به محض اینکه قفل تلفن همراه خود را باز کنید، تلویزیون را روشن کنید یا وارد لپتاپ خود شوید، از آنجا به بعد دائما بمباران آغاز میشود و ما بیش از هر زمان دیگری در معرض فیلترها قرار میگیریم و با این وجود هنوز دوست نداریم باور کنیم هر چیزی که در اینترنت می بینیم تا حد زیادی ویرایش شده است و فیلترهای صورت پیشرفتهتر از همیشه در حال احاطهی ما هستند. آنها حتی هنگامی که سوژه حرکت میکند دچار مشکل نمیشوند و به قوت خود باقی میمانند، در نتیجه این روزها مردم حتی نمیتوانند تفاوت بین واقعیت و آنچه واقعا وجود ندارد را تشخیص دهند و این مایه نگرانی است.
رابطهی ناسالم به رابطهای اطلاق میشود که آسیبزا بوده و برای رفاه یک یا هر دو طرف درگیر مضر است. با پویاییهای منفی، الگوهای رفتاری مخرب و سمیت عاطفی مشخص میشود که میتواند به تدریج حس خودکنترلی، عزت نفس و شادی کلی افراد را از بین ببرد. در یک رابطه مسموم، ممکن است عدم احترام، اعتماد، گفتگو و امکان ارتباطات باز وجود داشته باشد و اغلب شامل رفتارهایی مانند کنترل، دستکاری، انتقاد مداوم، آزار عاطفی یا فیزیکی و حضور مداوم منفیگرایی است. این رفتارهای ناسالم می تواند منجر به احساس ناتوانی، قطع ارتباط و از دست دادن هویت خود شود .چیزی که روابط آسیبزا را به شکل ویژهیی خطرناک میکند این است که گاهی اوقات می توانند مورد توجه قرار نگیرند یا به صورت عادی و معمول تلقی شوند. آسیبهای مربوط به چنین روابطی میتواند در ابتدا بسیار ظریف باشد، به تدریج در طول زمان تشدید شود و اثرات مضر آن، سلامت عاطفی و روانی فرد را به چالش بکشد. شناخت علائم یک رابطه سمی برای بهزیستی هر فردی بسیار مهم است.
تجربهی سوگ و اندوه از دست دادن کسی یا چیزی که بسیار برای ما مهم است، شتری است که دم خانهی هر بنی بشری خواهد خوابید و این تجربهی گریز ناپذیر آنقدر سنگین است که میتواند هر آدمی را تا مدتها در غاری از تنهایی، غم و حسرت زندانی کند.
سوزانا نیوسنن، فیلسوف و نویسندهی فرانسوی دربارهی مواجهاش با هیجانات منفی مینویسد: "وقتی یک دهه پیش شروع به تحقیق در مورد شادی کردم، متقاعد شدم که احساسات منفی نباید جایی در یک زندگی رضایتمند داشته باشند. در واقع من فکر میکردم که خوشبختی به این معنی است که هیچ تجربهیی از احساسات منفی وجود ندارد و اگر میخواهید شاد باشید، باید به شدت با منفینگری مبارزه کنید. اما حالا میفهمم اینکه قرار باشد لبخندی دائمی بر لبان خود بنشانید و وانمود کنید همیشه خوشحال هستید، افسانهیی بیش نیست.
شریل سندبرگ، مدیر ارشد عملیاتی یکی از سوشیالمدیاهای قدرتمند جهان، در مورد موفقیت و دستاوردهایش اینگونه مینویسد: " هنوز روزهایی هستند که با احساس کلاهبرداری از خواب بیدار میشوم و مطمئن نیستم که باید در جایی که هستم، باشم.
من در محیطی بزرگ شدم که نمیتوانم آن را به قدر کافی دوستداشتنی یا محبتآمیز توصیف کنم. مادرم، اگرچه میدانم که به روش خودش مرا دوست داشت، به هیچ وجه محبتی نشان نمیداد. در واقع من هرگز به یاد نمیآورم که او در تمام دوران کودکی من را در آغوش گرفته یا گفته باشد که من را دوس ت دارد، تنها باری که میتوانم به یاد بیاورم او گفته باشد من را دوست دارد یا به من افتخار میکند روز قبل از مرگش است. خاطرات اصلی من مربوط به عصبانیت او و کتک خوردنم است. اگر کار اشتباهی میکردم، مادرم مرا با هر چیزی تنبیه بدنی میکرد، کفش، روزنامه، قاشق یا هر چیزی که میتوانست پرتاب کند. خیلی کم پیش میآمد که پدر و مادرم کارها یا دستاوردهای مرا تایید و تشویق کنند و من در تمام زندگی ام در آرزوی تایید دیگران بزرگ شدم، چه در روابط، چه کار و چه موقعیتهای دیگر زندگی.
