معمولا او را به خاطر نمایشنامههایمشهورش میشناسند، برشتسبک فاصلهگذاری در تئاتر را ابداع کرد و در زمینهی نوشتن همآنقدر انقلابی و مارکسیستی بود که در زندگی شخصیاش. کتاب «کسب و کارهای آقای ژولیوس سزار» از مهمترین کارهای برشت است. کتاب فضایی تاریخی دارد که بیربط به دوران تبعید برشت نیست. او این رمان تاریخی را زمانی به رشتهی تحریر درآورد که از جانب رژیم فاشیستی نازیها در تبعید به سر میبرد. برشت به دنبال پندها و نصیحتهای تاریخی نیست بلکه با اشاره به تبدیل شدن جمهوری روم باستان به امپراطوری، در پی آن است که به خواننده نشان دهد اتفاقهای مشابه چطور رخ میدهد، چطور جمهوری وایمار به حکومت فاشیستی هیتلر بدل میشود و در نقاط دیگر جهان چطور این اتفاق رخ میدهد. همانطور که برتولت برشت معتقد است، تبدیل شدن یک جمهوری به یک حکومت فاشیستی یک امر فردی نیست و وابسته به سازوکارهای اقتصادی آن است. در این کتاب هم برشت به جای سخن گفتن از زبان سزار، به زبان مردم کوچه و بازار پناه برده و اینگونه حقیقت را روشن میسازد. نشر نیلوفر در توصیف رمان برشت مینویسد:«اگر فقط از روی عنوان کتاب بخواهیم برآورد کنیم، این هم کتابی مانند کتابهای دیگر است که فقط بیوگرافی سزار را بیان میکند. نیت برشت هم همین بود که به خواننده ان احساس را بدهد. خواننده به مرور در مییابد که این یک زندگینامه مثل سایر بیوگرافیها نیست که از سزار یک قهرمان بسازد. این یک رمان تاریخی است که بسیاری از مطالب را زیر سوال میبرد و به سادگی هرچه را که در کتابهای تاریخ نوشتهاند نمیپذیرد، بلکه خودش در پی حقیقت میگردد». خود برتولت برشت دربارهی نحوهی مواجهاش با تاریخ مینویسد: « میدانم، آنها دربارهی من میگویند که من دیوانه بودهام. اگر تاریخ زمان ما برای آینده به ارث برسد. پس ظرفیت فهم دیوانگی من هم باید با آن به ارث گذاشته شود...». برشت با آنکه به تاریخ نویسان چندان اعتمادی نداشت، برای نوشتن این کتاب منابع تاریخی بسیاری را مورد مطالعه و بررسی قرار داد، تا در نهایت بتواند طرح و ایدهآل خودش را پیریزی کند، دیدگاهی که با ستم طبقاتی همخوانی دارد. برتولت برشت در این کتاب هم مانند دیگر آثار خود طرف ستمدیدگان و طبقهی فرودست را رها نمیکند، و به جای بررسی تاریخ از دیدگاه فرداستان، آن را از دید فرودستان مورد بازنگری قرار میدهد.