03

دی

1403


اجتماعی

13 بهمن 1399 08:53 0 کامنت

دست‌های زمخت‌اش را نشانم می‌دهد. صداقتی همراه با بغض از چشمانش بیرون می‌ریزد. سرش را به زیر افکنده‌است تا مبادا مرواریدهای روی گونه‌اش، خاطر رهگذران را مکدر کند. ترحم را دوست ندارد. بزرگ‌مردِ کوچکی است که پابه‌پای مادرش کار می‌کند. زمانه به ناحق نقش بزرگسالی را زودتر از موعد به او تحمیل کرده‌است. او کودکی کردن را از یاد برده‌است و آرزوهایش در برآورده کردن آرزوی خواهر و برادر کوچک‌ترش خلاصه می‌شود. کودکان کار کارگرانی با کم‌تر از 14 سال سن هستند که به صورت مداوم به خدمت گرفته می‌شوند. به‌طوری‌که از امتیازهای طبیعی و به حقی همچون تحصیل و تجربه کردن لذت‌های کودکی، منع می‌شوند. هرکدام از آن‌ها بسته به شرایط و موقعیت‌شان دست به فعالیت‌های اقتصادی مختلفی همچون گل‌فروشی، پاک کردن شیشه اتومبیل‌ها، فروش دستمال کاغذی و خوراکی‌هایی نظیر آدامس سر چهارراه‌ها می‌پردازند. این پدیده ناهنجار اجتماعی، اغلب ریشه در فقر خانوادگی دارد. با شیوع کرونا تاکید اکید مسئولان و کادر درمان، ماندن در خانه بود. کودکان کار اما برای تامین معیشت خود و خانواده‌شان، به خیابان‌ها کشیده می‌شوند. آموزش مجازی مانع تازه آن‌ها برای ادامه تحصیل است. این ویروس موزی تهدید جدی‌ای برای زندگی و آینده کودکان کار است. دقایقی از زندگی، تحصیل و آینده کودکان کار را در ادامه دنبال کنید.

 

« لنگ» جایگزین کتاب و دفتر
لنگی در دست دارد و منتظر ماشین‌های لوکس است. از دور تماشایش می‌کنم. کارش را با دقت انجام می‌دهد تا شاید انعام بیشتری نصیبش شود. به او نزدیک  می‌شوم. از حرف زدن سرباز می‌زند. از من می‌خواهد تا خودم را معرفی کنم. کارت خبرنگاری‌ام را به اون نشان می‌دهم تا اعتمادش جلب شود.
زیر لب آرام حرف‌ها را کنار هم می‌چیند و کلمه «روزنامه صبح ساحل» را در بالای کارت می‌خواند. انگار بدش نمی‌آمد زنگ تفریحش را با من بگذراند. در فاصله‌ای که چراغ سبز بود، شروع به حرف زدن کرد. «امیر هستم. 13 ساله‌ام و هر روز از صبح سر چهارراه می‌آیم تا شیشه‌های ماشین‌ها را تمیز کنم. پولش زیاد نیست اما می‌توانم کمک‌خرج باشم». دستش را دراز می‌کند و مادرش را نشانم می‌دهد. می‌گوید مادرش جوراب، لیف و این‌جور چیزهایی را می‌فروشد که خودش می‌بافد. «مادرم هنرمند است اما کسی به او کار نمی دهد. او بافتنی‌های قشنگی می‌بافد. هرچیزی که بخواهی برایت می‌بافد. برای خودت یا همکارهایت». با جمله آخرش زیرکانه از من سفارش می‌گیرد. به او قول خرید می‌دهم. خوشحال می‌شود و به حرف‌هایش ادامه می‌دهد. «دو خواهر دارم که در خانه هستند؛ یکی از آن‌ها 8 ساله و دیگری 4 ساله است». از او می‌پرسم چرا ماسک ندارد و سر کلاس مجازی نیست. «می‌دانم کرونا چیست ولی ماسک هم نمی‌زنم. اوایل هر روز ماسک می‌زدم ولی نمی‌شود که هر روز ماسک خرید. شش کلاس درس خوانده‌ام. بهمن‌ماه کلاس‌های‌مان را تعطیل کردند. باید از طریق فضای مجازی آموزش می‌دیدیم. اما من گوشی نداشتم. گوشی مادرم هم ساده است. اصلا من و مادرم کار با اینترنت را بلد نیستیم. برای همین تمام وقت مشغول کار شدم». درباره علاقه‌اش به درس خواندن می‌پرسم. «راستش را بخواهی دوست دارم درس بخوانم ولی وقتی دیدم مادرم نمی‌تواند برایم گوشی هوشمند بخرد، اصراری نکردم، چون می‌دانستم توان خرید گوشی چند میلیونی خواسته زیادی است». از داخل کیفم یک ماسک نو به او می‌دهم. با دست‌های خیس‌اش ماسک را می‌گیرد و در مشت‌اش پنهان می‌کند. تمام مدت حواسش به رنگ چراغ راهنما است. تا چراغ قرمز می‌شود، دوان‌دوان خودش را به ماشینی مدل بالا می‌چسباند. فکر نان، ماسک را از یادش می‌برد و بدون این‌که آن را به صورتش بزند، مشغول تمیز کردن ماشین‌ها می‌شود.
 
