به بهانهی روز نسبتا ملی و نه جهانیِ
روانشناس، بد نیست خوانش مجددی از روانشناسی و عوامل کژکاریاش در جامعه داشته باشیم. محتملا شما هم، با شرایطی توانفرسا روبهرو شدهاید؛ که به روانشناس مراجعه کنید، تکنیکها و گفتههایش را به کار ببندید و در آن مقطع زمانی احساس کنید، همه چیز بهبود یافته است.
اما مدتی که میگذرد، روز از نو آغاز میشود و مشکلات درونی شما از نو. از خودتان میپرسید، چرا؟ من که به روانشناس مراجعه کرده بودم، همه چیز داشت خوب پیش میرفت، پس چرا دوباره اوضاع به حالت پیشین بازگشت؟ و در نهایت به این نتیجه میرسید، که روانشناسی از بیخ بدردنخور و ناکارآمد است. اما واقعا مشکل کجاست؟ مهمترین مساله روانشناسی، کماکان این است که قادر نیست خوانش تاریخی، اجتماعی و از همه مهمتر اقتصادی از انسان داشته باشد.
تمام مصائب و مشکلات هستی او را فردی کرده و به درون وی نسبت میدهد. درست است که نگرش وابسته به فرهنگ و از آن مهمتر روانشناسی اجتماعی، در کنار بدنهی جریان غالب حرکت میکنند، اما این دو شاخه باز هم قادر به کمرنگ کردن بینش فردگرایی روانشناسی نبودهاند. امروزه در هر شهری هزاران مرکز و کلینیک روانشناسی وجود دارد، که برای انداختن کل مسئولیت زندگی بر دوش شخصِ مراجع، از هم پیشی میگیرند و هر روز در گذاشتن باری بر دوش مردم پیشرفتهتر عمل میکنند. مساله دقیقا این است که نمیتوان برای مسائل جمعی، که ریشه در اقتصاد و تاریخ دارند، نسخهی فردی پیچید، اگر رویکرد غالب روانشناسی امروزی، برچنین امری مبادرت کند، قطعا خواسته و ناخواسته در تقابل و تضاد با منافع طبقهی فرودست که اکثریت غالب جمعیت کشور را تشکیل میدهد، حرکت خواهد کرد، طبیعتا توانایی شناخت مسائل آنها را ندارد و عملکرد وی در جهت درمان یا بهزیستی، عملکردی ناقص و حتی معکوس خواهد شد.
اصولا چنین رویکردی که نقش، پسزمینهی زندگی و ضیق اقتصاد، برگردن قشر کثیری از مردم را انکار میکند، اعتقاد راستینی به «موفقیت فردی» دارد. موفقیتی که صرفا در گرو خواست، اراده، استعداد و تلاش فردی انسان است و همین مساله، فشار روز افزونی بر دوش تودهی انبوهی از مردم خواهد شد، که شرایط اجتماعی و اقتصادی موجودشان، امکان حرکت با سرعت و توسعهس سرمایهداری را نفی میکند.از منظر روانشناسی، این اکثریت که با نظم موجود جهانی و سرعت زندگی همگام نشدهاند، عموما گناهکار و مقصر محسوب میشوند، که نتوانستهاند سعادت فردی خویش را تضمین کنند. پس سیلی از تشخیصها و درمانهای رفتاری و شناختی بر این افراد آوار میشود و به جای ایجاد هیجانهای موثرتر، وجدان عذابمندی ایجاد میشود، که حالا باید بار کاستیهای دولت، تاریخ و اقتصاد را به دوش بکشد. اینجاست که میتوان گفت، شای زمانی روانشناسی برای خدمت به مردم ایجاد شده باشد، اما حالا در مقابل آنها ایستادهاست.
روزنامه صبح ساحل