غرق شعرت میکنم امروز هم
با نوازش هایم از آن دورها
این همه احساس باد ارزانیت
ای فراتر از همه منشورها
زندگی آیینه چشمان توست
من در این آیینه دنیا دیده ام
هر چه از خوبان عالم گفته اند
در وجود دوست یکجا دیده ام
بر تنش پیچیده ام از دل غزل
دانگ دانگ جان به نامش کرده ام
تا نگردد خاطرش لبریز غم
می در آن مینا و جامش کرده ام
مرغ خوش الحان بی جان در قفس
همچنان از عاشقی می خوانداو
از حصار تنگ آزادش کنید
قدر آزادی خود می داند او
عهدیه صولت برد//نویسنده