بسیاری از روابط پس از سالها رنجش و مشکلات حل نشده به نقطه اوج میرسند. مانند مرگ جسمانی، مرگ یک رابطه نیز از چندین مرحله عبور میکند و بسیاری از زوجهایی که برای زوجدرمانی حاضر میشوند در انتهای راه قرار دارند و سالهاست که مشکلات و رنجشها در حال انباشته شدن است.
برخی از افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی عموما این فکر را دارند: "کاش می توانستم نامرئی باشم". آیا تا به حال چنین احساسی داشتهاید؟ اینکه سعی کنید خود را برای دیگران نامرئی جلوه دهید، صحبت نکنید تا کسی متوجه حضور شما نشود، مداوما پایین را نگاه کنید و از برقرای رابطه چشمی خودداری کنید و عموما موقعیتهایی را برگزینید که نیازمند کمترین ارتباط با اطرافیان باشد. کسانی که در هنگامهی تجربهی اضطراب اجتماعی هستند، این افکار و رفتارها را از خود بروز میدهند. موسسه ملی سلامت روان آمریکا معتقد است که 9 درصد از جوانان 18 تا 29 ساله هر ساله با اضطراب اجتماعی تشخیص داده میشوند و شیوع این اختلال در طول زندگی 12 درصد است. اگرچه میل شما برای نامرئی بودن ممکن است قوی باشد، اما از خود بپرسید آیا واقعاً چیزی را حل میکند؟
ادبیات یکی از راههای پی بردن به تحولات اجتماعی و تاریخی جامعه است که میتواند رها از چهارچوب تئوری و نظری، با زبانی ملموس و شیوا مخاطب را با جهانی از واقعیتها و حتی حقایق روبهرو کند.
سازمان بهزیستی از سال 1359 و در جهت خدمترسانی به فرودستان، معلولین و سایر اقشاری که به هر نوعی در معرض آسیب هستند، ایجاد شد و تا به امروز این سازمان توانسته در عرصههای مختلفی اقدام به خدمترسانی کند و گامی در جهت تحقق عدالت اجتماعی بردارد.
احتمالاً این جمله را شنیدهاید که « لبخند مسری است» و وقتی کسی به شما لبخند میزند، یحتمل بلافاصله به او واکنش مثبت نشان داده و لبخند میزنید. یا شاید این عبارت «بدبختی، همراهی را دوست دارد» را شنیده باشید که به انتقال هیجانات منفی و احساسات ناخوشایند اشاره دارد و شاید متوجه شدهاید که اگر کسی که به او اهمیت میدهید آسیب ببیند، شما هم همراه با او احساس درد میکنید. هنگامی که هر یک از این واکنشها را تجربه میکنید، در حال مواجهه با پدیدهی سرایت عاطفی هستید.
در دنیای امروز که پیچیدگی روابط، زیست بشر، کنش در عرصهی اجتماعی و غیره بالا گرفته، متعاقبا نیاز به پی بردن به چگونگی و چرایی این پیچیدگیها نیز گسترش یافته است. امروزه دیگر داشتن اندک دانش جامعهشناسی برای هر کدام از ما یک امر حیاتی است، در غیر این صورت در موجی از بدفهمی و عدم درک وقایع گرفتار میشویم. اما آیا عموم مردم که عمدهی زمان و انرژی خود را صرف داشتن تخصص در دیگر حیطهها کردهاند، میتوانند سهمی در علوم جامعهشناختی داشته باشند؟ آیا کتابها و منابع تخصصی جامعهشناسی میتواند برای همهی ما قابل درک باشد؟
آیا احساس میکنید مدتهاست کنترل خود را روی فرزندپروری از دست دادهاید؟ اخیراً همیشه از خود میپرسید، "چرا فرزندانم به من احترام نمیگذارند؟" چرا هر روز بیشتر از آنان فاصله میگیرم؟ شما در این چالش تنها نیستید، بسیاری از والدین این روزهای ناآرام را تجربه خواهند کرد. گاهی اوقات ممکن است آنقدر تحت تأثیر مسئولیت فرزندپروری قرار بگیریم یا آنقدر درگیر روندهای فرزندپروری باشیم که ارتباط خود را با اصول اولیه از دست بدهیم. احترام بین انسانها صرف نظر از سن یا پویایی، از قوانین یکسانی پیروی میکند. کودکان یا نوجوانان، به همان دلایلی احترام و رفتار خوب خود را قطع میکنند، که ممکن است همکاران یا دوستانمان از احترام گذاشتن به ما صرف نظر کنند. در چنین شرایطی احتمالا گوش دادن و ارتباط را متوقف کردهایم، رفتار نامناسبی انجام میدهیم، یا صریح و صادق نیستیم.
