«کفرناحوم» روایت می کند ، کودکی دست در فقر، پا در امید


نویسنده: سامیه طهورنیان

به گزارش صبح ساحل،کفرناحوم داستان کودکی است که از پدر و مادر خود شکایت می‌کند. درواقع روایت داستان از این دیالوگ شروع می‌شود که من می‌خواهم از پدر و مادرم به خاطر به دنیا آوردنم شکایت کنم . این فیلم با بازی خوب زین الرافعی همراه است که خود نقطه قوت فیلم شده است نه به این دلیل که او بازیگری ست حرفه‌ای بلکه به این دلیل که او خود یک کودک کار و فقیر لبنانی است که کارگردان او را از کوچه‌های بیروت پیداکرده که اصالتاً یک مهاجر سوری است .
جدا از بازی خوب بازیگر نوجوان فیلم که بدون شک بهترین قسمت فیلم محسوب می‌شود، شاید بتوان گفت اشک انگیز نبودن زیاد از حد فیلم باوجود نشان دادن فقر مطلق، یک نکته مثبت برای فیلم به‌حساب می‌آید اما این روزنهٔ امید در راستای رسیدن به بهشت اروپا و خروج از جهنم لبنان قرار دارد که این موضوع در نمای پایانی فیلم مشخص می‌شود؛ یعنی تنها جایی که زین لبخند می‌زند آن‌هم برای گرفتن عکس پاسپورت خود از دست مأموران .
اگرچه فیلم تمامی تم‌هایی که به سراغشان رفته را به‌درستی به هم پیوند نمی‌زند،  اما  در ذات این فیلم است که قدرت بالای دراماتیک را به‌جای روایت دقیق فیلم  برگزیند.
نام فیلم از یک شهر باستانی به نام کفرناحوم در اسرائیل گرفته‌شده است که در آنجا مسیح چند معجزه معروف خود را انجام داد، جایی که حتی مفلوک‌ترین و بدبخت‌ترین مردم ‌هم می‌توانستند به تکامل برسند.
 این کلمه بااینکه امروز در مکالمات کاربرد خود را ا دست داده است ولی در محاوره، می‌توان از آن برای توصیف یک خرابکاری که آن‌قدر بزرگ است که درست کردن آن عملاً غیرممکن است، استفاده کرد.«کفرناحوم» آخرین ساخته نادین لبکی کارگردان جوان و حرفه‌ای لبنانی است که  توانسته است در این فیلم  دو عبارت را به‌نوعی در خود جای دهد. ازیک‌طرف، داستان یک پسر جوان فقیر لبنانی که از خانواده خود برای روی پای خود ایستادن شکایت می‌کند با بدبختی و کورسویی از امید در این منطقه انجیلی طنین‌انداز می‌شود. از طرف دیگر، فیلم در تمامی لحظات دیوانه‌وار و غافلگیرکننده  است.همه‌چیز با یک مقدمه در دادگاه شروع می‌شود که بدون هیچ دلیلی، درام را وارد یک سری داستان‌های نامرتبط می‌کند. یک بچه خشمگین  و دستگیرشده به اسم «زین» در حال شکایت از خانواده‌اش است، به خاطر آن‌که چرا او را به این دنیا آورده‌اند. ما هنوز از زندگی او چیزی نمی‌دانیم و قضاوت‌ها را در مورد او شروع نکرده‌ایم که به‌یک‌باره وارد تراژدی که او در آن زندگی می‌کند می‌شویم .مشخص نیست او چندساله است 11 یا 12 ساله ولی جملاتی بسیار پخته‌تر و بزرگ‌تر از سنش می‌گوید . لعنت به این کشور ، من آن سگ را با چاقو زدم. تو یک بی‌عاطفه‌ای .. پسری فقیر که بی‌خانمان نیست ولی ای‌کاش که بی‌خانمان بود. درواقع خانهٔ او شبیه یک جهنم کوچک است. تعدادی خواهر و برادر دارد که همگی وضعیتی شبیه به او دارند . پدر و مادرش از او و خواهر و برادرانش سوءاستفاده می‌کنند .
به نظر می‌رسد که روزگاری این پدر و مادر رفتار بهتری با کودکانشان داشته‌اند ولی به دلیل فقر سیستماتیک عاطفه را ازدست‌داده‌اند و به سوءاستفاده از کودکانشان روی آورده‌اند . دعواهای زین با خانواده آنجا قوت می‌گیرد که  زین از فروختن خواهرش در قبال یک گله مرغ و اجاره‌بهای خانه بسیار خشمگین است و پس از مقاومت و درگیری از خانه می‌رود.لبکی سعی دارد در این فیلم کودکانی را به تصویر بکشد که در فضای این شهر (یا کشور) دیده نمی‌شوند و گویی اساساً به دنیا آمدن آن‌ها بزرگ‌ترین لطمه‌ای است که به آن‌ها وارد می‌شود.
پس‌ازاین مقدمه، زین را در دادگاه می‌بینیم که از خانواده خود شکایت کرده است. فیلم  فرم خود  را بر فلاش بک گذاشته و از طریق آن به جزییات می‌پردازد. مشخص است که وقتی از همان ابتدا لبکی عاقبت زین را به ما نشان می‌دهد، تأکیدش در ادامه بر مسیری است که زین طی می‌کند و به‌نوعی باید جذابیت این مسیر ما را تا انتها همراه کند. درجایی از فیلم  زین  نقشه می‌ریزد که خواهرش را فراری دهد اما نقشه‌اش خیلی زود لو می‌رود. در ادامه هم وقتی خود را در برابر خانواده‌اش مستأصل می‌بیند، دیگر این ماجرا را فراموش کرده و از خانه فرار می‌کند. فیلم‌ساز هم دیگر از همین لحظه به بعد به‌طور کل قصه‌گویی می‌کند. زین دیگر هیچ اقدامی برای نجات خواهرش نمی‌کند و صرفاً خودش به دنبال زندگی می‌رود. آشنا شدنش با یک مهاجر غیرقانونی اهل اتیوپی به نام راحیل و سپس مراقبت از پسر او یعنی یونس نیز اساساً قصه‌ای دیگر است و به لحاظ روایی در ادامه نخ روایی ابتدایی فیلم نیست. گویی لبکی در ادامه سعی دارد سرنوشت زین را به سرنوشت کودک دیگری پیوند بزند که مانند زین بی‌سرپناه است و مادرش مجبور می‌شود او را ترک کند. این اتفاق به‌نوعی بیشتر تأکید بر همان پرسش ابتدایی فیلم است که ما را مجاب کند که واقعاً چنین کودکانی در این جامعه نادیده گرفته‌شده‌اند و ای‌کاش اصلاً چنین فرزندانی به دنیا نیایند.

