواج کرده و حالا ناپدریاش با بیرون راندن او از خانه مسبب خیابانگردی و کار او در خیابان شده است. او هرگز به مدرسه نرفته و برای شمردن پولهایی که به دست میآورد به کودکان بزرگتری که همراه او مشغول کار کردن هستند، متکی است. پیمان شبها در پارک میخوابد و بزرگترین کابوسش نه تعرض، خفتگیری و دزدی که شناسایی شدن توسط بهزیستی است. او تعریف میکند:" پارسال مرا توی خیابان گرفتند. بعد چند خانم و آقا مرا به جایی بردند چند نفری با من حرف زدند و مرا در بیمارستان بستری کردند. چند روز توی بیمارستان بودم و بعد دوباره مرا مجبور کردند به خانهی ناپدریام برگردم و خیلی کتک خوردم. حالا که دوباره از خانه بیرون زدم، دیگر اجازه نمیدهم مرا بگیرند!.