به محض اینکه قفل تلفن همراه خود را باز کنید، تلویزیون را روشن کنید یا وارد لپتاپ خود شوید، از آنجا به بعد دائما بمباران آغاز میشود و ما بیش از هر زمان دیگری در معرض فیلترها قرار میگیریم و با این وجود هنوز دوست نداریم باور کنیم هر چیزی که در اینترنت می بینیم تا حد زیادی ویرایش شده است و فیلترهای صورت پیشرفتهتر از همیشه در حال احاطهی ما هستند. آنها حتی هنگامی که سوژه حرکت میکند دچار مشکل نمیشوند و به قوت خود باقی میمانند، در نتیجه این روزها مردم حتی نمیتوانند تفاوت بین واقعیت و آنچه واقعا وجود ندارد را تشخیص دهند و این مایه نگرانی است.
رابطهی ناسالم به رابطهای اطلاق میشود که آسیبزا بوده و برای رفاه یک یا هر دو طرف درگیر مضر است. با پویاییهای منفی، الگوهای رفتاری مخرب و سمیت عاطفی مشخص میشود که میتواند به تدریج حس خودکنترلی، عزت نفس و شادی کلی افراد را از بین ببرد. در یک رابطه مسموم، ممکن است عدم احترام، اعتماد، گفتگو و امکان ارتباطات باز وجود داشته باشد و اغلب شامل رفتارهایی مانند کنترل، دستکاری، انتقاد مداوم، آزار عاطفی یا فیزیکی و حضور مداوم منفیگرایی است. این رفتارهای ناسالم می تواند منجر به احساس ناتوانی، قطع ارتباط و از دست دادن هویت خود شود .چیزی که روابط آسیبزا را به شکل ویژهیی خطرناک میکند این است که گاهی اوقات می توانند مورد توجه قرار نگیرند یا به صورت عادی و معمول تلقی شوند. آسیبهای مربوط به چنین روابطی میتواند در ابتدا بسیار ظریف باشد، به تدریج در طول زمان تشدید شود و اثرات مضر آن، سلامت عاطفی و روانی فرد را به چالش بکشد. شناخت علائم یک رابطه سمی برای بهزیستی هر فردی بسیار مهم است.
تجربهی سوگ و اندوه از دست دادن کسی یا چیزی که بسیار برای ما مهم است، شتری است که دم خانهی هر بنی بشری خواهد خوابید و این تجربهی گریز ناپذیر آنقدر سنگین است که میتواند هر آدمی را تا مدتها در غاری از تنهایی، غم و حسرت زندانی کند.
سوزانا نیوسنن، فیلسوف و نویسندهی فرانسوی دربارهی مواجهاش با هیجانات منفی مینویسد: "وقتی یک دهه پیش شروع به تحقیق در مورد شادی کردم، متقاعد شدم که احساسات منفی نباید جایی در یک زندگی رضایتمند داشته باشند. در واقع من فکر میکردم که خوشبختی به این معنی است که هیچ تجربهیی از احساسات منفی وجود ندارد و اگر میخواهید شاد باشید، باید به شدت با منفینگری مبارزه کنید. اما حالا میفهمم اینکه قرار باشد لبخندی دائمی بر لبان خود بنشانید و وانمود کنید همیشه خوشحال هستید، افسانهیی بیش نیست.
شریل سندبرگ، مدیر ارشد عملیاتی یکی از سوشیالمدیاهای قدرتمند جهان، در مورد موفقیت و دستاوردهایش اینگونه مینویسد: " هنوز روزهایی هستند که با احساس کلاهبرداری از خواب بیدار میشوم و مطمئن نیستم که باید در جایی که هستم، باشم.
من در محیطی بزرگ شدم که نمیتوانم آن را به قدر کافی دوستداشتنی یا محبتآمیز توصیف کنم. مادرم، اگرچه میدانم که به روش خودش مرا دوست داشت، به هیچ وجه محبتی نشان نمیداد. در واقع من هرگز به یاد نمیآورم که او در تمام دوران کودکی من را در آغوش گرفته یا گفته باشد که من را دوس ت دارد، تنها باری که میتوانم به یاد بیاورم او گفته باشد من را دوست دارد یا به من افتخار میکند روز قبل از مرگش است. خاطرات اصلی من مربوط به عصبانیت او و کتک خوردنم است. اگر کار اشتباهی میکردم، مادرم مرا با هر چیزی تنبیه بدنی میکرد، کفش، روزنامه، قاشق یا هر چیزی که میتوانست پرتاب کند. خیلی کم پیش میآمد که پدر و مادرم کارها یا دستاوردهای مرا تایید و تشویق کنند و من در تمام زندگی ام در آرزوی تایید دیگران بزرگ شدم، چه در روابط، چه کار و چه موقعیتهای دیگر زندگی.