 تنهاماندگان با نداری
«حنانه» دختری 7 ساله است. نگاهش مدام در پی آدم‌های درون ماشین است. انگار از روی چهره افراد می‌تواند تشخیص بدهد که چه کسی از او گل می‌خرد. معنای صبر و صبوری را هم خوب می‌داند. سنش زیاد نیست اما نگاهش با نگاه کودکان فرق دارد. با قرمز شدن چراغ، قبل از این‌که به او نزدیک شوم، به سمتم می‌آید. گره روسری‌اش را کمی محکم‌تر می‌کند و سر صحبت را با من باز می‌کند. از او می‌پرسم کلاس چندم است. بعد از چند ثانیه تامل با تعجب می‌گوید که مدرسه‌ها بسته است. «من باید الان کلاس اول باشم اما پدرم می‌گوید مدرسه‌ها تعطیل است و یک‌سال دیرتر هم که طوری نمی‌شود. اما من از این‌که درس نمی‌خوانم، خیلی ناراحت هستم. می‌دانم بچه‌ها با گوشی‌های‌شان درس می‌خوانند ولی ما گوشی هوشمند نداریم. اوایل خیلی گریه می‌کردم و پدرم عصبانی می‌شد. او مرا با خودش سرکار می‌برد تا از زباله‌ها، پلاستیک جمع کنیم. نمی‌دانم چطور شد که گل‌فروش شدم. هر روز چند شاخه گل می‌فروشم تا کمک‌خرج پدرم باشم». کودکان کار یا از طرف خانواده‌ها در مدرسه ثبت‌نام نمی‌شوند یا در صورت ثبت‌نام در مدرسه با افت تحصیلی مواجه هستند؛ زیرا بیشترین زمان‌شان را مشغول کار هستند. کمبود امکانات همچون اینترنت و گوشی‌ هوشمند هم مزید بر علت شده‌است تا این کودکان از تحصیل فاصله بگیرند. آموزش مجازی دنیای کودکان را  دستخوش تغییراتی عجیب کرده‌است. کودک نیاز به امنیت و شرایط پایدار دارد تا در فرآیند رشد، آسیب نبیند. بعضی کودکان اما در خانواده‌ای متولد نمی‌شوند که از عهده برآورده کردن نیازهای‌شان بر بیایند. در این شرایط انتظار می‌رفت تمهیداتی برای کودکان کار فراهم شود تا بتوانند پابه‌پای هم‌سالان‌شان تحصیل کنند. در نهایت تاسف اما آن‌ها تنها مانده‌اند و بار بزرگسالان‌شان را به دوش می‌کشند.

دیدگاه ها (0)
img