بسیاری از والدین گمان میکنند نوجوانان در مقابلشان ایستاده و جنگ تمام عیاری را آغاز کردهاند. اما واقعیت این است که نوجوانان بیشتر از اینکه در پی درست کردن دردسر باشند، به دنبال شناخت خویشتن و کنارآمدن با هیجانات و افکار خود هستند، اما دقیقا نمیدانند که تمام این کارها را در جهانی که هر لحظه توسط عامل جدیدی از اطلاعات بمباران میشوند، چطور باید انجام بدهند. والدین باید راهی پیدا کنند تا نوجوانان مسیرهای زندگی خود را پیدا کرده، به شناختی مکفی از خود برسند و راه کنار آمدن با هیجانات خود را پیدا کنند. یکی از راههای کارآمد برای شناخت و حل مشکلات، کتاب خواندن است و شما به عنوان پدر و مادر، معلم یا روانشناس با معرفی کتابهای موثر در حوزهی مشکلات نوجوان، میتوانید گامی در جهت تعدیل مسائل آنان بردارید.
پیمان دوازده ساله که مشغول پاک کردن شیشه ماشینها بر سر چهارراههاست، پدرش را در خردسالی از دست داده، مادرش مجددا ازدواج کرده و حالا ناپدریاش با بیرون راندن او از خانه مسبب خیابانگردی و کار او در خیابان شده است. او هرگز به مدرسه نرفته و برای شمردن پولهایی که به دست میآورد به کودکان بزرگتری که همراه او مشغول کار کردن هستند، متکی است. پیمان شبها در پارک میخوابد و بزرگترین کابوسش نه تعرض، خفتگیری و دزدی که شناسایی شدن توسط بهزیستی است. او تعریف میکند:" پارسال مرا توی خیابان گرفتند. بعد چند خانم و آقا مرا به جایی بردند چند نفری با من حرف زدند و مرا در بیمارستان بستری کردند. چند روز توی بیمارستان بودم و بعد دوباره مرا مجبور کردند به خانهی ناپدریام برگردم و خیلی کتک خوردم. حالا که دوباره از خانه بیرون زدم، دیگر اجازه نمیدهم مرا بگیرند!.
"شبی پاییزی، در هوایی ابری و ملایم، لولای پنجره صدای جیرجیر هولناکی داد. ژولین به خود لرزید و در برابر عمارتی غمزده که غروب غرق در تاریکیاش میکرد ناخواسته قطرههای اشک از چشمهایش جاری شد.
بسیاری از افرادی که به جلسات رواندرمانی مراجعه میکنند، مجموعه علائمی را گزارش میدهند که میتوان جمعبندی آن را "احساس خالی بودن" نامید. آنها از این مساله شکایت دارند که علیرغم تلاششان برای ادامه دادن، شاد زندگی کردن و موثر بودن تا حد زیادی بیحس شدهاند، نمیتوانند چندان واکنشی به اتفاقات زندگی از خود بروز دهند، تقریبا برای هیچ کاری انگیزه ندارند و حتی دردها و رنجها خیلی کمتر از قبل بر روی آنان تاثیر میگذارد. این علائم برای افراد درگیر غریب، غیر معمول و ناهنجار است و تجربهی آن از نظر روانی، ناخوشایند است. چرا از درون احساس می کنیم مردهایم؟
داستان قورباغهی جوشان، یک افسانهی آموزشی است که با توضیح واکنش قورباغه در دو حالت قرار گرفتن در «آب جوش» و «آب سردی که در حال گرم شدن است»، سعی میکند درسهایی به ما بدهد.
کش و قوس روابط عاطفی انقدر زیاد و پیچیده است، که ما به سختی میتوانیم مرزی میان رفتارهای سالم و مخرب در عشق بیابیم و از طرفی هرگز گمان نمیبریم که عشق، این مفهوم معصومانه و مقدس بتواند اعتیادی در ما ایجاد کند.
"بروز آشفتگی در هیچ خانهیی ناگهانی نیست؛ بین شکاف چوبها، تای ملافهها، درز دریچهها و چین پردهها غبار نرمی مینشیند، به انتظار بادی که از دری گشوده به خانه راه بیابد و اجزاء پراکندگی را از کمینگاه آزاد کند".
مراجعی که چندی پیش با بیقراری به اتاق درمان مراجعه کردهبود، مشکل خود را اینگونه توصیف میکرد:" دیگر تحمل خودم بسیار دشوار است، من حتی نمیتوانم در جمع فامیل در مورد مسالهیی اظهار نظر کنم. همهی کسانی که اطرافم هستند این را فهمیدهاند و من میشنوم که گوشه و کنار در مورد من میگویند که بیچاره چقدر خجالتی و کمرو است."
یکی از اساسیترین چالشهای سرنوشتسازی که والدین در مسیر رشد فرزندشان با آن سر و کار دارند، کمک به کودک برای قرار گرفتن در مسیر کتاب خوانی است. اینکه چطور باید یک کودک خردسال را به سمت کتاب راهنمایی کرد و اینکه اصلا چه کتابهایی برای کودکان در سنین مختلف مفید است، ممکن است بارها و بارها ذهن والدین را درگیر کند بدون اینکه به پاسخ درخوری منتهی شود. در این یادداشت سعی بر این است تا مجموعه کتابهایی که برای هر بازهی سنی کمک کننده است، معرفی شده و نقاط قوت مجموعهها ذکر شود تا والدین و معلمان بتوانند کتابهای مناسبی برای کودکان انتخاب کنند.
هنگامی که از زبان بدن صحبت میشود، اکثر افراد به ارتباطات فکر میکنند، به اینکه چگونه با رفتار غیرکلامی خود میتوانند دیگران را تحت تاثیر قرار داده و تعاملات بهتری ایجاد کنند.