     

شاید بارزترین حسن فیلم که ما را به تقدیر از لبکی وا‌می‌دارد، توانایی او در بازی گرفتن از یک پسربچه است . اما نقطه‌ضعف‌های بزرگ فیلم نیز بسیار مشهود است . زمانی که راحیل می‌رود و زین و یونس به‌تنهایی باهم همراه می‌شوند پنجاه دقیقه کش‌دار را روایت می‌کند دو کودک فیلم، آواره در دل کوچه‌های این کفرناحوم، چیزی جز بدبختی، فقر و کودکان آواره دیگر را ثبت نمی‌کند. نه صحنه‌ای با روند معین و درگیر کننده را شاهد هستیم و نه نخ روایی معینی را دنبال می‌کنیم. صرفاً باید با التماس نادین لبکی و دوربین روی دست مستند گونه‌اش بنشینیم و تصاویر واقعی وضعیت زندگی زین و یونس را که به‌دنبال غذا در این شهر پرسه می‌زنند را ببینیم و بگوییم چقدر فاجعه است! معضل بزرگ‌تر آنکه هر زمآن‌هم که برای لحظاتی درگیر احساسات این دو شخصیت می‌شویم، با کات‌های بی‌اساس به دادگاه رشته این احساسات و همه‌ات پنداری‌ها به‌یک‌باره  برای ما مخاطبان گسسته می‌شود.لبکی که در طول فیلم از همان ابتدا کودکانی را به ما نشان داد که به حال خود گذاشته‌شده‌اند و حتی مانند زین شاید بسیاری 

برای این مطلب تا کنون نظری ثبت نشده‌ است.
0 / 200
  • نظر شما پس از بررسی و تایید منتشر خواهد شد.
  • لطفا از بکاربردن الفاظ رکیک، توهین و تهمت به اشخاص حقیقی و حقوقی خودداری کنید.

آخرین خبرها